پریروز قول دادم فردا، ولی نشد. قصد داشتم، یعنی به خودم قول داده بودم تا تمام کردن این نوشته حتیالمقدور به کامنتها و نظرات در گوگلپلاس رجوع نکنم. اما یک قولشکنی مضاعف پیش آمد! این نمایش پر جوش و خروش و غیرتمندانهای که در کامنتدانیها در جریان است، گیج کننده و شگفت انگیز است. میشود از آن یک رمان یا فیلم خوب درآورد.
حداقل به خاطر جنبههای گوناگونی که دارد میشود چند پست خوب نوشت (ولی زور کافی هم میخواهد!). این بماند برای بعد.
نوشته پیش نادقیقی داشت (البته احتمالا هنوز هم دارد)، و مرتکب اشتباهاتی هم شدم. رضا در پستی به این موارد پرداخته است.
رضا درست میگوید، من پس از آن مطلب «باستانگرایانه» از حاشیه خارج شدم. وقت نوشتن در خاطرم نبود. اما خروج از حاشیه فقط به خاطر آن مطلب نبود. چون مسئله اگر فقط یک نوشته همخوان شده باشد، میشود در مورد آن با بقیه اعضای "گروه" بحث ایمیلی کرد و به جواب قانعکنندهای رسید. نوشته باستانگرایانه نقطهای بود که دیدم، بیخود به بامدادی پیشنهاد «حاشیه» را دادهام، و به این باور رسیدم که ساختن حاشیه مورد نظر من، اگر کلا متعلق به عالم خواب و خیال نباشد، بیش از آنچه که حدس میزدم دشوار است.
دیگر این که از پایان رابطه با رضا رادمنش نوشته بودم. رابطه من با رضا، مثل رابطه من با شما در «عقدنامهی اخوت» رسمی ثبت نشده است که تاریخ ابطال و لغو داشته باشد. پس از واکنش رضا به پست هایدپارک، حس کردم/ حدس زدم که آن رویکرد کلی همسویی که فکر میکردم موجود است، برای رضا الزامآور نیست. صحبت در آن نوشته از مهندسهایی بود که به بحثهای تخصصی فکری میپردازند. آنها معمولا با استفاه از مفاهیم رایج علمی به صحبتهای خود ظاهری علمی میبخشند (خود رضا یک بار برای یکی از اینها با صبروحوصلهای که مورد تقدیر من نیز قرارگرفت، یکی از این مفاهیم را بازکرد). اما رضا مطلب من را پوزهبندی برای همه انسانهای غیر متخصص فهمید. و این یک کجفهمی آشکار است. در ۴دیواری پست (یا پستهایی) هست با عنوان «لطفا دخالت کنید». در یکی از آنها نوشتهام که کمدانی، نادانی و نداشتن احاطه "مناسب" به زبان و ... دلیلی برای دخالت نکردن نیست. نوشتهام ما نوشتههای خام خود را به کمک هم میپزیم(!).
رضا درست میگوید که او را از حلقههایم حذف کردم، ولی مطلع نیست که این موضوع ربط بخصوصی با شخص او ندارد، بلکه من چون قصد داشتم (و هنوز هم دارم) که با گوگل پلاس خداحافظی کنم، غیر از سهچهار نفر، همه را از حلقهها پاک کردم. و به اینترتیب اشتباه میکند که حذف او از حلقهها مهر محضری پایان رابطه است.
رضا مینویسد: «مانی ب طوری واکنش داده است که انگار من مخالف مستعارنویسی هستم ... پس مظلومنمایی کرده که دلایل مستعارنویسی را نوشته است بحث مستعارنویسی است آنهم با علم براینکه خود را با نگاه انتقادی جا بزنیم اما فقط و فقط از منتقدان جمهوری اسلامی ایراد بگیریم. مثلا رفتن علیرضا روشن به زندان را با ارتجاعی خواندن فرقهی وی و جنگ درونخانوادگی لاپوشانی کنیم».
در نوشته رضا به «مستعارنویسی» اشاره شده بود، و من در پست قبلی صرفا اشارهای داشتم به وجاهت مستعارنویسی و انتخاب آن از جانب من. برای رضا سؤتفاهم شده است. این فقط مقدمه بود. به «جازدن خود با نگاه انتقادی» و زندانرفتن علیرضا روشن و «فقط و فقط انتقاد از منقدان جمهوری اسلامی» میرسیم.
در باره مورد چهارمی که رضا ذکر کرده است فعلا حرفی نمیزنم. بحث خودش را دارد
در باره مورد پنجم:
من یادم نبود که رضا و میثم دوبار با هم بحث کردهاند. چیزی که به خاطر دارم این بود که در حین دنبال کردن بحث، که الان محتوای آن هم درست یادم نیست، رفتار رضا را نادرست میدیدم. در عین حال که او و میثم برای من در رویکردها و جهتگیریهای کلی دارای اشتراک به نظر میرسیدند. مثل همان همسویی که من در خودم با رضا حس میکردم.
از اینکه پای میثم را به میان کشیدم، پشیمان هستم. این اشتباه دوم من بود. رضا در خطی که بین دوست و دشمن کشیده است، میثم و من را یک نفر میبیند. یعنی او را نه فردی صاحب فکر و رأی مستقل، بلکه حامی مانیب میبیند که به خونخواهی آمده است. از این بابت از میثم عذر میخواهم.
تأمل در موارد ذکر شده نشان دهنده سهلانگاری و اشباهات من در یک سو وسؤتفاهم در سوی دیگر است. در بحثهایی نظیر این که شاهد آن هستیم، معمولا از مفاهیم درست/ نادرست، فهم/ سؤفهم و امثالهم استفاده میشود. برای ذهنیت مؤمنانه صاحبان حقیقت، درست و نادرست، فهم و سؤفهم مفاهیم به دردبخوری نیستند. «درست» برای آنها «حقیقت» است، و «نادرست» دروغ.
حداقل به خاطر جنبههای گوناگونی که دارد میشود چند پست خوب نوشت (ولی زور کافی هم میخواهد!). این بماند برای بعد.
نوشته پیش نادقیقی داشت (البته احتمالا هنوز هم دارد)، و مرتکب اشتباهاتی هم شدم. رضا در پستی به این موارد پرداخته است.
رضا درست میگوید، من پس از آن مطلب «باستانگرایانه» از حاشیه خارج شدم. وقت نوشتن در خاطرم نبود. اما خروج از حاشیه فقط به خاطر آن مطلب نبود. چون مسئله اگر فقط یک نوشته همخوان شده باشد، میشود در مورد آن با بقیه اعضای "گروه" بحث ایمیلی کرد و به جواب قانعکنندهای رسید. نوشته باستانگرایانه نقطهای بود که دیدم، بیخود به بامدادی پیشنهاد «حاشیه» را دادهام، و به این باور رسیدم که ساختن حاشیه مورد نظر من، اگر کلا متعلق به عالم خواب و خیال نباشد، بیش از آنچه که حدس میزدم دشوار است.
دیگر این که از پایان رابطه با رضا رادمنش نوشته بودم. رابطه من با رضا، مثل رابطه من با شما در «عقدنامهی اخوت» رسمی ثبت نشده است که تاریخ ابطال و لغو داشته باشد. پس از واکنش رضا به پست هایدپارک، حس کردم/ حدس زدم که آن رویکرد کلی همسویی که فکر میکردم موجود است، برای رضا الزامآور نیست. صحبت در آن نوشته از مهندسهایی بود که به بحثهای تخصصی فکری میپردازند. آنها معمولا با استفاه از مفاهیم رایج علمی به صحبتهای خود ظاهری علمی میبخشند (خود رضا یک بار برای یکی از اینها با صبروحوصلهای که مورد تقدیر من نیز قرارگرفت، یکی از این مفاهیم را بازکرد). اما رضا مطلب من را پوزهبندی برای همه انسانهای غیر متخصص فهمید. و این یک کجفهمی آشکار است. در ۴دیواری پست (یا پستهایی) هست با عنوان «لطفا دخالت کنید». در یکی از آنها نوشتهام که کمدانی، نادانی و نداشتن احاطه "مناسب" به زبان و ... دلیلی برای دخالت نکردن نیست. نوشتهام ما نوشتههای خام خود را به کمک هم میپزیم(!).
رضا درست میگوید که او را از حلقههایم حذف کردم، ولی مطلع نیست که این موضوع ربط بخصوصی با شخص او ندارد، بلکه من چون قصد داشتم (و هنوز هم دارم) که با گوگل پلاس خداحافظی کنم، غیر از سهچهار نفر، همه را از حلقهها پاک کردم. و به اینترتیب اشتباه میکند که حذف او از حلقهها مهر محضری پایان رابطه است.
رضا مینویسد: «مانی ب طوری واکنش داده است که انگار من مخالف مستعارنویسی هستم ... پس مظلومنمایی کرده که دلایل مستعارنویسی را نوشته است بحث مستعارنویسی است آنهم با علم براینکه خود را با نگاه انتقادی جا بزنیم اما فقط و فقط از منتقدان جمهوری اسلامی ایراد بگیریم. مثلا رفتن علیرضا روشن به زندان را با ارتجاعی خواندن فرقهی وی و جنگ درونخانوادگی لاپوشانی کنیم».
در نوشته رضا به «مستعارنویسی» اشاره شده بود، و من در پست قبلی صرفا اشارهای داشتم به وجاهت مستعارنویسی و انتخاب آن از جانب من. برای رضا سؤتفاهم شده است. این فقط مقدمه بود. به «جازدن خود با نگاه انتقادی» و زندانرفتن علیرضا روشن و «فقط و فقط انتقاد از منقدان جمهوری اسلامی» میرسیم.
در باره مورد چهارمی که رضا ذکر کرده است فعلا حرفی نمیزنم. بحث خودش را دارد
در باره مورد پنجم:
من یادم نبود که رضا و میثم دوبار با هم بحث کردهاند. چیزی که به خاطر دارم این بود که در حین دنبال کردن بحث، که الان محتوای آن هم درست یادم نیست، رفتار رضا را نادرست میدیدم. در عین حال که او و میثم برای من در رویکردها و جهتگیریهای کلی دارای اشتراک به نظر میرسیدند. مثل همان همسویی که من در خودم با رضا حس میکردم.
از اینکه پای میثم را به میان کشیدم، پشیمان هستم. این اشتباه دوم من بود. رضا در خطی که بین دوست و دشمن کشیده است، میثم و من را یک نفر میبیند. یعنی او را نه فردی صاحب فکر و رأی مستقل، بلکه حامی مانیب میبیند که به خونخواهی آمده است. از این بابت از میثم عذر میخواهم.
تأمل در موارد ذکر شده نشان دهنده سهلانگاری و اشباهات من در یک سو وسؤتفاهم در سوی دیگر است. در بحثهایی نظیر این که شاهد آن هستیم، معمولا از مفاهیم درست/ نادرست، فهم/ سؤفهم و امثالهم استفاده میشود. برای ذهنیت مؤمنانه صاحبان حقیقت، درست و نادرست، فهم و سؤفهم مفاهیم به دردبخوری نیستند. «درست» برای آنها «حقیقت» است، و «نادرست» دروغ.
برای ذهنیت مؤمنانه صاحبان حقیقت، درست و نادرست، فهم و سؤفهم مفاهیم به دردبخوری نیستند. «درست» برای آنها «حقیقت» است، و «نادرست» دروغ.
پاسخحذفسلام از اين عبارت پاياني لذت بردم هر چند در جريان بحث نبوده ام.