۲۳ آبان ۱۳۹۳

نیکانور

شکلات غلیظ مرا یاد کشیش ماکوندو پدر نیکانور میاندازد. اگر یادتان باشد، یکی ازمعجزات او که با آن امر الهی را تبلیغ، و مردم را جذب کلیسا میکرد این بود که پس از نوشیدن یک فنجان شکلات غلیظ، همانطور که نشسته بود چند سانتیمتر از زمین به هوا میرفت.
یکی دیگر از شخصیتهای به یادماندنی صدسال تنهایی ملخیادس، رئیس قبیله کولیهاست.
تا سیچهلسال پیش در شهرهای کوچک ایران هم این طور بود که بسیاری از کالاهای صنعتی جهان مدرن، پیش از همه، وسایل پلاستیکی نظیر سطل، چهارپایه ، دمپایی، کاسهبشقاب ملامین  و امثالهم همراه کولیها به شهرهای کوچک میآمدند.
ملخیادس هم نسبت به ماکوندو همین جایگاه را داشت. هر سال وقتی در فصل بهار به همراه قبیله به ماکوندو میآمد، کالاهای جدیدی با خود میآورد، که خوزه آرکادیو بوئندیای بزرگ مشتری اصلی آنها بود. یکبار مایعی جادویی آورده بود (که خوزه آرکادیو فکر میکرد میتواند به کمک آن کیمیا کند). در سال دیگری یک آهنربا (که خوزه آرکادیو بوئندیا امید داشت با آن معدن طلا پیدا کند)، و یک بار یک ذرهبین. ذرهبینی که خوزه آرکادیو بوئندیا - با اینکه در حین آزمایشات علمی خود باعث آتشسوزی در خانه شد - توانست به کمک آن گردی زمین را کشف کند.
مردم ماکوندو البته حرفهای او را باور نمیکردند (و تا سال بعد، وقتی ملخیادس دوباره به ماکوندو بیاید و به آنها بگوید که خوزهآرادیو عقل خود را از دست نداده است، و گردی زمین را دانشمندان غربی هم ثابت کرده‌اند) به تئوریهای علمی او میخندیدند.
خاطرم هست، یکی دیگر از چیزهای نویی که ملخیادس با خود به ماکوندو آورده بود یک قالیچهی پرنده بود. البته اینیکی را نمیفروخت، بلکه با دریافت نفری چند پزوس مردم را سوار آن کرده، یک دور در آسمان ماکوندو میچرخاند!
خاطرم هست ورود قالیچه پرنده به شهر، پدرنیکانور را اندیشناک کرده بود. میگفت از وقتی ماکوندوییها با پرداخت پنج پزوس صدمتر به هوا میروند، اعتقادشان به کلیسا سست شده و ایمان آنها به خطر افتاده است!

هیچ نظری موجود نیست: