یکی از با اهمیتترین نکات در مصاحبه پرپنجی با نویسنده ایرانی مقیم آلمان عباس معروفی رفع ابهام از ماجرای قطعه شعری بود از نامبرده که روند خلق آن را پیشترها اینجا در اختیار علاقمندان شعر و ادب فارسی گذاشته بودیم.
طوری که میدانیم، انتشار شعر مورد بحث که باعث ایجاد امواج بلندی در وب فارسی گشته، و تحت عنوان شعر «کیتکت» به شهرت غمانگیزی رسید، به سرعت به معضل فکری طیف خاصی از دوستداران شعر و ادب تبدیل شد. بحثها و جدلهای کلامی به جایی رسیده بود که حتی در گروه طرفداران پروپاقرص معروفی که معمولا به صورت یکتن واحد در دفاع از نویسنده و شاعر خود به صحنه میآیند، تفرقه و انشعاب ایجاد کرد، و برخی از غیورترین آنها را که چاقوی ضامندار ساخت زنجان را یکی از ابزار دفاع از ادبیات متعهد میدانند، در شاعرانگی شعر کیتکت به شک انداخت.
آن روزها برای این نگارنده کاملا روشن بود که معروفی نمیتواند بیتفاوت از کنار این موضوع بگذرد، و به این خاطر نه تنها از خبر مصاحبه بیبیسی با معروفی تعجب نکردم، بلکه برایم مثل روز روشن بود که یکی از موضوعاتی که در این گفتگو از آن صحبت خواهد شد، شعر معروف کیتکت خواهد بود.
توضیح عباس معروفی در این باره جالب است. او با اشاره به کسانی که در فیسبوک عکس غذاهای مختلف را منتشر میکنند، میگوید، نوشتههای کوتاه فیسبوکی او نیز چنین جایگاه و ارزشی دارد: من عکس کشکوبادمجون نمیذارم، به جاش این چیزا رو منتشر میکنم! و آن شعر معروف کیتکت هم اصلا شعر نبوده است، بلکه نتیجهی دلتنگی لحظهای شاعر بوده است.
این سخنان معروفی غیر از ایجاد شرمساری سنگین نزد کثیری از فالوئرهای عمدتا مؤنث غمگین و احساساتی که این شعر را به انحاء مختلف مورد تحسین قرارداده و آن را ستایش کرده بودند، واکنش دو گروه از منقدان را نیز درپی داشت. گروه اول که تشبیه شعر کیتکت به کشکوبادمجان را تعرض به این غذای افسانهای ایرانی میدانستند که یک لقمه از آن با نانسنگک داغ به کلیه اشعار عباس معروفی میارزد. و گروه دیگر، که نفی شعربودن شعر کیتکت از سوی معروفی را صادقانه نمیدانستند، و اینطور استدلال میکردند که مصراعبندی و تقطیع شعر «کیتکت» نشان میدهد که معروفی آن را بدوا به عنوان شعر منتشر کرده، و تنها پس از افزایش انتقادات دوستداران شعر و ادب، و برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر، با تشبیه آن به کشکوبادمجان، شعربودن آن را منکر شده است. خود من شخصا هردوی این مواضع را منطقی و قابل قبول میدانم، گرچه نظر گروه اول جذابتر است.
یکی دیگر از نکات قابل تأمل در مصاحبه معروفی این جملهی او بود: «موقعی که میشینم پشت میز کارم ... با خدا نیمسانت بیشتر فاصله ندارم». در اینجا پرپنجی کارمند بیبیسی هم که مثل همیشه هیچ فرصتی را برای نمایش حماقت خود از دست نمیدهد، با اشاره به معنایی قرآنی به معروفی میگوید: پس با این حساب از رگ گردن هم نزدیکترید!
[خداوندا ما را از شر این پوچی فراگیر نجات بده].
جالب اینکه هنوز چنددقیقه از این صحبت نگذشته است که مصاحبهکننده میخواهد بداند آیا معروفی اخیرا کمتر مینویسد؟ کمکار شده است؟
به زبان هنرمندی که چنددقیقه پیش از تقرب نیمسانتیمتری با خداوند متعال صحبت میکرد توجه بفرمایید:
«نویسنده کارخونه نیست... کلا نویسنده دستگاه ... نیست که توقع داشته باشی زرتُزرت تولید کنه».
طوری که میدانیم، انتشار شعر مورد بحث که باعث ایجاد امواج بلندی در وب فارسی گشته، و تحت عنوان شعر «کیتکت» به شهرت غمانگیزی رسید، به سرعت به معضل فکری طیف خاصی از دوستداران شعر و ادب تبدیل شد. بحثها و جدلهای کلامی به جایی رسیده بود که حتی در گروه طرفداران پروپاقرص معروفی که معمولا به صورت یکتن واحد در دفاع از نویسنده و شاعر خود به صحنه میآیند، تفرقه و انشعاب ایجاد کرد، و برخی از غیورترین آنها را که چاقوی ضامندار ساخت زنجان را یکی از ابزار دفاع از ادبیات متعهد میدانند، در شاعرانگی شعر کیتکت به شک انداخت.
آن روزها برای این نگارنده کاملا روشن بود که معروفی نمیتواند بیتفاوت از کنار این موضوع بگذرد، و به این خاطر نه تنها از خبر مصاحبه بیبیسی با معروفی تعجب نکردم، بلکه برایم مثل روز روشن بود که یکی از موضوعاتی که در این گفتگو از آن صحبت خواهد شد، شعر معروف کیتکت خواهد بود.
توضیح عباس معروفی در این باره جالب است. او با اشاره به کسانی که در فیسبوک عکس غذاهای مختلف را منتشر میکنند، میگوید، نوشتههای کوتاه فیسبوکی او نیز چنین جایگاه و ارزشی دارد: من عکس کشکوبادمجون نمیذارم، به جاش این چیزا رو منتشر میکنم! و آن شعر معروف کیتکت هم اصلا شعر نبوده است، بلکه نتیجهی دلتنگی لحظهای شاعر بوده است.
این سخنان معروفی غیر از ایجاد شرمساری سنگین نزد کثیری از فالوئرهای عمدتا مؤنث غمگین و احساساتی که این شعر را به انحاء مختلف مورد تحسین قرارداده و آن را ستایش کرده بودند، واکنش دو گروه از منقدان را نیز درپی داشت. گروه اول که تشبیه شعر کیتکت به کشکوبادمجان را تعرض به این غذای افسانهای ایرانی میدانستند که یک لقمه از آن با نانسنگک داغ به کلیه اشعار عباس معروفی میارزد. و گروه دیگر، که نفی شعربودن شعر کیتکت از سوی معروفی را صادقانه نمیدانستند، و اینطور استدلال میکردند که مصراعبندی و تقطیع شعر «کیتکت» نشان میدهد که معروفی آن را بدوا به عنوان شعر منتشر کرده، و تنها پس از افزایش انتقادات دوستداران شعر و ادب، و برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر، با تشبیه آن به کشکوبادمجان، شعربودن آن را منکر شده است. خود من شخصا هردوی این مواضع را منطقی و قابل قبول میدانم، گرچه نظر گروه اول جذابتر است.
یکی دیگر از نکات قابل تأمل در مصاحبه معروفی این جملهی او بود: «موقعی که میشینم پشت میز کارم ... با خدا نیمسانت بیشتر فاصله ندارم». در اینجا پرپنجی کارمند بیبیسی هم که مثل همیشه هیچ فرصتی را برای نمایش حماقت خود از دست نمیدهد، با اشاره به معنایی قرآنی به معروفی میگوید: پس با این حساب از رگ گردن هم نزدیکترید!
[خداوندا ما را از شر این پوچی فراگیر نجات بده].
جالب اینکه هنوز چنددقیقه از این صحبت نگذشته است که مصاحبهکننده میخواهد بداند آیا معروفی اخیرا کمتر مینویسد؟ کمکار شده است؟
به زبان هنرمندی که چنددقیقه پیش از تقرب نیمسانتیمتری با خداوند متعال صحبت میکرد توجه بفرمایید:
«نویسنده کارخونه نیست... کلا نویسنده دستگاه ... نیست که توقع داشته باشی زرتُزرت تولید کنه».