مدتی است که محمد (پانزدهساله) حال و روز خوبی ندارد. پدرش میگوید، غذا نمیخورد و حرف نمیزند. پیش از روز واقعه، پدر محمد (که در ١٤سالگی ازدواج کرده است و محمد آخرين فرزند اوست) محمد را نزد مشاور برده است:
«به مشاور گفتم محمد حالش خوب نيست. چند روزی است که حالت عادی ندارد میخواهم او را پيش دکتر مغز و اعصاب ببرم ... راستش محمد ۲ روز بود که در خانه با کسی حرفی نمیزد به يک نقطه خيره میشد و ساعتها همان نقطه را نگاه میکرد. با مادرش صحبت کردم گفتم نکند اين بچه جن زده شده است. تصميم گرفتيم برايش دعا بگيريم، اما حالش بهتر نشد». +
روز واقعه پدر محمد همراه او به مدرسه رفته بوده است. کارنامهی او را میگیرد، و از ناظم اجازه میخواهد که دو روز آینده محمد به مدرسه نیاید: «اين بچه حالش خوب نيست و تصميم دارم او را پيش دکتر ببرم تا عکس سرش را بگيرند، ببينند چه اتفاقی برايش افتاده است.»
آنها هنگام خروج از مدرسه به مدیر مدرسه برمیخورند. او کارنامهی محمد را نگاه کرده و میگوید: «اين چه نمرههایی است؟! ما اينجا کلی زحمت میکشيم!بچه را پيش مشاور (مدرسه) ببر اين وضعش نمیشود».
پدر به مدير میگوید: «محمد ۲ روز به مدرسه نمیآيد، من اجازهاش را گرفتهام. [و مدیر جواب میدهد] اول پيش مشاور برو و بيخود نگو بچه را ۲ روز مدرسه نمیآورم.»
با هم نزد مشاور میروند. پدر داخل اطاق میشود و محمد بیرون منتظر میماند:
پس از مدتی «برگشتم که محمد را به داخل اتاق صدا کنم ديدم نيست. داشتم دنبالش میگشتم که يک دفعه صدای داد و فرياد بلند شد و فهميدم محمد معلمش را با چاقو زده است. او بچهای نبود که چاقو با خودش حمل کند. روز قبلش که رفته بوديم دعا بگيريم داخل ماشين ميوه داشتيم، برداشته بودم که بچه بخورد و دلش شاد بشود. کارد ميوهخوری را از ماشين برداشته بود». و ادامه میدهد: «پسرم قبل از اين اصلاً با کسی دعوا نمیکرد. بچه مريض است کاملاً مشخص است که مريض است. با کسی صحبت نمیکند، تا از او سوال پرسيده نشود حرف نمیزند، حتی وکليش برای اين که با او صحبت کند به کانون [زندان نوجوانان] رفت، اما با وکيلش هم حرف نزده بود. مسوول کانون میگويد اين بچه اصلاً حرف نمیزند وقتی با او صحبت میکنيم ميخندد! بعد هم تا صبح مثل مرغ پر کنده روی تخت مینشيند و به ديوار نگاه میکند».
شرح واقعه طوری که محمد آن را برای پدر خود تعریف کرده است:
«رفتم لاک غلطگيرم را از دوستم بگيرم. در زدم. معلم اجازه نداد وارد شوم، دوباره در زدم عصبانی شد و من را از کلاس بيرون کرد. هلم داد به زمين خوردم، عصبانی شدم و او را زدم».
گزارشگر واقعه را اینطور شرح میدهد:
«محمد چند ضربه به در کلاس زد و از دبير فيزيك اجازهی ورود خواست. معلم اجازه نداد، اما محمد داخل رفت! اين رفتار او با واکنش تند معلم همراه شد. پسر دانشآموز کارد ميوهخوری در جيب داشت، آن را بيرون کشيد و يک ضربه به گردن معلم زد».
[«هلم داد به زمین خوردم» = «واکنش تند معلم». هنر تجرید آقای روزنامهنگار!].
در سایت دیگری (جام جم) از درزدن محمد و واکنش تند معلم حرفی زده نمیشود: محمد در حینی که معلم مشغول تدریس است وارد کلاس میشود. بدون حرف به سمت نیمکتش میرود. معلم از او میخواهد بهدلیل غیبتهای غیر موجه خود از دفتر نامه بیاورد، و اینجاست که محمد با چاقو به او حمله، و او را در ناحیه گردن و سینه زخمی میکند. +
معلم فیزیک، مرحوم محسن خشخاشی با کمک همکاران به بیمارستان منتقل میشود. تلاش پزشکان متأسفانه بینتیجه میماند، و نامبرده از دنیا میرود.
خداوند او را بیامرزد و روحش را قرین رحمت فرماید.
محمد در دادگاه اول به سهسال حبس و پرداخت دیه محکوم میشود. اما این حکم طوری که در پست پیش آمد، در اثر اعتراض اولیای دم نقض، و به حکم اعدام تبدیل شده است. البته این هنوز حکم نهایی نیست. وکیل محمد در خواست فرجام داده است. اما این جوان هفدهساله در وضعیت ناعادلانه، مأیوسکننده و غمانگیزی گرفتار شده است. دو نهاد قدرتمند مدرسه و دستگاه قضا را مقابل خود دارد. از خانوادهی متمولی نیست، رسانه هم ندارد، و اگر کسی کاری نکند، ممکن است او را دار بزنند.
«به مشاور گفتم محمد حالش خوب نيست. چند روزی است که حالت عادی ندارد میخواهم او را پيش دکتر مغز و اعصاب ببرم ... راستش محمد ۲ روز بود که در خانه با کسی حرفی نمیزد به يک نقطه خيره میشد و ساعتها همان نقطه را نگاه میکرد. با مادرش صحبت کردم گفتم نکند اين بچه جن زده شده است. تصميم گرفتيم برايش دعا بگيريم، اما حالش بهتر نشد». +
روز واقعه پدر محمد همراه او به مدرسه رفته بوده است. کارنامهی او را میگیرد، و از ناظم اجازه میخواهد که دو روز آینده محمد به مدرسه نیاید: «اين بچه حالش خوب نيست و تصميم دارم او را پيش دکتر ببرم تا عکس سرش را بگيرند، ببينند چه اتفاقی برايش افتاده است.»
آنها هنگام خروج از مدرسه به مدیر مدرسه برمیخورند. او کارنامهی محمد را نگاه کرده و میگوید: «اين چه نمرههایی است؟! ما اينجا کلی زحمت میکشيم!بچه را پيش مشاور (مدرسه) ببر اين وضعش نمیشود».
پدر به مدير میگوید: «محمد ۲ روز به مدرسه نمیآيد، من اجازهاش را گرفتهام. [و مدیر جواب میدهد] اول پيش مشاور برو و بيخود نگو بچه را ۲ روز مدرسه نمیآورم.»
با هم نزد مشاور میروند. پدر داخل اطاق میشود و محمد بیرون منتظر میماند:
پس از مدتی «برگشتم که محمد را به داخل اتاق صدا کنم ديدم نيست. داشتم دنبالش میگشتم که يک دفعه صدای داد و فرياد بلند شد و فهميدم محمد معلمش را با چاقو زده است. او بچهای نبود که چاقو با خودش حمل کند. روز قبلش که رفته بوديم دعا بگيريم داخل ماشين ميوه داشتيم، برداشته بودم که بچه بخورد و دلش شاد بشود. کارد ميوهخوری را از ماشين برداشته بود». و ادامه میدهد: «پسرم قبل از اين اصلاً با کسی دعوا نمیکرد. بچه مريض است کاملاً مشخص است که مريض است. با کسی صحبت نمیکند، تا از او سوال پرسيده نشود حرف نمیزند، حتی وکليش برای اين که با او صحبت کند به کانون [زندان نوجوانان] رفت، اما با وکيلش هم حرف نزده بود. مسوول کانون میگويد اين بچه اصلاً حرف نمیزند وقتی با او صحبت میکنيم ميخندد! بعد هم تا صبح مثل مرغ پر کنده روی تخت مینشيند و به ديوار نگاه میکند».
شرح واقعه طوری که محمد آن را برای پدر خود تعریف کرده است:
«رفتم لاک غلطگيرم را از دوستم بگيرم. در زدم. معلم اجازه نداد وارد شوم، دوباره در زدم عصبانی شد و من را از کلاس بيرون کرد. هلم داد به زمين خوردم، عصبانی شدم و او را زدم».
گزارشگر واقعه را اینطور شرح میدهد:
«محمد چند ضربه به در کلاس زد و از دبير فيزيك اجازهی ورود خواست. معلم اجازه نداد، اما محمد داخل رفت! اين رفتار او با واکنش تند معلم همراه شد. پسر دانشآموز کارد ميوهخوری در جيب داشت، آن را بيرون کشيد و يک ضربه به گردن معلم زد».
[«هلم داد به زمین خوردم» = «واکنش تند معلم». هنر تجرید آقای روزنامهنگار!].
در سایت دیگری (جام جم) از درزدن محمد و واکنش تند معلم حرفی زده نمیشود: محمد در حینی که معلم مشغول تدریس است وارد کلاس میشود. بدون حرف به سمت نیمکتش میرود. معلم از او میخواهد بهدلیل غیبتهای غیر موجه خود از دفتر نامه بیاورد، و اینجاست که محمد با چاقو به او حمله، و او را در ناحیه گردن و سینه زخمی میکند. +
معلم فیزیک، مرحوم محسن خشخاشی با کمک همکاران به بیمارستان منتقل میشود. تلاش پزشکان متأسفانه بینتیجه میماند، و نامبرده از دنیا میرود.
خداوند او را بیامرزد و روحش را قرین رحمت فرماید.
محمد در دادگاه اول به سهسال حبس و پرداخت دیه محکوم میشود. اما این حکم طوری که در پست پیش آمد، در اثر اعتراض اولیای دم نقض، و به حکم اعدام تبدیل شده است. البته این هنوز حکم نهایی نیست. وکیل محمد در خواست فرجام داده است. اما این جوان هفدهساله در وضعیت ناعادلانه، مأیوسکننده و غمانگیزی گرفتار شده است. دو نهاد قدرتمند مدرسه و دستگاه قضا را مقابل خود دارد. از خانوادهی متمولی نیست، رسانه هم ندارد، و اگر کسی کاری نکند، ممکن است او را دار بزنند.