مرد توی تخت دراز کشیده است. زن شروع میکند به کرم مالیدن به تمام تن و بدن خود. مرد کتابی را برمیدارد و آن را ورق میزند. زن میپرد کتاب را از دست او میقاپد:
ـ «احمق، حالا وقت کتابخوندناه؟».
مرد: «عزیزم، تو کارتو بکن چه کار به کار من داری؟».
زن: «پس برای کی دارم اینکارا رو میکنم؟».
ـــــــــــــ
هووم ... یه زن «در بهترین حالتش!»*
بدن زن نرم است، این را ما همه میدانیم. و افزون بر این، از آنجایی که در این مورد بخصوص، این زن «برای شما»ی نوعی بدن خود را (همه بدنش را!) چرب هم کرده است، سروکار شما این جا ـ به فارسی اگر بگوییم ـ با یک لقمه چربونرم است. [لطفا خودتان را کنترل کنید، بحث ما اینجا در باره زیباییشناسی جنگ است!]
یک "جنگ" و کشمکش انسانی ـ باید گفت حماسیای ـ هست، تنبهتن، که در پایان آن هر دو طرف پیروزند، در عین حال که هردو ازنفسافتاده و زمین خوردهاند. دو انسان پیروز زمینخوردهی ازحالرفته در کنار هم! تصویری صلحآمیزتر از این میشناسید؟
ملحفه سفید خود پرچم صلح است!
اما برای اینکه آتش این جنگ همهجانبه و خانمانسوز آنطور که باید، شعلهور شود، در کنار یک زن در بهترین حالتش، حضور مردی لازم است که او نیز در بهترین حالتش باشد.
کلا در مورد «بهترین حالت» نزد انتلکتوئلها حرف و حدیث عامیانه زیاد است(!)، اما میتوان با خاطر آسوده ادعا کرد: مردی که در چنین موقعیتی به جای ورود مردانه به میدان ـ انگار که با یک ماده پلنگ وحشی روبرو شده باشد ـ خود را پشت جلد مقوایی کتاب پنهان میکند، به نظر نمیرسد در بهترین حالت خود باشد.
ـ «احمق، حالا وقت کتابخوندناه؟».
مرد: «عزیزم، تو کارتو بکن چه کار به کار من داری؟».
زن: «پس برای کی دارم اینکارا رو میکنم؟».
ـــــــــــــ
هووم ... یه زن «در بهترین حالتش!»*
بدن زن نرم است، این را ما همه میدانیم. و افزون بر این، از آنجایی که در این مورد بخصوص، این زن «برای شما»ی نوعی بدن خود را (همه بدنش را!) چرب هم کرده است، سروکار شما این جا ـ به فارسی اگر بگوییم ـ با یک لقمه چربونرم است. [لطفا خودتان را کنترل کنید، بحث ما اینجا در باره زیباییشناسی جنگ است!]
یک "جنگ" و کشمکش انسانی ـ باید گفت حماسیای ـ هست، تنبهتن، که در پایان آن هر دو طرف پیروزند، در عین حال که هردو ازنفسافتاده و زمین خوردهاند. دو انسان پیروز زمینخوردهی ازحالرفته در کنار هم! تصویری صلحآمیزتر از این میشناسید؟
ملحفه سفید خود پرچم صلح است!
اما برای اینکه آتش این جنگ همهجانبه و خانمانسوز آنطور که باید، شعلهور شود، در کنار یک زن در بهترین حالتش، حضور مردی لازم است که او نیز در بهترین حالتش باشد.
کلا در مورد «بهترین حالت» نزد انتلکتوئلها حرف و حدیث عامیانه زیاد است(!)، اما میتوان با خاطر آسوده ادعا کرد: مردی که در چنین موقعیتی به جای ورود مردانه به میدان ـ انگار که با یک ماده پلنگ وحشی روبرو شده باشد ـ خود را پشت جلد مقوایی کتاب پنهان میکند، به نظر نمیرسد در بهترین حالت خود باشد.
* Anecdote/Anekdote در زبان محاوره به معنی پرداختن به موضوعی نامعمول یا موقعیتی کمیک است، بدون ادعای ادبی.
توضیح اینکه: پاراگراف اول برداشتی از «جن نامه» گلشیری است (ص۲۲۴) که به خاطر قطع ارتباط آن با «کل» مطلب، الزاما چیزی در مورد این رمان نمیگوید.
* عبارت «زن در بهترین حالت» از لئون (همه میدانند) است.
* عبارت «زن در بهترین حالت» از لئون (همه میدانند) است.
آنکدوته/ آنکدوت یا آنکتود؟
پاسخحذفآخ. مرسی. حس می کردم یه چیزی درست نیست! درستش می کنم.
پاسخحذفموسوم به مانیِ محترم
پاسخحذفاول تشکرِ تأخیرخورده بابت نورتاباندن به این "رزمایش" زیبا.
و دوم- پیش تشکری خواهد بود اگر بگذاری حرفم این جا بماند که خوابالوده یی چند روز پیش دل نویسنده یی را شکست و علناً کم سوادش خواند چون خبری را با املای غلط کپی کرده بود و در وبلاگش چسبانده بود. عجبا که همین شخص لینک مطلب تو را (با همان سهوی که از قلمت رفته بود) در سایت(یاوبلاگ)ش درج کرده و هیچ از خود نپرسیده... با شاید هم به خودش گفته هرچه نباشد طرف خارج نشین است و غوطه ور در السنه ی باختر!
بگذار ببینیم جرأتش را هم مانند سوادش در بوق می کند که یک کلام خیلی ساده بگوید حواسم نبود؟
با دل شکسته و اعتماد زخم خورده ی پشت پرده ی شکافته ی دوست اما چه کنیم حالا؟
برای دقیق نوشتن هم آدم باید «در بهترین حالت»ش باشه. و اینجا هم آدم همیشه در این حالت نیست!
پاسخحذف:)
حول حالنا الی احسن الحال!
پاسخحذف(شمشیر بنداز. به نفعته!)