جایی خواندم که نزار قبانی را به نام شاعر زن میشناسند. این «شاعر زن» چیزی شبیه جراح قلب، کارگر ساختمان، محقق سنگشناس، مکانیک ماشین، و ... به گوش میرسد. من اگر زن میبودم از اینکه یک عده به نام شاعر با استفاده از من به عنوان موضوع سخنسرایی امرار معاش میکنند/ و پول بنزین و اجاره آپارتمان خود را میپردازند، شدیدا عصبانی میشدم. اما رفتار زنان با آنها عموما خیلی با مسالمت است. زنها بالقوه(!) نرمخوتر از ما هستند و دیگر در طی قرون عادت کردهاند که هر کتاب شعری را که باز میکنند، با شرح و توصیف شاعرانه اعضاء و جوارح خود روبرو شوند. از بالا به پایین: زلف کمند، ماهپیشونی، ابروکمان، چشمبادمی، لبغنچهای، سینهمرمری، کمرباریک ... [ببخشید، کون به زبان شاعرانه چی میشه؟]
یکی دیگر از دلایل عدم اعتراض آنها تمایل آنان به زیبا بودن است. نیازی اولیه و شدید که برای ما مردها غیرقابل فهم بوده و غیرقابل فهم باقی خواهد ماند. شاعر در مقابل سؤاستفادهای که از آنها میکند، با ستایش و تبلیغ زیبایی آنها، به آنها رشوه میدهد و دهان آنها را میبندد. [به امید روزی که هر شاعری وقتی قلم برمیدارد، پیش از اینکه با خیال راحت قلم را روی کاغذ بسراند، به زنان مغرور و سرافرازی فکر کند که رشوه نمیپذیرند و ...].
فهم شاعر از زیبایی زن، با فهم «ما» از همین پدیده متفاوت است. ما برعکس شاعر برای اینکه زیبایی زنی را بفهمیم به چشمان خود اعتماد میکنیم. به عبارتی دیگر، ما کلا زیبایی زن را «نمیفهمیم»، بلکه صرفا کششی را در خود حس میکنیم. زیبایی خواستنی است. این اصل تغییرناپذیری است که ای خدا/ ای فلک یا ای طبیعت آن را به صورت قانونی همیشگی وضع کرده است. زیبایی «خواست» ایجاد میکند و خواست برانگیزاننده است و انگیزش باعث حرکت میشود. حتی در خلوت خنک یک صبح زود، رز سفید باغچهای، این نیرو را دارد که روح ما را به سوی خود بکشد. [زیبایی زنی که شاعر در مورد او شعر میگوید، شاعر را (حداقل) به این حرکت وامیدارد که پشت میز خود نشسته و سه خط شعر بنویسد: یک نوع معاشقه/ نوعی زنای محسنه(!)، یا استمناء ادبی. هر طور که مایلید!].
ما نمیفهمیم، بلکه خیلی ساده یک نگاه میاندازیم، زیبایی را میبینیم/ و در معرض حس مغناطیس قرار میگیریم:
«او خواستنی است». تمام.
ای دلربا! زین پس ما براده آهنیمو تو آهنربا!
بقیه ماجرا دیگر طوری که حتما میدانید روندی است متشکل از سلسله اقداماتی که دانشمندان از آنها به عنوان آزمون و خطا یاد میکنند!
اما شاعر چطور زیبایی را «میفهمد»؟
با تأمل در سخن او درمییابیم که او مثل ما مستقیم، مستقل و بیواسطه زیبایی «او» را نفهمیده است، بلکه از طریق واکنش «دیگران» به او به این "درک" رسیده است.
وقتی مردان به تحسین از تو سخن میگویند
و زنان به خشم
میفهمم
که چه قدر زیبایی!*
او در ابتدا زنی را دیده است که مردان زیادی به تحسین او برخاستهاند. [برای جلوگیری از سؤتفاهم باید توجه داشت که این تحسین شبیه «به به سرکار خانم بسیار با استعداد و با هوش هستند» نیست. بلکه بیشتر از نوع «عجب تیکهای!» میباشد. توضیح: من به همراه خوانندگان این وبلاگ همینجا قسم میخوریم که جزو کاربران اینگونه عبارات شنیع نبوده، و استفاده از آن را توسط برخی از همجنسانمان به شدت محکوم میکنیم].
باری. «او» را دیده است که مردان زیادی گرد او حلقه زدهاند و او را تحسین میکنند. زن مورد نظر ظاهرا توانسته است اغلب مشتریان بازار را حول خود جمع کند. و این، طوری که قابل تصور است، خشم رقبای همجنس را برانگیخته است. [همانطور که نزد ما مردان تحسینکنندگانی هستند که یک چنین زنی را تیکه بنامند، این یک واقعیت است که زنهایی هم هستند که میشود آنها را «تیکه» نامید. از جمله همینهایی که سر/ و بازارگرمی آنها برافروختن آتش رقابت بین خریداران است].
زنهایی که من شناختهام و میشناسم، اگر کسی به یکی از آنها بگوید «وقتی دیدم مردهای دیگر تو را تحسین میکنند و روح همجنسان تو در اثر حسادت به تو مسموم شده است فهمیدم چقدر زیبایی»، در بهترین حالت با خودشان میگویند این آقا مثل اینکه کمی تب دارد.
یکی دیگر از دلایل عدم اعتراض آنها تمایل آنان به زیبا بودن است. نیازی اولیه و شدید که برای ما مردها غیرقابل فهم بوده و غیرقابل فهم باقی خواهد ماند. شاعر در مقابل سؤاستفادهای که از آنها میکند، با ستایش و تبلیغ زیبایی آنها، به آنها رشوه میدهد و دهان آنها را میبندد. [به امید روزی که هر شاعری وقتی قلم برمیدارد، پیش از اینکه با خیال راحت قلم را روی کاغذ بسراند، به زنان مغرور و سرافرازی فکر کند که رشوه نمیپذیرند و ...].
فهم شاعر از زیبایی زن، با فهم «ما» از همین پدیده متفاوت است. ما برعکس شاعر برای اینکه زیبایی زنی را بفهمیم به چشمان خود اعتماد میکنیم. به عبارتی دیگر، ما کلا زیبایی زن را «نمیفهمیم»، بلکه صرفا کششی را در خود حس میکنیم. زیبایی خواستنی است. این اصل تغییرناپذیری است که ای خدا/ ای فلک یا ای طبیعت آن را به صورت قانونی همیشگی وضع کرده است. زیبایی «خواست» ایجاد میکند و خواست برانگیزاننده است و انگیزش باعث حرکت میشود. حتی در خلوت خنک یک صبح زود، رز سفید باغچهای، این نیرو را دارد که روح ما را به سوی خود بکشد. [زیبایی زنی که شاعر در مورد او شعر میگوید، شاعر را (حداقل) به این حرکت وامیدارد که پشت میز خود نشسته و سه خط شعر بنویسد: یک نوع معاشقه/ نوعی زنای محسنه(!)، یا استمناء ادبی. هر طور که مایلید!].
ما نمیفهمیم، بلکه خیلی ساده یک نگاه میاندازیم، زیبایی را میبینیم/ و در معرض حس مغناطیس قرار میگیریم:
«او خواستنی است». تمام.
ای دلربا! زین پس ما براده آهنیمو تو آهنربا!
بقیه ماجرا دیگر طوری که حتما میدانید روندی است متشکل از سلسله اقداماتی که دانشمندان از آنها به عنوان آزمون و خطا یاد میکنند!
اما شاعر چطور زیبایی را «میفهمد»؟
وقتی مردان به تحسین از تو سخن میگویند
و زنان به خشم
میفهمم
که چه قدر زیبایی!*
او در ابتدا زنی را دیده است که مردان زیادی به تحسین او برخاستهاند. [برای جلوگیری از سؤتفاهم باید توجه داشت که این تحسین شبیه «به به سرکار خانم بسیار با استعداد و با هوش هستند» نیست. بلکه بیشتر از نوع «عجب تیکهای!» میباشد. توضیح: من به همراه خوانندگان این وبلاگ همینجا قسم میخوریم که جزو کاربران اینگونه عبارات شنیع نبوده، و استفاده از آن را توسط برخی از همجنسانمان به شدت محکوم میکنیم].
باری. «او» را دیده است که مردان زیادی گرد او حلقه زدهاند و او را تحسین میکنند. زن مورد نظر ظاهرا توانسته است اغلب مشتریان بازار را حول خود جمع کند. و این، طوری که قابل تصور است، خشم رقبای همجنس را برانگیخته است. [همانطور که نزد ما مردان تحسینکنندگانی هستند که یک چنین زنی را تیکه بنامند، این یک واقعیت است که زنهایی هم هستند که میشود آنها را «تیکه» نامید. از جمله همینهایی که سر/ و بازارگرمی آنها برافروختن آتش رقابت بین خریداران است].
زنهایی که من شناختهام و میشناسم، اگر کسی به یکی از آنها بگوید «وقتی دیدم مردهای دیگر تو را تحسین میکنند و روح همجنسان تو در اثر حسادت به تو مسموم شده است فهمیدم چقدر زیبایی»، در بهترین حالت با خودشان میگویند این آقا مثل اینکه کمی تب دارد.
* شناختی از نزار قبانی ندارم. خواندم که شفیعی کدکنی او را بزرگ میدارد. در این صورت میتوان این شعر را به عنوان یک قطعه آیرونیک در هجو شاعرانی خواند که قابلیت درک مستقل فردی از زیبایی را ندارند.
" شلوار پایین کشیدن" را همان نگاهی تحقیرآمیز میداند که مطلبت در نقد آن نوشته شده.
پاسخحذفانتقاد درستی است. ولی به عنوان طنز فکر نمی کنم ناجایز باشد. یک نوع مقابله به مثل. به شاعر والامقام کون لخت می شود خندید.
پاسخحذفمینا در "ریشههای آسمان" می"گوید : "مردها کثافتکاریهای واقعیشان را وقتی شلوار پایشان است انجام میدهند." میافزایم در حالتی که شیکترین لیاسهایشان را پوشیدهاند.
پاسخحذفبهتر است به شاعر والامقام در حالتی بخندیم که شال و تبرزین و تریبون و نشریه و احباب و مریدانش همه در میانه باشند. زیرا مینا گفتنی حقارت این وضع ضرورت بیشتری برای افشا کردن دارد.
پوزش بابت این عبوسی.
خواهش، خواهش. عبوسی فایده داری بود :)
پاسخحذفریشه های آسمان را نمیشناسم، ولی نقلی که کردید فوق العاده بود.
من کتابخوانشان هم مشکوکم .متاسفانه زن همان زن است.منظور اینکه اخرش میشود مثل ننه خودش یا خودم .در ایران زن فقط مهربان باشد کافی است .تقصیر کتابخوانهانیست که میشود عین بقیه.تقصیر ملت اس وزنهای دیگر.میشناسم دختران اهل مطالعه باسواد وشاغل ومودب وشیکپوش...اما همه یکجوری نگاهش میکنند اگار ننگ کرده.چرا؟چون شوهر نکرده.همین .وکی طعنه اش میزند؟زنهای دیگر.جوانهایی میشناسم که خودشان را لایق این دختر نمیدانند.بعد مادرش (روی حساب کتاب امانت دادن ما)میگوید توروخدا بهش بگو به یکیشون بگه بله .ابرومون داره میره؟؟؟ببخشید اما در ایران زن به هرکجا برسد اگر ک ی.... نداشته باشد ازطرف همجنسهای خودش تحقیر میشود.مردها که حسابشان جداست.ملک
پاسخحذفچقدر سیاه.
پاسخحذفاما کاملا هم اینطور نیست. این فرهنگ در حال تغییر است. تجربیات شخصی من به عنوان آدمی که نیم قرن مهمان(!) این جهان بوده است، تغییر در کلیشه های رفتاری را تأیید می کند.
موندم اين وسط چرا عرفان هم وامدار اندام زنانه است؟ديده ايد حتما شعر عرفاني مملو از لب لعل و زلف پريشان و روي ماه و ميان باريك و پيراهن چاك و خلاصه ... است.خدايي زن نبود نه عشق بود نه عرفان نه شعر.از هر چيز زيبايي مي توان تعبير زشتي هم كرد.اين فقط در شاعري نيست.
پاسخحذفبهش میگن سرین. ینی اگه بخوای کون رو به یه حالت ادبیطوری بگی میشه بگی سرین
پاسخحذفسلام مروارید. بله درست میگید.
پاسخحذفشخص شخیص. مرسی، زحمت کشیدید! :)
راستی عزیز جان زنا محصنه درسته نه زمای محسنه !! :)
پاسخحذفمحصنه از حصن میاد ! = زنی که در حصن ( ح مکسر است) است یعنی تعهد دارد (شوهر)
ممنون تراب.
پاسخحذفاینو میدونستم. کلمهبازی کردم! زنای محسنه (معاشقهی قشنگ)