خبر باطل را انتشار مده و با شریران همداستان مشو که شهادت دروغ دهی. پیروی بسیاری برای عمل بد مکن و در مرافعه محض متابعت کثیری سخنی برای انحراف حق مگو.
این یک متن مذهبی است (تورات فارسی، سفر خروج ۲:۲۳/ یا 2Moses) که چندهزارسال از ثبت آن گذشته است. اما آدم هنگام مواجهه با چنین متنی، حداقل اگر از آن دسته از آدمها باشد که از خواندن کتابهای مقدس ادیان لذت میبرد، میبیند، انگار گذشتهگان چندهزار سال پیش هم در ایوان خانههای کاهگلی «بیت لحم» روی حصیر نشستهاند، و دارند در حالی که به صدای زنگوله بزغالهها گوش میکنند (مثل ما که با مدیاپلیر روشن جلوی مانیتور نشستهایم) با هم حرفهایی میزنند شبیه همین حرفهای امروز ما(!).
البته با این که ادبیات «شریران»، «حق» و «انحراف حق» و ... احیانا موهای تن بسیاری از ایرانیها را به حق سیخ میکند، و در گفتگوهای امروز در حول و حوش مسایل و معضلات اجتماعی کمتر جایی دارد، اما پدیده گروه و رابطه فرد با گروه (جمع)، رفتار فرد در/ یا در تقابل با گروه، تأثیر گروه روی رفتار فرد، «جبرگروه» و امثالهم در جامعهشناسی امروز مطرح است.
فکر میکنم این از ناظم حکمت باشد: «تنها مثل یک درخت و باهم بسان یک جنگل. این دلتنگی من است».
این جمله یک موقعیت ایدهآل را بیان میکند. موقعیتی دور از دسترس، و دستنیافتنی. اما جهتگیری کلی را نشان میدهد: حرکت به سمت کسب قابلیت درجمعبودن، تعلق داشتن/ و همزمان تا حدممکن مستقلبودن. در خانواده، در جمع مهمانی، در کنگره حزبی، یا ... فرقی نمیکند.
کسی که اعلام استقلال کامل از جمع میکند، یا نمیداند دارد از چه حرف میزند، یا دارد ما را به دلیلی که بر ما معلوم نیست، سیاه میکند. همه ما در جمع بودهایم و اینجا و آنجا انتخاب جمع را علیرغم ناسازگاری آن با انتخاب خود، «به دلایلی» تأیید کردهایم. [اینجور سرشکستگیهای فردی را نمیشناسید؟ چرا. حتما میشناسید!].
جمع به آدم رفتارهایی را دیکته میکند. پیروی فرد از جمع یک کلیشه رفتاری کهن و قوتمند است. تقریبا شبیه تمایلی غریزی، بهجامانده از دوران زندگی گلهای. جمع امنیت میدهد، فرد را حفظ میکند، نیازهای او را برمیآورد، و در مقابل از او متابعت و توافق (وفق دادن خود) میطلبد. زندگی در جمعی با عقاید و باورهای مشترک راحتتر است. جمع این عقاید و باورها را تقویت میکند، و زحمت تفکر مستقل را از دوش فرد برمیدارد.
ـ به این ترتیب میتوان ادعا کرد، مطلب همخوان شده در فید خیالی (ع)2Moses، در واقع پس از توصیه به رعایت اخلاق رسانهای(!)، و دوری از جمعی که ممکن است داوری فرد را کج کند میگوید: مواظب باش. حرف را باید مستقلا سنجید. این که حرفی مورد قبول جمع است، چیزی در مورد صحت و سقم آن نمیگوید. مبادا عقل خود را تعطیل کنی، و حرف جمع را نسنجیده بپذیری.
این عکس را در وب فارسی دیدم زیرش نوشته بود میدان شهیاد سابق (آزادی).
من خودم در تظاهراتهای ۵۷ شرکت میکردم. اینجور اتفاقات میافتاد. کافی بود صدایی از میان جمع کسی را "نشان" میداد و میگفت: این ساواکیست! یا طرفدار شاه است! واکنش جمع به یک چنین فردی بسیار خشن بود. من خودم شاهد کتکخوردن مغازهداری بودهام که «صدایی» او را ساواکی یا طرفدار شاه معرفی کرده بود. در این واقعه خوشبختانه عدهای توانستند به زحمت جلوی جمع را بگیرند و او را نجات بدهند. خیابانگردانی (با مشت و لگد) هم شخصا ندیدهام، اما وجود داشت. اینجا زنی را در خیابان میگردانند.
مرد در عکس بالا هم احیانا ساواکی یا طرفدار شاه است که گیر جمع افتاده است. نمیخواهم به پایان آیین زشت خیابانگردانی فکر کنم. عاقبت وخیمی منتظر این قربانیان است. در اینجور موقعیتها هیچکدام از اینهایی که با مشت و لگد او را کیلومترها میدوانند، مستقلا سند و مدرکی بر وجود "جرم" (که البته شاهدوست بودن یا ساواکی بودن را نمیشود جرم نامید) ندارند. نیازی به آن احساس نمیکنند. همه آنها هر یک از دیگری «حرفی» شنیده، و به آن اعتماد کرده است. کسی که حتی به عنوان تماشاچی در این نمایش مرگبار شرکت داشته است، به نسبت همدلیای که خرج جمع/ و ضاربان کرده است، در این ماجرا و عواقب آن شریک است. این که هیچ محکمهای از او چیزی نمیپرسد، نافی این واقعیت نیست که او یک «کمیآدمکش» است.
پ.ن.:
گزارشی در مورد این حادثه میجستم که دیدم این عکس از خبرنگار جنگی پاتریک شاول/ و حادثه نه در ایران، بلکه در لبنان واقع شده است. اما فرقی نمیکند.
آرزو کنیم روزی: نه در ایران، نه در لبنان، اینچنین خوار نگردد انسان.
این یک متن مذهبی است (تورات فارسی، سفر خروج ۲:۲۳/ یا 2Moses) که چندهزارسال از ثبت آن گذشته است. اما آدم هنگام مواجهه با چنین متنی، حداقل اگر از آن دسته از آدمها باشد که از خواندن کتابهای مقدس ادیان لذت میبرد، میبیند، انگار گذشتهگان چندهزار سال پیش هم در ایوان خانههای کاهگلی «بیت لحم» روی حصیر نشستهاند، و دارند در حالی که به صدای زنگوله بزغالهها گوش میکنند (مثل ما که با مدیاپلیر روشن جلوی مانیتور نشستهایم) با هم حرفهایی میزنند شبیه همین حرفهای امروز ما(!).
البته با این که ادبیات «شریران»، «حق» و «انحراف حق» و ... احیانا موهای تن بسیاری از ایرانیها را به حق سیخ میکند، و در گفتگوهای امروز در حول و حوش مسایل و معضلات اجتماعی کمتر جایی دارد، اما پدیده گروه و رابطه فرد با گروه (جمع)، رفتار فرد در/ یا در تقابل با گروه، تأثیر گروه روی رفتار فرد، «جبرگروه» و امثالهم در جامعهشناسی امروز مطرح است.
فکر میکنم این از ناظم حکمت باشد: «تنها مثل یک درخت و باهم بسان یک جنگل. این دلتنگی من است».
این جمله یک موقعیت ایدهآل را بیان میکند. موقعیتی دور از دسترس، و دستنیافتنی. اما جهتگیری کلی را نشان میدهد: حرکت به سمت کسب قابلیت درجمعبودن، تعلق داشتن/ و همزمان تا حدممکن مستقلبودن. در خانواده، در جمع مهمانی، در کنگره حزبی، یا ... فرقی نمیکند.
کسی که اعلام استقلال کامل از جمع میکند، یا نمیداند دارد از چه حرف میزند، یا دارد ما را به دلیلی که بر ما معلوم نیست، سیاه میکند. همه ما در جمع بودهایم و اینجا و آنجا انتخاب جمع را علیرغم ناسازگاری آن با انتخاب خود، «به دلایلی» تأیید کردهایم. [اینجور سرشکستگیهای فردی را نمیشناسید؟ چرا. حتما میشناسید!].
جمع به آدم رفتارهایی را دیکته میکند. پیروی فرد از جمع یک کلیشه رفتاری کهن و قوتمند است. تقریبا شبیه تمایلی غریزی، بهجامانده از دوران زندگی گلهای. جمع امنیت میدهد، فرد را حفظ میکند، نیازهای او را برمیآورد، و در مقابل از او متابعت و توافق (وفق دادن خود) میطلبد. زندگی در جمعی با عقاید و باورهای مشترک راحتتر است. جمع این عقاید و باورها را تقویت میکند، و زحمت تفکر مستقل را از دوش فرد برمیدارد.
ـ به این ترتیب میتوان ادعا کرد، مطلب همخوان شده در فید خیالی (ع)2Moses، در واقع پس از توصیه به رعایت اخلاق رسانهای(!)، و دوری از جمعی که ممکن است داوری فرد را کج کند میگوید: مواظب باش. حرف را باید مستقلا سنجید. این که حرفی مورد قبول جمع است، چیزی در مورد صحت و سقم آن نمیگوید. مبادا عقل خود را تعطیل کنی، و حرف جمع را نسنجیده بپذیری.
این عکس را در وب فارسی دیدم زیرش نوشته بود میدان شهیاد سابق (آزادی).
من خودم در تظاهراتهای ۵۷ شرکت میکردم. اینجور اتفاقات میافتاد. کافی بود صدایی از میان جمع کسی را "نشان" میداد و میگفت: این ساواکیست! یا طرفدار شاه است! واکنش جمع به یک چنین فردی بسیار خشن بود. من خودم شاهد کتکخوردن مغازهداری بودهام که «صدایی» او را ساواکی یا طرفدار شاه معرفی کرده بود. در این واقعه خوشبختانه عدهای توانستند به زحمت جلوی جمع را بگیرند و او را نجات بدهند. خیابانگردانی (با مشت و لگد) هم شخصا ندیدهام، اما وجود داشت. اینجا زنی را در خیابان میگردانند.
مرد در عکس بالا هم احیانا ساواکی یا طرفدار شاه است که گیر جمع افتاده است. نمیخواهم به پایان آیین زشت خیابانگردانی فکر کنم. عاقبت وخیمی منتظر این قربانیان است. در اینجور موقعیتها هیچکدام از اینهایی که با مشت و لگد او را کیلومترها میدوانند، مستقلا سند و مدرکی بر وجود "جرم" (که البته شاهدوست بودن یا ساواکی بودن را نمیشود جرم نامید) ندارند. نیازی به آن احساس نمیکنند. همه آنها هر یک از دیگری «حرفی» شنیده، و به آن اعتماد کرده است. کسی که حتی به عنوان تماشاچی در این نمایش مرگبار شرکت داشته است، به نسبت همدلیای که خرج جمع/ و ضاربان کرده است، در این ماجرا و عواقب آن شریک است. این که هیچ محکمهای از او چیزی نمیپرسد، نافی این واقعیت نیست که او یک «کمیآدمکش» است.
پ.ن.:
گزارشی در مورد این حادثه میجستم که دیدم این عکس از خبرنگار جنگی پاتریک شاول/ و حادثه نه در ایران، بلکه در لبنان واقع شده است. اما فرقی نمیکند.
آرزو کنیم روزی: نه در ایران، نه در لبنان، اینچنین خوار نگردد انسان.
سلام.
پاسخحذفواقعا کاملا مشابه و مناسب احوال این روزها: متابعت بیش از 30 هزار نفر از مردم کوفه با عمر سعد و ابن زیاد برای قتل پسرِ دخترِ پیامبر! و غارت زنان و کودکانشان...
سلام
پاسخحذفپس این بحث به طریقی برای شما هم به قول معروف «اکتوئل»اه!