گشایش اصلاحات یک حالی به او داده است که وقتی دارد در مورد بحث و مشاجره و گفتگو و بگوبخند(!) بینظیرِ «آن روزها با بچهها در دفتر روزنامه» حرف میزند، انگار دارد در مورد بهشت حرف میزند. از ماجراهای «آنروزها» قصه ساخته است. در مورد فنجان قهوه و نسکافهی عصرهای «آنروزها» شعر نوستالژیک گفته است. «آنروزها» به او زبان داده است. «آنروزها» باعث شده است خود را مفید حس کند، بتواند سرخود را بالا بگیرد. کتاب بخواند، فیلم ببیند. اگر به او بگویید بهترین دوران زندگیات کی بود، بیلحظهای تأمل میگوید «آنروزها». «آنروزها» به ذهن و فکر او مهر زده است. اصلا میبینید، آشنایی او با همسرش که امروز با هم صاحب دو فرزند هستند «آن روزها در دفتر روزنامه» اتفاق افتاده است(!). اگر اصلاحات نبود، شاید او اصلا قلم دست نمیگرفت. شاید امروز کمتر یا بیشتر، در بخش خصوصی کارمندی میکرد یا در حال فروختن سبزیجات میبود/ بعد؟ ... بعد میبینید دارد همپا و همدهان با عدهای که برای مخالفت دلایل خودشان را دارند، با کلماتی که سبزیفروشها از به کار بردن آن عارشان میآید، به خاتمی اهانت میکند.
سلام
پاسخحذفواقعا یادآوری برخی وقایع و لحضه ها زیباست و خاتمی را باید به خاطر آن روزها دوست داشت هر چند ...
Salam
پاسخحذفnemidanam chera harfat be delam neshast . . .ghashng bood
azat mamnoonam
ممنون از توجه شما.
پاسخحذف