حتما شمام شنیدین. یه تعریفی از «بدبین» میگه٬ بدبین آدم خوشبینیه که یه کم فکر کرده. امروز دیدم میشهام اینطوری گفت: خوشبین به آدم بدبینی میگن که قرصاشو خورده.
منظورم تغییرات گودره. ناراحت نباشید. درست میشه.
*
البته من هم وضعم خوب نیست. بدون گودر احساس میکنم لمس شدهام. سری به پلاس میزنم. از بلبشو و شلوغی سرسام میگیرم و به گوشه ۴دیواری پناه میبرم.
گودر یک امکان بود که در طی مدتی که از آن استفاده میکردیم٬ بین ما نظم و ساختارهایی مبتنی بر نزدیکیهای فکری٬ همسلیقگی هنری٬ خویشاوندیهای شخصیتی٬ نزدیکی در رویکردهای سیاسی/ اجتماعی و ... شکل گرفته بود. شکلی که به موازات نیازهای ما به وجود آمده بود. مثل ساکنان دهکدهای که کانال آبی در اختیار آنها قرار داده شده است٬ و آنها بر اساس نیازهای خود (تأمین آب آشامیدنی٬ آب شستشو٬ آب برای آبیاری باغچهها و ...) از کانال مذکور راهآبها و جویهای باریکی کشیدهاند. ... و حالا؟ حالا دستی شیرفلکهی کانال را بسته است٬ در عین حال البته به ساکنان روستا قول داده شده است که آب آنها با تانکرهای آب تأمین خواهد شد (حالا باید سطل به دست بگیرند و در صف بأیستند).
گوگل منافع خود را دنبال میکند. حتما شنیدهاید که میگویند: «امروز وضعیت طوری است که منافع (مثلا) انگلستان و آمریکا با منافع اپوزیسیون ایران همسو شده است». گودر هم حاصل همسویی مقطعی منافع ما با منافع شرکت قدرتمند گوگل بود. همانطور که القاعده هم محصول همسویی منافع آمریکاییها با ملت افغانستان بود.
واکنش گودریها به تغییرات گوگل نیزخیلی جالب بود [به نظر من آنقدر جالب که میتواند موضوع یک تز پایان تحصیلی خوب در رشته جامعهشناسی یا علوم ارتباطات باشد]. ما ساکنان گودر ناگهان تانک سنگینی را دیدیم که بیتوجه به شبکهی آبیاری ما٬ بیاعتنا به گلهای باغچههایمان از روی آنها رد شد و همه چیز را زیر چرخهای خود له کرد.
در پلاس دوستی نوشته بود: «بمب زدن انگار/ همون قد آواره/ همون قد چشم بهراه».
و یکی دیگر که انگار نقش «قدرت» را در این تغییرات دیده است گفته بود: «گودریون عزیز یه کمپینی ... نافرمانی مدنی ... نماد رنگی .... بادکنکی ... چیزی آخه».
نباید «طنز»ی را که در واکنش به تغییرات گودر از سوی ایرانیها به کار گرفته میشود٬ شوخی تلقی کرد. چنین رویکردی حواس ما را از فهم اصل قضیه منحرف میکند. تعداد واکنشها به این تغییرات خیلی زیاد بود. تعداد مطالب همخوانشده٬ اعم از مطالبی با رویکرد راهحلجویانه٬ لطیفه/ جک/ عبارات معترضه/ فحش ناموسی و بدوبیراه و ... کثیر بود٬ و هنوز هم چرخ تولید اینگونه مطالب به راه است.
یاد مسابقهای افتادم که دویچهوله برای «ما» وبلاگنویسها راه انداخته بود. یکی گفته بود: «خب آدم میتونه تحریم کنه یا میتونه با قاعدهی اونا بازی کنه» +. اینبار قضیه کمی فرق میکند. درحالی که در وبلاگستان فارسی به قول کمانگیر٬ در واکنش به مسابقه دویچهوله تنها دو صدای "مخالف" (انتقادی) به گوش رسیده بود٬ نارضایتی نسبت به «قواعد بازی» شرکت قدرتمند گوگل زیاد و گسترده است و "اقشار" وسیعی را شامل میشود. از خانمهای با احساس دلنازک که کمافیالسابق انشاهای سوزناک خود را [اینبار در اعتراض به تغییرات گوگل] مینویسند٬ تا بذلهگویان٬ لمپنهای [گاه اهل کتاب!]٬ و روشنفکران صاحب نام گودر سابق که به جای نوشتن مقالهای جهت فهم «بازی کردن طبق قاعده دیگران»٬ زیر نوشتههای خانمهای دلنازک٬ بذلهگوهای شوخطبع٬ و لمپنهای کلاسیکخوان٬ روی آیکون 1+ کلیک میکنند. تانک گوگل با عبور از روی ما٬ ما را دوباره با هم «یکی» کرده است. دوباره «درد مشترک» از ما یک تن واحد ساخته است.
ـ عه واااااااااا ...چه خاکی به سرمون شد؟
لری آخه این چه کاری بود کردی؟
ـ مرتیکه دیوث! چرا با زندگی ما بازی میکنی؟!
plz dont do this.i love googel reader!i hate google
ـ لری پیج گرامی. ما ایرانیا از ریدر خوشمون میاد عاشق ریدر هستیم خو شوما توجه کن اگه من عشقت رو بدزدم برم باهاش پز بدم خوبه؟ نه خودت قضاوت کن خوبه؟ خو ما هم خوشمون نمیاد ریدرمون بیفته دست پلاس . جون ننه و آبجیت از این کار دست بکش و به راه راست هدایت شو.
ـ آلن ببین بچه هام به کجا کشیده شدن؟! این حرفا بلد نبودن...آلن با احساساتشون بازی نکن...آلن تو خدا پیغمبر میشناسی؟!! آلن ما سومین کشور مصرف کننده ی مواد مخدر هستیم با این کار شما مطمئنن میرسیم به صدر جدول!! آلن بچه ات عقب افتاده به دنیا میاد! نکن.... :(((((((
[صفحه پلاس مدیران گوگل را (که خیلیها آنها را خیلی خودمانی لری و آلن صدا میزنند) دیدهاید؟ کامنتهای بالا از این صفحات است. من در ارتباط با اعتراضات به تغییرات گودر به لینک این صفحهها برخوردم. شما هم اگر ندیدهاید٬ حتما نگاه کنید. برخورد ایرانیها جالب و قابل تأمل است + و +].
برای مدیران کمپانی معظم گوگل فرقی نمیکند، اهمیتی ندارد که عدهای آدمهای حاشیهای در یک جامعهی حاشیهای به گودر پناه آوردهاند. آنها قدرت تصمیمگیری دارند و ما هیچ قدرت بازدارندگیای نداریم.
گوگل به این کارها کاری ندارد. انگار نه انگار که ما خواستار دمکراسی هستیم٬ جوانان ما بیشتر از جوانهای خیلی از ملتهای دیگر در وب حضور دارند و کشور ما دارای هفتهزارسال سابقهی فرهنگیست.
تغییرات در گوگل رابطههای ما را دچار اختلال کرده است٬ و کاری از ما برنمیآید. طنز/ شوخی/ اعتراضیه و انشاهای احساسی واکنشهای «ما»یی هستند که در مقابل قدرتی (خارجی) که نه نیازهای ما را میشناسد و نه به خواستههای ما وقعی مینهد قرارگرفتهایم٬ و نمیخواهیم به عجز و ناتوانی خود٬ به استیصال واقعی خود نگاه کنیم.
اما جای نگرانی نیست. همه چیز درست میشود. میراث فرهنگ کهن ما که هنوز در اذهان زنده است٬ به کمک ما میآید و کارها را "درست" میکند. یا (به زبان سمیه توحیدلو در همین ارتباط):
«ما که یاد گرفتیم عادت کنیم به هر بلایی. به این هم عادت می کنیم».
*
یکی از واکنشها علیه تغییرات گوگل٬ از سوی کسی که با شناخت و توقع من از او جور درنمیآید٬ از سوی آرمان بود. آرمان در نتی که همخوان کرده بود نوشته بود:
«آقا یک پیشنهاد دارم جواب میده به شرط چاقو!!!».
و پیشنهاد او که مورد استقبال عدهای نیز قرار گرفت این بود:
«مانا [نیستانی] رو پیدا کنید بگید یک کاریکاتور بکشه از این گوگل که داره با سانسورچیهای ایرانی دست همکاری میده. باور کنید سه سوت پروژه رو متوقف میکنند».
من ندیدم مانا نیستانی چه جوابی به این پیشنهاد داده است (هنرمندها معمولا از کارهای سفارشی گریزانند). اما انگار برای مدیران گوگل مهم است که کسی به آنها بگوید: «شما با این کار رسما زیر عبای آقا رفتهاید!». انگار که آنها از ترس قرارگرفتن در "جبهه شر"٬ فورا ـ در سه سوت پروژه خود را متوقف خواهند کرد.
همانطور که بالاتر گفتم نمیدانم مانا نیستانی واقعا کاریکاتوری خلق کرده است یا نه. احتمال آن کم است. اما شخص دیگری به نام «عرفان ق» در واکنش به پیشنهاد آرمان لینک کاریکاتوری را (که نمیدانم از خود اوست یا نه) زیر مطلب گذاشته است. کاریکاتوری که در آن زندگی «ما»٬ بیمار عاجز رو به موت٬ به حرکت انگشتهای کارمند قیچیبهدست صلیب سرخ جهانی وابسته است.
منظورم تغییرات گودره. ناراحت نباشید. درست میشه.
*
البته من هم وضعم خوب نیست. بدون گودر احساس میکنم لمس شدهام. سری به پلاس میزنم. از بلبشو و شلوغی سرسام میگیرم و به گوشه ۴دیواری پناه میبرم.
گودر یک امکان بود که در طی مدتی که از آن استفاده میکردیم٬ بین ما نظم و ساختارهایی مبتنی بر نزدیکیهای فکری٬ همسلیقگی هنری٬ خویشاوندیهای شخصیتی٬ نزدیکی در رویکردهای سیاسی/ اجتماعی و ... شکل گرفته بود. شکلی که به موازات نیازهای ما به وجود آمده بود. مثل ساکنان دهکدهای که کانال آبی در اختیار آنها قرار داده شده است٬ و آنها بر اساس نیازهای خود (تأمین آب آشامیدنی٬ آب شستشو٬ آب برای آبیاری باغچهها و ...) از کانال مذکور راهآبها و جویهای باریکی کشیدهاند. ... و حالا؟ حالا دستی شیرفلکهی کانال را بسته است٬ در عین حال البته به ساکنان روستا قول داده شده است که آب آنها با تانکرهای آب تأمین خواهد شد (حالا باید سطل به دست بگیرند و در صف بأیستند).
گوگل منافع خود را دنبال میکند. حتما شنیدهاید که میگویند: «امروز وضعیت طوری است که منافع (مثلا) انگلستان و آمریکا با منافع اپوزیسیون ایران همسو شده است». گودر هم حاصل همسویی مقطعی منافع ما با منافع شرکت قدرتمند گوگل بود. همانطور که القاعده هم محصول همسویی منافع آمریکاییها با ملت افغانستان بود.
واکنش گودریها به تغییرات گوگل نیزخیلی جالب بود [به نظر من آنقدر جالب که میتواند موضوع یک تز پایان تحصیلی خوب در رشته جامعهشناسی یا علوم ارتباطات باشد]. ما ساکنان گودر ناگهان تانک سنگینی را دیدیم که بیتوجه به شبکهی آبیاری ما٬ بیاعتنا به گلهای باغچههایمان از روی آنها رد شد و همه چیز را زیر چرخهای خود له کرد.
در پلاس دوستی نوشته بود: «بمب زدن انگار/ همون قد آواره/ همون قد چشم بهراه».
و یکی دیگر که انگار نقش «قدرت» را در این تغییرات دیده است گفته بود: «گودریون عزیز یه کمپینی ... نافرمانی مدنی ... نماد رنگی .... بادکنکی ... چیزی آخه».
نباید «طنز»ی را که در واکنش به تغییرات گودر از سوی ایرانیها به کار گرفته میشود٬ شوخی تلقی کرد. چنین رویکردی حواس ما را از فهم اصل قضیه منحرف میکند. تعداد واکنشها به این تغییرات خیلی زیاد بود. تعداد مطالب همخوانشده٬ اعم از مطالبی با رویکرد راهحلجویانه٬ لطیفه/ جک/ عبارات معترضه/ فحش ناموسی و بدوبیراه و ... کثیر بود٬ و هنوز هم چرخ تولید اینگونه مطالب به راه است.
یاد مسابقهای افتادم که دویچهوله برای «ما» وبلاگنویسها راه انداخته بود. یکی گفته بود: «خب آدم میتونه تحریم کنه یا میتونه با قاعدهی اونا بازی کنه» +. اینبار قضیه کمی فرق میکند. درحالی که در وبلاگستان فارسی به قول کمانگیر٬ در واکنش به مسابقه دویچهوله تنها دو صدای "مخالف" (انتقادی) به گوش رسیده بود٬ نارضایتی نسبت به «قواعد بازی» شرکت قدرتمند گوگل زیاد و گسترده است و "اقشار" وسیعی را شامل میشود. از خانمهای با احساس دلنازک که کمافیالسابق انشاهای سوزناک خود را [اینبار در اعتراض به تغییرات گوگل] مینویسند٬ تا بذلهگویان٬ لمپنهای [گاه اهل کتاب!]٬ و روشنفکران صاحب نام گودر سابق که به جای نوشتن مقالهای جهت فهم «بازی کردن طبق قاعده دیگران»٬ زیر نوشتههای خانمهای دلنازک٬ بذلهگوهای شوخطبع٬ و لمپنهای کلاسیکخوان٬ روی آیکون 1+ کلیک میکنند. تانک گوگل با عبور از روی ما٬ ما را دوباره با هم «یکی» کرده است. دوباره «درد مشترک» از ما یک تن واحد ساخته است.
ـ عه واااااااااا ...چه خاکی به سرمون شد؟
لری آخه این چه کاری بود کردی؟
ـ مرتیکه دیوث! چرا با زندگی ما بازی میکنی؟!
plz dont do this.i love googel reader!i hate google
ـ لری پیج گرامی. ما ایرانیا از ریدر خوشمون میاد عاشق ریدر هستیم خو شوما توجه کن اگه من عشقت رو بدزدم برم باهاش پز بدم خوبه؟ نه خودت قضاوت کن خوبه؟ خو ما هم خوشمون نمیاد ریدرمون بیفته دست پلاس . جون ننه و آبجیت از این کار دست بکش و به راه راست هدایت شو.
ـ آلن ببین بچه هام به کجا کشیده شدن؟! این حرفا بلد نبودن...آلن با احساساتشون بازی نکن...آلن تو خدا پیغمبر میشناسی؟!! آلن ما سومین کشور مصرف کننده ی مواد مخدر هستیم با این کار شما مطمئنن میرسیم به صدر جدول!! آلن بچه ات عقب افتاده به دنیا میاد! نکن.... :(((((((
[صفحه پلاس مدیران گوگل را (که خیلیها آنها را خیلی خودمانی لری و آلن صدا میزنند) دیدهاید؟ کامنتهای بالا از این صفحات است. من در ارتباط با اعتراضات به تغییرات گودر به لینک این صفحهها برخوردم. شما هم اگر ندیدهاید٬ حتما نگاه کنید. برخورد ایرانیها جالب و قابل تأمل است + و +].
برای مدیران کمپانی معظم گوگل فرقی نمیکند، اهمیتی ندارد که عدهای آدمهای حاشیهای در یک جامعهی حاشیهای به گودر پناه آوردهاند. آنها قدرت تصمیمگیری دارند و ما هیچ قدرت بازدارندگیای نداریم.
گوگل به این کارها کاری ندارد. انگار نه انگار که ما خواستار دمکراسی هستیم٬ جوانان ما بیشتر از جوانهای خیلی از ملتهای دیگر در وب حضور دارند و کشور ما دارای هفتهزارسال سابقهی فرهنگیست.
تغییرات در گوگل رابطههای ما را دچار اختلال کرده است٬ و کاری از ما برنمیآید. طنز/ شوخی/ اعتراضیه و انشاهای احساسی واکنشهای «ما»یی هستند که در مقابل قدرتی (خارجی) که نه نیازهای ما را میشناسد و نه به خواستههای ما وقعی مینهد قرارگرفتهایم٬ و نمیخواهیم به عجز و ناتوانی خود٬ به استیصال واقعی خود نگاه کنیم.
اما جای نگرانی نیست. همه چیز درست میشود. میراث فرهنگ کهن ما که هنوز در اذهان زنده است٬ به کمک ما میآید و کارها را "درست" میکند. یا (به زبان سمیه توحیدلو در همین ارتباط):
«ما که یاد گرفتیم عادت کنیم به هر بلایی. به این هم عادت می کنیم».
*
یکی از واکنشها علیه تغییرات گوگل٬ از سوی کسی که با شناخت و توقع من از او جور درنمیآید٬ از سوی آرمان بود. آرمان در نتی که همخوان کرده بود نوشته بود:
«آقا یک پیشنهاد دارم جواب میده به شرط چاقو!!!».
و پیشنهاد او که مورد استقبال عدهای نیز قرار گرفت این بود:
«مانا [نیستانی] رو پیدا کنید بگید یک کاریکاتور بکشه از این گوگل که داره با سانسورچیهای ایرانی دست همکاری میده. باور کنید سه سوت پروژه رو متوقف میکنند».
من ندیدم مانا نیستانی چه جوابی به این پیشنهاد داده است (هنرمندها معمولا از کارهای سفارشی گریزانند). اما انگار برای مدیران گوگل مهم است که کسی به آنها بگوید: «شما با این کار رسما زیر عبای آقا رفتهاید!». انگار که آنها از ترس قرارگرفتن در "جبهه شر"٬ فورا ـ در سه سوت پروژه خود را متوقف خواهند کرد.
همانطور که بالاتر گفتم نمیدانم مانا نیستانی واقعا کاریکاتوری خلق کرده است یا نه. احتمال آن کم است. اما شخص دیگری به نام «عرفان ق» در واکنش به پیشنهاد آرمان لینک کاریکاتوری را (که نمیدانم از خود اوست یا نه) زیر مطلب گذاشته است. کاریکاتوری که در آن زندگی «ما»٬ بیمار عاجز رو به موت٬ به حرکت انگشتهای کارمند قیچیبهدست صلیب سرخ جهانی وابسته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر