۲۲ بهمن ۱۳۹۲

هیچ راه حلی وجود ندارد

امیدوارم با حرفهایم شما را ناامید نکنم، ولی این واقعیت است. هیچ راه حلی وجود ندارد. حل کردن واقعیت در خود، مانند گرداندن قاشق چای خوری در لیوان آبیست که در آن مقداری شن و سنگریزه ریختهاند. همینکه آدم دست از هم زدن بکشد، آنها را به وضوح میبیند. به مشکلاتی که برای آنها راه حل یافتهاید کمی فکر کنید. اگر راهحل شما یک راه حل واقعی میبود، پس این خردهشن‌‌ها در لیوان شما چیست؟ چرا زخم معده دارید؟ این فکرها که شب‌ها به سراغ‌تان می‌آید چیست؟ اگر  «حلشد رفت»‌گفتن شما درست است، پس چرا حل نشده و نرفته است؟ 
سخت نگیرید. در لیوان این نگارنده  علاوه بر شن و سنگریزه، خردهشیشه هم دیده میشود، که حتی نمیتوانم به توهم «شاید حل شود برود» دلخوش باشم. ما مثل همایم. و من به واسطهی اینکه مدتی بیشتر از شما در این جهان بودهام و چیزهای بیشتری دیدهام این اجازه را به خودم میدهم به شما بگویم: هیچ چیز حل نمیشود.  و اگر با نگریستن به پشت سر، در مشکلاتی که با آنها دستوپنجه نرم کردهایم تأمل کنیم، ته لیوان خرده‌ریزههایی را خواهیم دید که بعد از گذشت این همه سال هنوز نک‌تیزند. نه. هیچ چیز حل نمیشود و نمیرود. همیشه خودخواهی ما از ما جلوزده است و همه چیز را به نفع خود حل کرده است، حتی چیزهایی را، که به نفع ما نبوده است!

۳ نظر:

  1. واقعن درسته ها. مثلن براي اين كه
    يه مثال بدون مناقشه هم آدم بخواد
    بزنه راه حلي براش نيست.
    الان خود من ميگم اگه توي ليوان به
    جاي شن نمك يا شكر بريزيم چي؟ اين
    مثال نشون ميده كه مساله هايي هم
    هستند كه حل ميشن. اگه تونستيد
    پنبه اين مثال را بزنيد برميگرديم
    به مساله ي "هيچ مساله اي
    حل نميشه".
    اگه نه كه من شرمنده

    پاسخحذف
  2. ما تو لیوان‌مون شن نمی‌ریزیم. که اگه دست خودمون بود حتما شکر می‌ریختیم (که اونم حل می‌شد، می‌شد مرض قند!). این خرده‌شن‌ها از مشکلاتی که فکر می‌کنیم، حل‌ شدن رفتن باقی مونده. اونایی که به طور کل حل شدن رفتن اجازه بازنگری نمی‌دن، چون حل شدن رفتن!

    پاسخحذف