یکی دیگر از مشخصات مهندسان مورد بحث در پست قبل که من گاهی به آنها برخوردهام این است که مطالب طنز را جدی میخوانند و مطالب جدی را طنز! من خودم کلی مطلب جدی نوشتهام که آنها به دیده شوخی در آن نگریستهاند(!) و برعکس گاهی که طنز نوشتهام آن را جدی گرفتهاند.
از جدی گذشته، کسی که میخواهد در مورد چیزی حرف بزند، بایستی پیش از هر چیز اول به آن نگاهی بیاندازد. این را معمولا بچههای علوم اجتماعی میدانند.
پست قبلی از جانب بعضیها که در آن عنصر طنز را دیدند، و عدهای که ندیدند واکنشهایی در پی داشت. و من از رفتار دومیها تعجب میکنم.
رضا پست مذکور را «حمله ویرانکننده» نامیده است و آرمان میگوید، در باره این پست حرفهایی دارد که اگر آنها را بنویسد به کسانی برمیخورد، و قول میدهد این حرفها را «تا جایی که قابل گفتن باشد و کسی را آزرده نسازد» در یادداشتی به مخاطب واگذار کند. یادداشت تعجببرانگیزی که در آن پس از نقد ادعاهایی که من نکردهام، کار به جایی کشیده است که آرمان مخاطبان خود را خیلی جدی به قرآن کریم رجوع میدهد!
در طنز اغراق هست. گاه عنصری فرعی زیر ذرهبین میرود، گاه استثنا در اثر تعمیم به قاعده مبدل میشود. گاهی بخشی از واقعیت عامدانه حذف میشود و گاه بین پدیدههایی ارتباط ایجاد میشود که در واقع با هم بیارتباط یا کمارتباطند. و اگر به چشم یک غیرمهندس به پست قبلی ۴دیواری نگاه کنیم، به عیان عنصر غالب طنز را در آن میبینیم!
در پست مذکور ادعا نشده است که هیچ مهندسی حق ندارد در عرصه تفکردخالت کند. ادعا نشده است که دخالت کلیه مهندسان آیتی و شریف ایرانی در امور فکری بیجا و بیفایده است. پست مذکور مهندسان را به اجتناب از کار فکری دعوت نکرده است. اما در این پست پدیدهای واقعی به «تصویر» کشیده شده است که همه آن را میشناسیم: مهندسهای خودآموخته که در مورد چیزهایی حرف میزنند که نمیدانند.
برای جلوگیری از سؤتفاهمی که آرمان دچار آن شد، در پایان پست مورد بحث، کاملا جدی(!) و به دور از هر نکتهای که حاکی از طنز باشد به وجود مهندسان صاحب فکر عرض ارادت کردم، و مهندسانی را که مسؤلانه به کار فنی خود مشغول هستند ستودم. به عبارت دیگر، در پست مذکور آنقدر برای آرمان که بنا بر دریافت من، اغلب خوب فکر میکند جا گذاشته شده بود که با همذاتپنداری با مهندسهای صاحب فکر، خود نیز به صف منقدان مهندسهایی بپیوندد که بدون اطلاع از مفاهیم اولیه جامعهشناسی یا علوم سیاسی بالای منبر میروند. اما آرمان انگار پست مورد بحث را حملهای علیه کلیت فرقه مهندسین شریفیه دیده و به دفاع برخاسته است. میگوید من تلویحا ادعا کردهام «هرکسی که در زمینه علوم اجتماعی تحصیل کرد، حتما میتواند جامعه خودش را به خوبی تحلیل کند و البته راهکاری هم برای بهبود وضعیت ارایه دهد». یا: « نگارنده ۴دیواری، دایره تقلیدگری را به تمامی امور بشری تعمیم داده است و اینبار ملاک این تعبد را "مدرک دانشگاهی" قرار دادهاند. مدارکی که به نظر میرسد در پای میز گفت و گو و ارایه منطق و دلیل چندان به کار صاحبانشان نیامده است، پس باید از میز گفت و گو آنها را جمع کرد و کارکردشان را به "چماق" تغییر داد».
من نه گفتهام که به صرف تحصیل علوم اجتماعی فردی این قابلیت را مییابد که جامعه را خوب تحلیل کند و نه از مدرک حرف زدهام (به «تمام امور بشری» که اصلا کاری نداریم!). اما اگر از استثنائات بگذریم، ارتباط تعلیم و تربیت فکری در دانشکدههای علوم اجتماعی و کیفیت تفکر اجتماعی انکارناپذیر است. اگر میشود با خواندن کتابهایی که در بازار موجودند جامعهشناسهایی بهتر از فارغالتحصیلان علوم اجتماعی شد، پس اصولا چه نیازی به این تخصص هست، و آیا بهتر نیست به جای تحمیل هزینهای گزاف به بیتالمال عمومی این رشته دانشگاهی را تعطیل کنیم؟
جدیت غیرتمندانهای که در نوشته آرمان به چشم میخورد (و حتی باعث میشود خلاف انتظار من با نقل ماجرایی از صادق هدایت به من اهانت کند) نشان میدهد که او از آنجایی که خود را هدف «حمله ویرانگر» پست مورد بحث دانسته است، ارتباط درستی با آن برقرار نکرده است. انگار در زورآزمایی مهندس و جامعهشناس درون(!)، اینجا هم زور مهندس چربیده است.
در مورد "نقد" رضا حرف بیشتری نیست. تنها باید به یک نکته اشاره کنم. از نظر او پست مورد بحث «نقدی است که دقیقا در خدمت سلطه است چون به گفتگو خدشه وارد میکند». لازم به یادآوری است که این «سلطه»ای که رضا از آن یاد میکند در نگرش او به سلطه سیاسی منحصر نمیشود. از نظر او دانشگاههای همه دنیا در خدمت سلطه هستند. و البته خود او هم مجدانه در یکی از همین دانشکدهها به تحصیل مشغول است. دیگر اینکه، کسی که به واکنشهای مختلف به پست مورد بحث نگاهی کند درمییابد که آن نوشته برخلاف ادعای رضا نه تنها خدشهی گفتگو نبوده/ نیست، بلکه برعکس، به گفتگو دامن زد و باعث طرح موضوعاتی شد که ارزش فکر کردن را دارند.
یکی دیگر از واکنشها، کامنتی بود که نویسنده آن با ابراز تعجب گفته بود که مهندسهای پست مورد بحث همه مرد هستند و زنها «نرمتنان هایدپارک». این مشاهده البته درست است، اما به نتیجهای که او میخواهد بگیرد نمیانجامد. من کمتر دیدهام که زنها در این بازار مکاره فعالانه (یعنی با چهارپایه) شرکت کنند. آنها کمتر از مردها در جنگقدرت، در جدالی که در جامعه بر سر نعمات مادی و منزلت اجتماعی در بین برخی از تحصیلکردگان در جریان است شرکت میکنند. یکی از نابرابریهای فرهنگی در جامعه ما این است که جامعه زنها را به عنوان مرشد نمیپذیرد(!)، و من علاقه چندانی هم از سوی خود زنها به جمع کردن مرید و هوراکش ندیدهام.
در مورد «نرمتنان هایدپارک» این درست است که در پست مورد بحث اشارهای تلویحی به رویکرد مادی برخی زنان و اولویتهای آنها در امر یارگیری و زندگی مشترک شده است. اما این رویکرد کم مورد نقد قرار نگرفته است، و امروزه زنان صاحب فکر و متأمل خود جزو پیگیرترین منتقدان این رویکرد هستند.
از جدی گذشته، کسی که میخواهد در مورد چیزی حرف بزند، بایستی پیش از هر چیز اول به آن نگاهی بیاندازد. این را معمولا بچههای علوم اجتماعی میدانند.
پست قبلی از جانب بعضیها که در آن عنصر طنز را دیدند، و عدهای که ندیدند واکنشهایی در پی داشت. و من از رفتار دومیها تعجب میکنم.
رضا پست مذکور را «حمله ویرانکننده» نامیده است و آرمان میگوید، در باره این پست حرفهایی دارد که اگر آنها را بنویسد به کسانی برمیخورد، و قول میدهد این حرفها را «تا جایی که قابل گفتن باشد و کسی را آزرده نسازد» در یادداشتی به مخاطب واگذار کند. یادداشت تعجببرانگیزی که در آن پس از نقد ادعاهایی که من نکردهام، کار به جایی کشیده است که آرمان مخاطبان خود را خیلی جدی به قرآن کریم رجوع میدهد!
در طنز اغراق هست. گاه عنصری فرعی زیر ذرهبین میرود، گاه استثنا در اثر تعمیم به قاعده مبدل میشود. گاهی بخشی از واقعیت عامدانه حذف میشود و گاه بین پدیدههایی ارتباط ایجاد میشود که در واقع با هم بیارتباط یا کمارتباطند. و اگر به چشم یک غیرمهندس به پست قبلی ۴دیواری نگاه کنیم، به عیان عنصر غالب طنز را در آن میبینیم!
در پست مذکور ادعا نشده است که هیچ مهندسی حق ندارد در عرصه تفکردخالت کند. ادعا نشده است که دخالت کلیه مهندسان آیتی و شریف ایرانی در امور فکری بیجا و بیفایده است. پست مذکور مهندسان را به اجتناب از کار فکری دعوت نکرده است. اما در این پست پدیدهای واقعی به «تصویر» کشیده شده است که همه آن را میشناسیم: مهندسهای خودآموخته که در مورد چیزهایی حرف میزنند که نمیدانند.
برای جلوگیری از سؤتفاهمی که آرمان دچار آن شد، در پایان پست مورد بحث، کاملا جدی(!) و به دور از هر نکتهای که حاکی از طنز باشد به وجود مهندسان صاحب فکر عرض ارادت کردم، و مهندسانی را که مسؤلانه به کار فنی خود مشغول هستند ستودم. به عبارت دیگر، در پست مذکور آنقدر برای آرمان که بنا بر دریافت من، اغلب خوب فکر میکند جا گذاشته شده بود که با همذاتپنداری با مهندسهای صاحب فکر، خود نیز به صف منقدان مهندسهایی بپیوندد که بدون اطلاع از مفاهیم اولیه جامعهشناسی یا علوم سیاسی بالای منبر میروند. اما آرمان انگار پست مورد بحث را حملهای علیه کلیت فرقه مهندسین شریفیه دیده و به دفاع برخاسته است. میگوید من تلویحا ادعا کردهام «هرکسی که در زمینه علوم اجتماعی تحصیل کرد، حتما میتواند جامعه خودش را به خوبی تحلیل کند و البته راهکاری هم برای بهبود وضعیت ارایه دهد». یا: « نگارنده ۴دیواری، دایره تقلیدگری را به تمامی امور بشری تعمیم داده است و اینبار ملاک این تعبد را "مدرک دانشگاهی" قرار دادهاند. مدارکی که به نظر میرسد در پای میز گفت و گو و ارایه منطق و دلیل چندان به کار صاحبانشان نیامده است، پس باید از میز گفت و گو آنها را جمع کرد و کارکردشان را به "چماق" تغییر داد».
من نه گفتهام که به صرف تحصیل علوم اجتماعی فردی این قابلیت را مییابد که جامعه را خوب تحلیل کند و نه از مدرک حرف زدهام (به «تمام امور بشری» که اصلا کاری نداریم!). اما اگر از استثنائات بگذریم، ارتباط تعلیم و تربیت فکری در دانشکدههای علوم اجتماعی و کیفیت تفکر اجتماعی انکارناپذیر است. اگر میشود با خواندن کتابهایی که در بازار موجودند جامعهشناسهایی بهتر از فارغالتحصیلان علوم اجتماعی شد، پس اصولا چه نیازی به این تخصص هست، و آیا بهتر نیست به جای تحمیل هزینهای گزاف به بیتالمال عمومی این رشته دانشگاهی را تعطیل کنیم؟
جدیت غیرتمندانهای که در نوشته آرمان به چشم میخورد (و حتی باعث میشود خلاف انتظار من با نقل ماجرایی از صادق هدایت به من اهانت کند) نشان میدهد که او از آنجایی که خود را هدف «حمله ویرانگر» پست مورد بحث دانسته است، ارتباط درستی با آن برقرار نکرده است. انگار در زورآزمایی مهندس و جامعهشناس درون(!)، اینجا هم زور مهندس چربیده است.
در مورد "نقد" رضا حرف بیشتری نیست. تنها باید به یک نکته اشاره کنم. از نظر او پست مورد بحث «نقدی است که دقیقا در خدمت سلطه است چون به گفتگو خدشه وارد میکند». لازم به یادآوری است که این «سلطه»ای که رضا از آن یاد میکند در نگرش او به سلطه سیاسی منحصر نمیشود. از نظر او دانشگاههای همه دنیا در خدمت سلطه هستند. و البته خود او هم مجدانه در یکی از همین دانشکدهها به تحصیل مشغول است. دیگر اینکه، کسی که به واکنشهای مختلف به پست مورد بحث نگاهی کند درمییابد که آن نوشته برخلاف ادعای رضا نه تنها خدشهی گفتگو نبوده/ نیست، بلکه برعکس، به گفتگو دامن زد و باعث طرح موضوعاتی شد که ارزش فکر کردن را دارند.
یکی دیگر از واکنشها، کامنتی بود که نویسنده آن با ابراز تعجب گفته بود که مهندسهای پست مورد بحث همه مرد هستند و زنها «نرمتنان هایدپارک». این مشاهده البته درست است، اما به نتیجهای که او میخواهد بگیرد نمیانجامد. من کمتر دیدهام که زنها در این بازار مکاره فعالانه (یعنی با چهارپایه) شرکت کنند. آنها کمتر از مردها در جنگقدرت، در جدالی که در جامعه بر سر نعمات مادی و منزلت اجتماعی در بین برخی از تحصیلکردگان در جریان است شرکت میکنند. یکی از نابرابریهای فرهنگی در جامعه ما این است که جامعه زنها را به عنوان مرشد نمیپذیرد(!)، و من علاقه چندانی هم از سوی خود زنها به جمع کردن مرید و هوراکش ندیدهام.
در مورد «نرمتنان هایدپارک» این درست است که در پست مورد بحث اشارهای تلویحی به رویکرد مادی برخی زنان و اولویتهای آنها در امر یارگیری و زندگی مشترک شده است. اما این رویکرد کم مورد نقد قرار نگرفته است، و امروزه زنان صاحب فکر و متأمل خود جزو پیگیرترین منتقدان این رویکرد هستند.
سلام
پاسخحذفبه نظر من طنز از متن عادي جديتر است. به قول استاد ادبياتمان طنز يعني خون در دل و خنده بر لب.
پس اين كه متن شما طنز بوده است، دليلي بر اين نيست كه ديگران آن را جدي نگيرند. اتفاقاً به عنوان نمونه طنزهايي كه محمود فرجامي در ستون دوربرگردان بازتاب مينوشت از يادداشتهاي تحليلي بازتاب جديتر بود. يعني با خنده و شوخي مشكلات و مسائلي را بازگو ميكرد كه در حالت عادي نميشد به آنها اشاره كرد.
از طرف ديگر بيشتر به نظر ميرسد آن بخش انتهايي متن كه نسبت به مهندسان صاحبفكر عرض ارادت كردهايد، نقش تبصرهاي را بازي ميكند كه هر مهندسي به شما اعتراض كرد، بگوييد شما منظورم نبوديد و از شما در پايان متن تشكر كردهام.
من منكر اين نيستم كه كلي مهندس بيشعور بر برخي مناصبي كه جايگاهشان نيست تكيه زدهاند و در هر زمينهاي از جمله علوم انساني اظهار نظر ميكنند، اما معتقدم به همان اندازه جامعهشناس هم داريم كه جفنگيات سر هم ميكنند و به غير از خودشان كس ديگري حرفشان را نميفهمد.
موفق باشي
در مورد "تبصره" آخر.
پاسخحذفشخصا باورم بر این است که این "تبصره" در عین حال که محتوای آن کاملا صحیح است، لازم نمی بود، زیرا کسی که به نوشته درست نگاه کند متوجه می شود که من همه مهندس ها را در یک کاسه نمی ریزم. اما دیدم محض احتیاط برای کسانی که عجولانه از نوشته رد می شوند لازم است. این "فکر" شما تقلای کسی است که می خواهد به هر قیمت حق داشته باشد.
من این چیزهایی که می گویید فرجامی نوشته است نمی شناسم، اما برخی از طنزهای او را خوانده ام، و آن ها را عقب افتاده یافته ام.
شما اگر آنطور که در کامنت قبلی نوشته بودید پست های ۴دیواری را می خواندید، بایستی دیده باشید که اینجا و آنجا در مورد "جامعه شناس"های جفنگ گو هم اشاره هایی داشته ام.
سلام مجدد
پاسخحذفدر خصوص نظر قبل:
فرجامي از وقتي براي دكترا رفته است مالزي، يك چيز ديگري شده است كه من هم خيلي خوشم نميآيد. سال 86 با نام مستعار ميم.ف در بازتاب مينوشت تا جايي كه ابراهيم نبوي كارهاي او را ستود.
بگذريم.
با جستجو بر روي وبلاگ شما، فقط يك مطلب در مذمت جامعهشناسان ايراني پيدا كردم با اين عنوان: پريشاننويسي 1
http://4divari-mani2.blogspot.com/2011/03/blog-post_16.html
نقد واردي است و قبلاً هم خوانده بودم.
اگر مورد ديگري هم هست بفرماييد.
يك مطلبي را هم به عنوان كسي كه در هر دو حوزه فني و علوم انساني تحصيل كردهام و هم اينك عضو انجمن جامعهشناسي ايران هستم، عرض ميكنم. مشكل ما در ايران فقدان جامعهشناسي است كه براي مردم و به زبان مردم حرف بزند.
اگر چنين جامعهشناساني داشتيم و اگر روشنفكران عرصهي عمومي داشتيم كه نه براي ارتقاي مدارج علمي خود و نه براي گرفتن امتياز از دولت بلكه فقط و فقط براي مردم حرف ميزدند و مينوشتند، آن وقت كتاب جامعهشناسي خودماني حسن نراقي به چاپ بيست و نهم نميرسيد.
بدرود
من هم برخی از جامعه شناس های ایران را می شناسم و با آنها در این مورد صحبت داشته ام. مشکل جامعه شناسی در ایران اینه که اغلب به کار تئوریک جامعه شناسی علاقه مند هستند و کمتر کسی به کار میدانی و به معضل های ملموس می پردازد.
پاسخحذف[البته کار تئوریک هم لازم است، اما برای این که منظورم را برسانم، مثال اتریش را می زنم. اینطور تصور کنید که از هر صد فارغ التحصیل جامعه شناسی یکی دونفر کار تئوریک می کنند، که آن ها هم معمولا شغلی در انستیتو می گیرند و همانجا ماندگار می شوند، اما بقیه برای کار در عرصه جامعه شناسی کاربردی تربیت می شوند و پس از اتمام تحصیل هم در همین زمینه کار می کنند. یکی از استادان جامعه شناسی ایران به من گفت: در ایران این نسبت برعکس است!]
جامعه شناس الزامی ندارد که به زبان مردم حرف بزند. باید آن ها را بفهمد.
حسن نراقی بهترین مدل "جامعه شناس"ی است که برای مردم و به زبان مردم حرف می زند. و بدبختانه دیده ام که اساتید معتبر دانشگاهی هم کار او را تأیید کرده اند، و این نشان می دهد که به جامعه شناسی در ایران نمی شود دل خوش کرد. و معجزه ای هم در کار نیست.
(البته در همه صحبت هایی که من می کنم، لطفا دوری سی ساله من از ایران را لحاظ کنید)
گفتید «به همان اندازه هم جامعه شناس داریم که ...».
پاسخحذفمنظورم در کامنت پیش این بود که از این ها بی خبر نیستم و حرف شما را می فهمم.
یادم نیست دیگه کجا در این مورد اشاره داشتم.
من تا به حال هيچ استاد جامعه شناسي را نديدهام كه از كتاب جامعه شناسي خودماني نراقي تعريف كرده باشد. بلكه بر عكس هر چه ديدهام به نراقي تاختهاند و از حد هم گذارنيدهاند. به عنوان نمونه همين يكي را بخوانيد كه جلاييپور با چه مغالطههايي كتاب او را مردود اعلام ميكند:
پاسخحذفhttp://isa.org.ir/session-report/4078
من با شناختي كه از نراقي و كتابهاي او دارم. واقعاً از سر دلسوزي نوشته است. يعني حتي اگر اسلوب كار پژوهشي را هم بلد نبوده، اما يك حس خيرخواهانه كه از وضعيت فعلي به تنگنا رسيده است در بافت كتاب احساس ميشود.
اين احساس به اضافه زبان ساده كتاب و مثالهايي كه فهمش براي هر كسي به آساني ممكن و ملموس است، كتاب را پرمخاطب كرده است.
ناصر فكوهي با همهي دانش و علم بينظيرش فقط به يك دليل بين توده و حتي قشر متوسط و تحصيل كرده جامعه شناخته شده نيست، چون به زبان مردم صحبت نميكند، اگر چه زبان مردم را خوب فهميده باشد.
بدرود
خوشحالم که کسانی به نقد جدی جامعه شناسی خودمانی پرداخته اند. متأسفانه کتاب نراقی در دسترسم نیست، اما یادم هست در مقدمه کتاب از تأیید استادان مشهور جامعه شناسی یاد شده بود (حتی اگر اشتباه نکنم صحبتی از ارمکی بود).
پاسخحذفمن هم با شخص نراقی هیچگونه خصومت خصوصی ندارم، حتما از سر دلسوزی بوده است. ولی باعث رواج توهمی در مورد جامعه شناسی می شود که نادرست است.
کار جامعه شناسی لازم نیست پرمخاطب باشد. فکوهی لازم نیست بین توده ها شناخته شده باشد. او باید آدمهایی را تربیت کند که بتوانند نسبت به معضلات اجتماعی حساس باشند/ آنها را ببینند/ شناسایی کنند/ با انتخاب روش مناسب به سراغ معضل بروند و آن را توضیح بدهند. این توضیح را اگر اعضای گروه مورد تحقیق فهمیدند که خب چه بهتر، اما نتیجه کار آن ها معمولا در اختیار این یا آن نهادهای اجتماعی قرار می گیرد.
البته من در مورد جامعه شناسی نظری حرف نمی زنم، بلکه اینجا صحبت از جامعه شناسی کاربردی ست.