دوستان وقت عصیرست و کباب
راه را گرد نشاندهست سحاب
بفروزیم همی آتش رز
گسترانیم بر او سرخ کباب
راه را گرد نشاندهست سحاب
بفروزیم همی آتش رز
گسترانیم بر او سرخ کباب
«منوچهری»
درباره مقام «خوردن» در فرهنگ ایرانی
دیروز نوشتهی طنزآمیزی خواندم از شادی دانا به مناسبت سفر مارکز به ایران. شادی دانا در «نامهای به حاج گابریل آقا گارسیا مارکز» او را از بخشی از برنامهای که در ایران انتظار او را میکشد، اینطور خبردار میکند:
«حالا بگذار کمی از برنامه هایی که این جا خواهی داشت برایت بگویم. اول از همه می برندت هتل هما یا استقلال و بعد هی دعوت این ور و آن ور و آن قدر بهت چلوکباب و دوغ و پیاز و جوجه کباب و شله زرد می دهند که به امید حق شکمبهات میترکد و سقط میشوی. مارکز جان دیدهای هر کس که به ایران میآید اول از همه و آخر از همه از خوراکیها و مهمان نوازی ما تشکر میکند و این که:" بابا مردم از بس خوردم". خب من اول خوشحال میشدم که در جهان این همه مایه مباهات هستیم، اما حالا به این نتیجه رسیدم که جز این که در حلق مهمان کباب کوبیده و آش رشته و زولبیا بامیه سرازیر کنیم کار دیگری نمیکنیم. بعععله. خلاصه هی میخوری و هی خیکت بالا می آید».
جالب اینجاست که ما با «مهماننوازی ایرانی» نه تنها غریبهها، بلکه خودمان را هم فریب میدهیم. «پذیرایی» از مصدر «پذیرفتن» اصلیترین رکن مهماننوازی ایرانی را تشکیل میدهد. آشکارترین رفتاری که از آن میتوان تشخیص داد که مورد محبت و پذیرش فردی قرارگرفتهایم، این است که او نسبت به شکم ما مهربان باشد و آن را با اطعمه و اشربه رنگارنگ پر کند. اینکه کسی به حرف دل ما گوش کند ارزش چندانی ندارد. مهم آن است که پذیرایی «درست» باشد. معیار داوری پذیرایی است، خواه در مهمانی خصوصی باشد، خواه در یک سمینار علمی.
ابنمحمود در باره محاسن کنفرانسها و سمپوزیومهای وطنی چنین مینویسد: «حرفهای با اهمیت/ حرفهای مفت/ پشت میكروفون/ هر كه رفت، رفت/ هرچه گفت، گفت». تا اینجا حرف جدیدی نیست. کسی که یک بار در این نشستها شرکت کرده باشد حرف ابنمحمود را میپذیرد. اما نکته جالب گزارش ارزیابی شرکتکنندگان از سمینار است: «برنامه عالی بود: اول پذیرایی، دوم پذیرایی، سوم پذیرایی، چهارم سخنرانی ـ اگر حال و مجالی بود».
نگاهی به مشاهدات مهدی جامی در ایران که پس از ده سال دوری به ایران سفر کرده است نیز بیارتباط با مسئله مورد بحث ما نیست. اشخاص مختلفی نسبت به مشاهدات گوناگون او واکنش نشان داده و او را به عدم رعایت «عینیت» متهم ساختند. جالب اینکه یکی از مشاهدات او هیچ واکنشی برنیانگیخت: «و چقدر رستوران و تالار برای عیاشی و شکمچرانی ایجاد شده است! آنچه مربوط به خوردنیهاست آنقدر زیاد شده که آدم فکر میکند ایرانیها به خوردن و آیینهای وابسته به آن عشق میورزند».
*
دانشمندان عمل خوردن را نوع بدوی تصاحب و «از آن خودکردن» جهان خارج میدانند که بین انسان و دیگر حیوانات مشترک است. انگیزه قبایل ابتدایی از خوردن گوشت یا مغز سر دشمنان خود نیز به عقیده مردمشناسان، تصاحب روح آنها بوده است. خوردن اولین دخالت فعال انسان در جهان پیرامونی است. شیر مادر غذا و دوای گریه و زاری نوزاد رانده شده از دنیای راحت و بیآرزوی زهدان است که نوشیدن آن به تقلای کودک مشروط است. به محض تولد، دورانی که ارضای نیازها بیواسطه و بیقیدوشرط بود سپری شده است و شرط بقا در جهان نو فعالیت است. در این مرحله شیر مهیاست و او فقط باید بمکد. کارکرد و سلامتی کلیه اعضای جسم او در گرو کارکرد دقیق دستگاه گوارش است که بایستی عناصر دنیای بیرونی را به مواد مورد احتیاج بدن مبدل سازد. این دستگاه مهمترین واسطه بین او و دنیای خارج است. در این دوران نه عقل، بلکه حکمت نهان در طبیعت هدایتکننده رفتار اوست. و چنین است که قطرهای افزون بر آنچه که لازم است نمینوشد زیرا محور حکمت فوق بر تعادل قرار دارد، و در حکمت تعادل «کمبود» و «زیادبود» تصویر یکدیگرند. اما انگار با طلوع آفتاب عقل کار خراب میشود.
عدهای معتقدند انسان برای «شناخت» به این جهان آمده است. حتی اگر کسی با این عقیده موافق نباشد، یک چیز را میپذیرد، و آن اینکه دلیل وجودی بشر هرچه میخواهد باشد، بیتردید این نیست که مستمرا گیاهان و جانوران را از دستگاه گوارش خود بگذراند. «معده خود را گورستان جانوران نکنید» (حدیث نبوی). انسان تنها به نان زنده نیست. یعنی انسان سوای نیازهای جسمانی، نیازهای دیگری هم دارد که عدم ارضای آنها باعث مسخ و گمگشتگی او میگردد. قابلیتهای انسان به قوت هاضمه محدود نمیشود. در انسان قابلیتها و استعدادهای دیگری نظیر قوره تخیل و تفکر، ادراک و دریافت زیبایی نیز موجود است و وقتی حواس آدمی دایما به شکم متمرکز باشد، این استعدادها مجال بروز نمییابند. مثلی لاتینی میگوید: «شکم پر خوب نمیاندیشد».
برخی از محققان غربی معتقدند که خوردن احساس بیحوصلگی، تنهایی و استرس را التیام میبخشد. اما این گمانه با اینکه ممکن است برای انسان غربی منطبق بر واقعیت باشد، شامل ایرانیها نمیشود. حداقل اینکه در چهره جمعیت کثیری که در روزهای تعطیل قابلمهها، کاسهبشقابها، مواد غذایی، آجیل و شیرینی را بارکرده با اتومبیلهای شخصی، با وانتها و دیگر ابزار نقلیه رقصان و خوانان در جادهها راه میافتند و کنار چشمهها، اتوبانها، رودخانهها و حتی سرکوهها سفره میاندازند، هیچگونه علامت استرس، بیحوصلگی به چشم نمیخورد، تنهایی که به هیچ وجه.
چندی پیش که بطور اتفاقی کتاب گوبینو را ورق میزدم، از شباهت رفتار ایرانیهای قرن گذشته با ایرانیهای امروز متعجب شدم. با خواندن گزارش گوبینو از زندگی روزمره، آدم احساس میکند که وی دوسههفته پیش ایران بوده است. ببینید درباره رفتارهای مرسوم بین اعضای قشر مرفه چه میگوید:
«طبقه اغنیا و خانهای ثروتمند ایران در تمام عمر جز تعیش كاری ندارند و ... قسمت اعظم عمر آنها به شكار و تشكیل مجالس عیش و عشرت میگذرد و با اینكه ... آمیزش با زن غیرشرعی حرام است و زنها در حجاب هستند، معذالك در این مجالس زنهای زیبا به تعداد زیاد همنشین جوانان سرخوش و ثروتمند میباشند» (سهسال در ایران ص٦١).
اما سلوک مردم عادی در آن دوران چگونه بوده است؟ گوبینو ادامه میدهد: «طبقه كم بضاعت هم كه نمیتوانند نظیر طبقه اغنیا تمام عمر را به عیش و عشرت بگذرانند و ناچارند كم و بیش كار كنند، از كوچكترین فرصت برای تفریح استفاده مینمایند و همینكه روز جمعه شد تمام بازار و دكانها تعطیل میشود و زن و مرد دسته دسته با غذا و آجیل و شیرینی به سوی باغهای خارج شهر میروند و تا غروب فارغ از غم كار روز مشغول تفریح هستند» (همانجا).
جایگاه ویژه شکم، میل مفرط به خوردن و اهمیت آن در ایران پدیده جدیدی نیست و ریشههای تاریخی و فرهنگی دارد. حیرتانگیز اینکه، برخی از «روشنفکران» بدون توانایی پیشبینی عواقب وخیم سخنان خود، رفتارهای پهلوانان شاهنامه را به عنوان الگوی رفتاری برای ایرانیان امروز تجویز میکنند. آشکار است که پذیرفتن سخن آنان میتواند باعث ایجاد بیماریهای وخیم گوارشی گردد. یکی از خصوصیتهای پهلوان بزرگ ایرانزمین رستم پیلتن این بوده است که به تنهایی یک گورخر کبابشده را میخورده است. وقتی که بهمن فرستاده اسفندیار برای دادن پیامی نزد او میآید، برای او یک گورخر بریان سر سفره میگذارد و «دگر گور بنهاد در پیش خویش/ که هر بار گوری بدی خوردنیش». همچنین در داستان آشنایی او با تهمینه، تهمینه به او میگوید که از شجاعتها و دلیریهای او زیاد شنیده است، از جمله اینکه: «به تنها یکی گور بریان کنی/ هوا را به شمشیر گریان کنی»، و در ادامه عشوهای هم میآید که بیشباهت به عشوه بعضی از دختران ایرانی امروز نیست: «چو این داستانها شنیدم ز تو/ بسی لب به دندان گزیدم ز تو».
روایت است که در مطبخ شاهی عصر هخامنشی عده زیادی به اختراع غذاهای جدید و باب مذاق قدرت، به ابداع غذاهای شاهپسند مشغول بودهاند. به روایت تاریخ، تقریبا در همان دورانی که سقراط حکیم در خیابانهای آتن پایتخت امپراطوری یونان که رقیب سیاسی ایران بود، به ارشاد و هدایت فکری مردمان مشغول بود، در دربار هخامنشی سیصدآشپز به اختراع غذاهای جدید مشغول بودند، که تعدد غذاهای ایرانی امروزه را احتمالا مدیون آنان هستیم. آنها همزمان با سقراط که میگفت: فضیلت قابل یادگیری است، رفتار صحیح مشروط به دانایی است، و دانایی آن کس که میپندارد میداند، جهل است، و کسی که میداند که نمیداند، داناست، در باره آبلیمو به عنوان بهترین ماده برای نرم کردن گوشت کبابی بحث میکردند. مقدار دقیق زعفران را اندازه میگرفتند، غذاهایی که موجب تقویت قوه باه میشود، کشف میکردند، در یک کلام موضوع تفحص و تأمل آنان ارضای نیازهای شکمی بود.
وقتی دلیل «مطلوب بودن غذاهای شاهی» در دربار کورش را از شاگرد سقراط کزنفون که از تاریخنگاران معتبر یونانی است میخوانیم، از بروبیای دایمی مطبخ سلطنتی آگاه میشویم. مطلوبیت غذاهای شاهی «از این حیث است که غذاهای مزبور لذیذتر و گواراتر است، زیرا بهتر تهیه شده است. ... در جایی که هرکس کاری مخصوص دارد، مثلا یکی گوشت را میپزد، دیگری آن را سرخ میکند، سومی ماهی را آبپز و چهارمی آن را کباب میکند، پنجمی نان میپزد، معلوم است که هرکار خیلی خوب انجام میشود. از این جهت بود که غذاهای کورش بهتر از غذاهای دیگران تدارک میشد» (تاریخ ایران باستان. جلد اول، ص٤١٩).
*
در فرهنگ ایرانیاسلامی سفارشات حکیمانه و زیادی در باب تغذیه متعادل و نگهداشت اندازه و عدم افراط و زیادهروی در خوردن و آشامیدن موجود است ( و البته تا در جامعهای شکمپرستی وجود نداشته باشد، چنین سفارشاتی هم موجود نیست)، اما تأمل در رفتارهای روزمره ما نشان میدهد که میانهای با اینجور اندرزهای حکیمانه نداریم. من با نظاره و دقت در رفتار بسیاری از ایرانیها به این نتیجه رسیدهام که زندگی در مسلک آنان چیزی نیست جز توالی مکرر صبحانه، نهار، شام که گه پختهخورند گه خام خام. نگاهی به مناسبتهای مختلف این نکته را بخوبی نشان میدهد. همینکه نوزادی به دنیا میآید، مناسبت خوبی برای دعوت به خوردن است. در صورتی که نوزاد پسر باشد، وقتی که او را ختنه میکنند نیز مناسبت دیگری است. وقتی برای او خواستگاری میروند، «شیرینیخوران» راه میاندازند، وقتی که ازدواج میکند جوجه خوران. وقتی به مسافرت میرود آش پشتپا میپزند و وقتی از مسافرت برمیگردد نیز فرصتی برای خوردن دست میدهد. وقتی که از خطری جسته است یا در امر خطیری پا میگذارد برایش سفره نذر میکنند یا شلهزرد میپزند. او در اعیاد ملی و مذهبی شرکت میکند. قیمه امامحسین یا ماهیپلوی عید نوروز؟ فرقی نمیکند، هم این و هم آن هردو نوازنده مذاق او هستند.
و سرانجام وقتی که میمیرد، همانطور که در مجلس ختم دیگران یک عمر خورده بود، دیگران در مجلس ختم او میخورند. «دیگران مردند و ما خوردیم، ما بمیریم که دیگران بخورند». آنهایی که در مراسم ختم دقت کردهاند میدانند که اغلب مهمترین بخش مراسم ختم سفرهی غذاست. در حالی که مراسم ختم از لحاظ روحی شرکت در سمیناری فلسفی است که در آن به مسئله پیچیده مرگ پرداخته میشود. کسی که او را میشناختهایم، از میان ما رفته است. رنجها، عصبانیتها، دردها، غمها، مشکلات ریزودرشت و همچنین خانه و اتومبیلش را گذاشته و درگذشته است تا کرمهای همیشه گرسنه و «مردهخوار» بهشتزهرا را شاد کند. مراسم ختم برای فرد شرکتکننده، این خاصیت را دارد که او را برای لحظهای گذرا همصدای فیلسوفان بزرگ گرداند که میگفتند: انسان مردنی است. این مراسم بایستی که در وجود فرد شرکتکننده احساس و اندیشه خاصی بوجود بیاورد، او را در موقعیت فکری و عاطفی بخصوصی قرار دهد که لحظهای به دیرینهترین سؤال بشری فکر کند. اما او به فکر جوجهکباب است. «خوردن» کارکرد خود را حتی پس از مرگ حفظ میکند. حلوا و خرما به عنوان وسیلههایی برای ازدیاد شانس آمرزش، مردمان را به طلب رحمت برای روح او فرامیخوانند. این مسئله، حداقل یک روز در هفته باعث تبدیل قبرستانها به رستورانهای نیمهرسمییی میشود که در آن شکم مشتریان بدون صرف هزینه سیر میگردد.
حتی شرع مقدس که ایرانی مسلمان را موظف به روزهگرفتن میکند، نمیتواند او را راضی کند که سالی یک ماه از پرخوری بپرهیزد. برای کسی که قصد بررسی مقام شکم نزد ایرانیان را دارد، ماه رمضان یکی از بهترین موقعیتها است. با تأمل در رفتار ایرانیها در ماه رمضان میتوان آشکارا دریافت که مصرف مواد غذایی در این ماه بسیار بیشتر از ماههای دیگر است. لابد به همین خاطر آن را «مبارک» مینامند! تیترهای درشت روزنامه در ماه رمضان نیز شاهد این مدعاست: «مرغ کمیاب شد»، «سخنگوی دولت از اقداماتی برای رفع کمبود گوشت مرغ خبر داد» و ...
یکی از ایدآلهای فرهنگی ما تفکر به خویشتن یا شناخت نفس است. عارفان از این نقطه حرکت میکنند که انسان تا وقتی که خلاف خواستهها و تمایلات نفس خویش رفتار نکند، از وجود او بیخبر میماند. این (به قول مولانا) «اژدها» تا زمانیکه خواستههایش ارضا میشود پشت صحنه میماند. ماه رمضان این موقعیت را در اختیار فرد مسلمان میگذارد که با اجتناب از ارضای برخی از تمایلات ساده و بیاهمیت او با «خود» روبرو شود، نفس خود را شناسایی کند و با آگاهی از قدرت هولناک آن متوجه دخالتهای آن در رفتارهای روزمره خود باشد.
طنز قضیه اینجاست که سایت صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که از مقام ویژه شکم نزد هموطنان آگاه است، تحت عنوان «توصیه های بهداشتی در ماه رمضان» علم پزشکی، علوم تغذیه و شیمی را به خدمت میگیرد، که از احتمال ایجاد احساس گرسنگی نزد هموطنان شریف و ملاقات آنها با «اژدها» جلوگیری کند: «با توجه به ساعات طولانی ناشتا بودن باید غذاهایی را مصرف کنیم که به کندی هضم میشوند مثل غذاهای حاوی فیبر زیاد. غذاهای دیرهضم معمولاً هشت ساعت در دستگاه گوارش میمانند در حالیکه غذاهای سریعالهضم فقط سه تا چهار ساعت در معده باقی میمانند».
سایت «صدا و سیما» پس از برشمردن «غذاهای دیر هضم» و «غذاهای سریعالهضم» یادآوری میکند که: «غذاهای مصرفی باید در حالت تعادل با یکدیگر باشند. و از همه گروههای غذایی مثل میوه سبزیجات، گوشت، مرغ، ماهی، نان، حبوبات و محصولات لبنی در رژیم غذایی باید وجود داشته باشد . غذاهای سرخ شده باید محدود شوند زیرا باعث عدم هضم، سوزش سردل و اختلال در وزن می شوند».
البته نگرانی صدا و سیما از سلامتی شنوندگان و بینندگان بیهوده است، ایرانی اگر ایرانی باشد خود برای جلوگیری از گرسنگی شكم، «سوزش سردل و اختلال در وزن» و کلا بیاثرساختن فایده روزهداری صدها حكمت میداند كه متخصصین امور بهداشت و تغذیه صدا و سیما آنها را در خواب هم نمیبینند. به یك نمونه خلاق نگاه کنید: ایران كه بودم، آقای میانسال و معتادی روشی برای جلوگیری از خماری در این ایام اختراع كرده بود. میگفت، به هنگام سحر در حین كشیدن تریاك مقداری از آن را لای اندكی خمیر نان گذاشته و آن را دایما در دستهای خود میچرخاند و مالش میدهد، و سپس چند ثانیه پیش از اذان صبح آن را كه بصورت گلوله كوچك و محكمی درآمده است، به كمك جرعهای آب فرومیدهد. میگفت، بنا به تجربه میداند كه نزدیك ظهر، همینكه تأثیر تریاكهای مصرفی در سحرگاه به مراحل پایانی خود میرسد، ناگهان احساس خوشایندی به او دست میدهد كه حاكی از توفیق اسید معده در هضم گلوله یاد شده و رسیدن به مغز گرانبهای آن است. از منقدین بسیاری شنیده و خوانده بودم که «صدا و سیما» هوش سرشار شنوندگان و بینندگان خود را دست كم میگیرد، اما اعتراف میکنم که معنی حقیقی آن را پیش از این درست نمیفهمیدم.
باری، سایت صدا و سیما در پایان فهرستی با عنوان «چه غذاهایی را مصرف کنیم؟» به خوانندگان خود واگذار میکند تا خدای ناکرده شکم شخصی در طول ماه رمضان گرسنگی را احساس نکند:
١ـ مصرف کربوهیدراتهای مرکب در سحر که مدت طولانیتری هضم میشوند و باعث میشوند که شما کمتر گرسنه شوید.
٢ـ حلیم یک منبع عالی پروتئین بوده و از غذاهائی است که دیر هضم میشود.
٣ـ خرما یک منبع عالی قند، فیبر، کربوهیدرات، پتاسیم و منیزیوم میباشد.
٤ـ مغز بادام غنی از پروتئین و فیبر بوده و حداقل چربی را دارا میباشد .
٥ـ موز منبع خوب پتاسیم، منیزیوم و کربوهیدرات میباشد. مصرف زیاد آب یا آب میوه در صورت امکان در فاصله بین افطار و زمان خواب باعث تأمین آب مورد نیاز بدن میشود.
شكمپروری را به حساب روزهداری گذاشتن یكی از رزیلانهترین پدیدههایی است كه در جامعه ما یافت میشود. برای درک این نکته كه یك چنین رمضانی آن نیست كه مد نظر شرع مقدس بوده است، هیچ لازم نیست كه علم كلام یا فقه خوانده باشیم. ماه رمضانی كه در طی آن گرسنگی و تشنگی احساس نشود، دل آدمی نسوزد، تریاك فرد معتاد به او برسد و افطاری كه در آن شكمهای گرسنگی نكشیده با بامیه، زلوبیا، خرما، شربت و شیرینی، آش، پلوخورش و كباب تا حدامكان پربشود و از عزا دربیاید، بدرد نمیخورد. در مورد خاص ایران – به نظر من - حذف ماه رمضان به روح اسلام نزدیکتر از روزهداری است.
جالب اینجاست که «سیر شدن» در زبان فارسی به معنی «دلزده شدن» و «بیزار شدن» است. از جروبحث، از زندگی و از دنیا سیر شدهام، یعنی از جروبحث، از زندگی و دنیا بیزار شدهام. فیلم طعم گیلاس به عنوان یکی از ایرانیترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران، مثال خوبی به دست میدهد: فیلم داستان زندگی مردی است که از زندگی سیر گشته و قصد انتحار دارد. جالب اینکه مردی که میخواهد امید زندگی را در او زنده کند، از او نمیپرسد: «دیگر نمیخواهی به آواز پرندگان گوش کنی»، سؤال نمیکند: «نمیخواهی یک غزل از حافظ بخوانی»، نمیگوید: «دیگر دوست نداری عاشق بشوی»، بلکه فهرستی ازخوردنیها از جمله «گیلاس» را نام برده، از او میپرسد، آیا دیگر نمیخواهد طعم این خوردنیها را بچشد! و موفق میشود از این طریق او را نسبت به تصمیمی که گرفته است، کمی مردد کند. میبینیم که تکنیک زنده ساختن امید زندگی در دل قهرمان این فیلم همان تکنیکی است که در مورد «بزک» مشهوری که به او وعده خربزه و خیار در بهار آینده را میدهیم به کار میرود.
از نشانههای دیگر مقام شکم نزد ایرانیها توجه آنان به سلامتی است. نگرانی نسبت به صحتمزاج آنطور که فیلم یادشده به ما واگذار میکند، گاه تا نزدیک مرگ فرد را راحت نمیگذارد. یک کارگر افغانی قهرمان فیلم یادشده را که قصد خودکشی دارد به صرف املتی که پخته است دعوت میکند. ببینید جواب مردی که از زندگی سیر شده است و قرار است تا چند ساعت دیگر خود را بکشد چیست: «نه خیلی ممنون، برای کلسترولم خوب نیست».
با این وجود سازمان فائو ایران را ازنظر تعداد افراد مبتلا به سوء تغذیه حاد با٧/٢ میلیون نفر به عنوان دومین كشور خاورمیانه و شمال آفریقا معرفی میکند.
دو اصل اساسی طب سنتی که رویکرد پیشگیرانه دارد، اول پرهیز از پرخوری و دوم رعایت طبایع خوردنیهاست، اما در حالی که اصل اول تقریبا به فراموشی سپرده شده است، پایبندی به اصل دوم را نزد همگان میتوان یافت. این عجیب نیست؟ فرد ناخوش یا به علت زیادهروی در خوردن غذاهای سرد «سردیاش» کرده است که با نباتداغ، خرما، زلوبیا، عسل یا چای دارچینی خوب میشود، یا به علت زیادهروی در خوردن غذاهای گرم «گرمیاش» کرده است که با ماهیپلو، شربت آلبالو، ماست، دوغ، کته، هندوانه، خیار و گوجهسبز مداوا میگردد.
سعدی در گلستان حکایت آموزندهای دارد. یکی از شاهان فارس پزشکی ایرانی را به خدمت پیامبر میفرستد. پزشک مذکور «سالی در دیار عرب بود و کس تجربه پیش او نیاورد و معالجه از وی نخواست. نزد پیامبر آمد و گله کرد که این بنده را برای معالجه اصحاب فرستادهاند و در این مدت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معین است به جای آورد. رسول خدا(ص) گفت این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقی بود که دست از طعام بدارند. حکیم گفت این است موجب تندرستی و زمین بوسید و برفت».
به احتمال قریب به یقین همانروزها هم هموطنان او بسیار بیشتر محتاج او بودهاند. کسی که از پرخوری میپرهیزد به پزشک بینیاز است. این یکی از حکمتهای کهن است که درستی آن را هیچکس مورد پرسش قرار نمیدهد. پرهیز از پرخوری بیتردید کار پزشکان را کساد میکند، اما آیا هیچوقت سر پزشکان ایرانی به اندازه امروز پررونق و «نانشان در روغن» بوده است؟
خودکاوی بیتعارف - مقدمه
خودکاوی بیتعارف۲ - مقام «خوردن» در فرهنگ ایرانی
خودکاوی بیتعارف۳- خوردن و ذهنیت – گشتوگذاری در عرصه زبان
خودکاوی بیتعارف۴ - سیطره فرهنگ شکمی بر اذهان ما
خودکاوی بیتعارف۵ خوردن و سیاست
خودکاوی بیتعارف۶ قدرتستیزی و شکم
درحاشیه خودکاوی: فعالیت فرهنگی
درحاشیه خودکاوی: مثلا رشوه