رادیو دویچهوله دوباره «مسابقهای بینالمللی وبلاگها» راه انداخته است. در بیانیه این رادیو آمده است:
«حقوق بشر٬ محور اصلی شش موضوع مشترک در مسابقه دویچهوله است. بهترین وبلاگها و ویدئوبلاگهایی که در زمینه حق آزادی بیان و عقیده٬ آموزی و پرورش و بهداشت فعالیت میکنند٬ برگزیده خواهند شد»
- بعضیها این مسابقه را بیاهمیت تلقی میکنند. اطلاق مفهوم «وبلاگبازی» به این مسابقه نشانگر درجه نازل جدیت این مسابقه در ذهنیت آنان است. چیزی شبیه به یک مهمانی٬ یک پارتی دوستانه که دویچهوله هرساله به راه میاندازد. آیا این مسابقه اصولا دارای اهمیتی است؟
- این تصور خامی است. یک رسانه هیچگاه برای تفریح مسابقه راه نمیاندازد. دویچهوله بنگاه شادمانی نیست٬ رسانه است. برگزاری و سازماندهی یک چنین پروژهای مستلزم صرف هزینههای مادی و انسانی زیادیست.
- پس از چه نظر این مسابقه و اصولا این نوع مسابقات مهم هستند؟
- درجه اهمیت این مسابقات به این بستگی دارد که شما چقدر خودتان را در عرصهای که آن را عرصه افکار عمومی مینامند شریک بدانید. عرصه افکارعمومی میدان برخورد آرا همگانیست. تعارض و همسویی این آرا تبلور خارجی تعارضها و همسوییهایی است که در عالم واقع میان منافع و علایق گروهها/ نیروها و جریانات اجتماعی/ جوامع/ و کشورها وجود دارد. به این ترتیب آن گروهی که بتواند با ترسیم چشماندازهای "مناسب"تر جماعت بزرگتری را با خود همسو کند٬ قادر خواهد بود منافع خود را مؤثرتر از دیگر گروهها پیش ببرد. هرکدام از ما هم به عنوان نویسندگان وبلاگ بالاخره تصوری از مناسبات اجتماعی دلخواه داریم و خود را با این یا با آن گروه همسو میدانیم.
- اینها مباحث تئوریک هستند. مسائل در چهارچوب تئوریک همیشه کمی بزرگتر از واقعیت به نظر میرسند٬ واقعا چه فرقی میکند که وبلاگ فارسی آ در این مسابقه جایزه بگیرد یا وبلاگ ب.
- نویسندگان وبلاگ آ و ب یک نفر نیستند٬ بلکه دونفرند. دونفر با نظرات متفاوت/ یا حتی متعارض. این «تفاوت» و «تعارض» همانطور که پیشتر اشاره شد صرفا ناشی از تفاوت و تعارض سلیقههای فردی نیست٬ بلکه بروز خارجی تفاوت و تعارض بین منافع مادی و علائق گروههای مختلف اجتماعیست. نویسنده وبلاگ آ و ب٬ مثل شما و من تصور ویژه خود را از مناسبات اجتماعی دلخواه و مورد پسند دارند. این در مورد همه وبلاگنویسهایی که به نحوی رویکرد اجتماعی دارند صدق میکند. آنچه که وبلاگ شما را از وبلاگ من متفاوت میکند٬ تفاوت در همین تصورات است. شما مثل من موضوعات را و طرز پردازش و فکرکردن به آنها را همسو با همین تصورات انتخاب میکنید. برنده شدن یک وبلاگ در این مسابقه موجب افزایش بازدیدکنندگان و مخاطبان آن میشود. در عرصه افکار عمومی٬ این به معنی ارتقاء اعتبار یک رسانه است. و افزایش اعتبار یک رسانه٬ در این مورد مشخص یک وبلاگ٬ به نشر وسیعتر افکار و تصورات نویسنده آن کمک میکند.
- برای اینکه بحث ما زیاد جنبه تئوریک پیدا نکند٬ ممکن است چند مثال بزنید؟
- مثال زیاد است. تصورات نویسنده وبلاگ ایکس این است که تحریمهای اقتصادی ایران برای رسیدن به مناسبات دلخواه لازم است. نویسنده دیگری تحریمهای اقتصادی را مخالف منافع مردم و کشور میداند. وبلاگ آ برای بنای مناسبات مورد نظر خود حمله نظامی آمریکا به ایران را میپذیرد٬ وبلاگ ب با دخالت نظامی بیگانگان مخالف است. یا همین بحثی که اخیرا در وبلاگستان فارسی درگرفت. عدهای معتقد بودند که توهین به دین و مقدسات دینی بخشی از حق آزادی بیان است٬ و عدهای دیگر٬ که برای انواع آزادیها٬ از جمله آزادی بیان حدود و مرزهایی قایل بودند.
نویسنده یک وبلاگ در ترویج چشماندازهای ارایه شده توسط چهرهها و روشنفکران جنبش سبز میکوشد. به عنوان مثال روی بیخشونتی و حفظ استقلال به عنوان رویکردهای با اهمیت این جنبش تأکید فراوان دارد٬ برای وبلاگنویس دیگری که او نیز خود را سبز میداند٬ بیخشونتی صرفا یک تاکتیک کوتاهمدت است که میبایستی با ترسزدایی٬ هرچه بیشتر مردمان را به کارزار خیابانی بکشد که «کار اینها را تمام کنیم». یکی برای مردم دل میسوزاند و جلوگیری از خشونت را ترویج میکند. یکی دیگر برای مردم دل میسوزاند و این تفکر را ترویج میکند که تنها اقدام خشونتآمیز از سوی مردم میتواند جلوی خونریزی و خشونت حاکمان را بگیرد. همین چند روز پیش یکی از دوستان وبلاگنویس دیگران را حول این موضوع به بحث دعوت کرده بود٬ که چگونه میتوانیم خشونت سرکوبگران را کاهش دهیم (+). وبلاگنویس دیگری (که همین چند روز پیش به وبلاگ او در وب برخوردم) نوشته بود: «از نظر من این که کسی بیاید مردم را بزند محارب است. ریختن خونش آزاد است. دوست دارم این طوری نتیجه بگیرم».
میبینید که صاحبان این وبلاگها مناسبات اجتماعی متفاوتی را «دوست دارند»٬ و این خیلی مهم است که جایزه دویچهوله باعث اعتبار کدامیک از رویکردها میگردد.
[انتخاب عنوان برای مصاحبهای که دویچهوله با آرش کمانگیر کرده است٬ نشان میدهد که برگزارکنندگان نیز از این مشکل آگاه هستند. عنوان مصاحبه این است: «هدف، بلند کردن چند نفر سر دست و جایزه دادن نیست»!]
- وبلاگ برنده چگونه انتخاب میشود؟
- من از جستجوی مختصری که در وب کردم اطلاعات زیادی در این مورد به دست نیاوردم٬ بی این که این صحبت به این معنا باشد که اطلاعات زیاد وجود نداشته باشد. راحتترین راه یافتن پاسخی برای این سؤال این است که به ویکیپدیا سر بزنید. اما در ویکیپدیا به زبان فارسی (برعکس آلمانی) مطلب زیادی در این باره موجود نیست. من هم چیزی بیشتر از آنچه در ویکیپدیای آلمانی موجود است نمیدانم. تا جایی که من متوجه شدم٬ این مسابقه در واقع یک مسابقهی واحد نیست بلکه سروکار ما با دو مسابقه موازیست. به این معنی که یکبار یک وبلاگ را یک هیئت ژوری انتخاب میکند و یک بار وبلاگ دیگری را جماعت مخاطبان در عالم مجازی.
- پس میتوانیم بگوییم که نتیجه مسابقه منطبق بر اکثریت آرا ایرانیهاییست که با وب سروکار دارند. دمکراسی هم چیزی نیست جز همین که آراء اکثریت در تعیین رویکردهای کلی جامعه نقش بیشتری داشته باشد.
- این حرف درست است. اما با تأمل در موضوع به اشکالاتی برمیخوریم. بگذارید در ابتدا به انتخاب وبلاگ شایسته توسط مخاطبان بپردازیم. فاکتورهایی که علیه دمکراتیک نامیدن این «انتخاب» موجود است٬ متعدد هستند. یکی اینکه اگر جامعه ایران را فرض بگیریم٬ اقشار بزرگی اصولا به وب دسترسی ندارند. نظر و تمایلات این عده در این "رأیگیری" در نظر گرفته نمیشود. و این درحالیست که تقویت یا تضعیف رویکردهایی که پیشتر در باره آنها صحبت کردیم٬ در شکلگیری افکار عمومی و نتیجتا در زندگی آنها مؤثر است. رخدادهای وبلاگستان فارسی در خلاء اتفاق نمیافتند٬ و روی واقعیت جامعه ایران تأثیرگذارند. وقتی آراء اکثریتی که در عالم واقع صاحبرأی هستند در نظر گرفته نمیشود٬ سروکار ما با نوعی استبداد سایبری است. در دمکراسی یونانی همه اعضای جامعه صاحب رأی نبودند. صاحب رأی بودن شرایطی داشت که یکی از آنها دارا بودن ثروت بود. دمکراسی سایبری هم در واقع میگوید٬ اگر میخواهی رأی بدهی باید کامپیوتر و اینترنت داشته باشی.
فاکتور دیگر که به همین اندازه با اهمیت است٬ این است که این رأیگیری در عرصه بینالمللی برگزار میشود. رأیدهندگان همه کسانی هستند که به اینترنت دسترسی دارند و میتوانند روی گزینهای کلیک کنند. افزون بر این باید تأثیر فیلترینگ را هم در نظر گرفت که با محدودکردن عرصه به روی ایرانیهای داخل کشور تعادل منطقی آراء را به نفع هموطنان خارج کشور به هم میزند. سؤال اینجاست که آیا به عنوان مثال تا چه حد میتوانیم این را حق یک شهروند ایرانی/ یا یک شهروند آمریکایی (حتی اگر فارسیزبان٬ یا ایرانیتبار باش) بدانیم که در تقویت/ تضعیف رویکردهای متفاوتی که در ایران موجود است٬ در واقع در زندگی شهروندان ایرانی داخل کشور دخالت کند؟
از طرفی ما امروز در دنیای گلوبالیزه شدهای زندگی میکنیم که در آن٬ نقش شبکههای اجتماعی به عنوان ساختارهایی که مرزهای ملی و فرهنگی را نمیشناسد هر روز بیشتر میشود. با وجود جذابیت فوقالعادهی این ابزار که امکاناتی را در اختیار شما و من قرار میدهد که دو دهه پیش متعلق به فیلمهای علمیتخیلی بود٬ یکی از عناصر اصلی این پدیده قابلیت سازماندهی است. معنی دیگر «قابلیت سازماندهی» قدرت است. میدانیم که شبکههای سایبری تنها آکتورهای این میدان نیستند. صاحبان قدرتهای بزرگ نیز با صرف هزینههای گزاف سهم خود را از قدرت نوظهور و مؤثر سازماندهی سایبری میخواهند. پدیده نوظهور دیگری که به موازات این شبکهها به وجود آمده است٬ ارتشهای سایبری فعال در عرصه بینالمللی هستند که مستقل از اینکه زیرمجموعهی سپاه پاسداران٬ پنتاگون٬ وزارت دفاع آلمان یا وزارت جنگ اسرائیل باشند٬ نشاندهنده حضور آشکار صاحبان قدرت در عرصهای است که برای آنها اهمیتی حیاتی دارد. [گروه جدیدالتأسیس «ناشناس» نیز که این روزها از شهرت و قدرت زیادی برخوردار شده است نوعی ارتش سایبری "مدنی" است که در نحوه عمل تفاوت چندانی با ارتشهای سایبری قدرتهای بینالمللی ندارد].
آشنایی من با تکنولوژی جدید در حد آشنایی یک کاربر معمولیاست. نمیدانم ابزاری برای شناسایی و کنترل دخالتهای سازماندهیشده ناموجه و بیجا موجود است یا نه. اما همین امکان دخالت کموزیاد این نیروها در نظرسنجیها و رأیگیریهای جهانی خصلت دمکراتیک این نوع رأیگیری را مخدوش میکند. [چند مثال: چند روز پیش تعداد کثیری از اعضای شبکههای اجتماعی٬ چینیها را به تجمع در چندین شهر کشور فراخوانده بودند که طبق گزارشی که در تلوزیون دیدم هیچ موفقیتی نداشت. گوینده میگفت اکثریت اعضای این شبکهها ساکن چین نبودهاند.
شخصا در گودر خودمان تا به حال به مواردی برخوردهام که از مخاطبان تقاضا شده بود در این یا آن رأیگیری یا مسابقه شرکت کرده و این یا آن گزینه را انتخاب کنند. حتی دیدهام جهت راهنمایی مخاطبانی که زبانهای خارجی نمیدانند٬ از سوی متقاضی تصویری از وبسایت برگزار کننده نظرپرسی ارایه شده بود که در آن گزینهی مورد نظر علامتگذاری شده بود.
دو سه سال پیش یک وبسایت آلمانی از مخاطبان پرسیده بود آیا با برگزاری مسابقهی فوتبالی که قرار بود بین ایران و تیم دیگری برگزار شود موافق هستند٬ یا بایستی ایران را (درست یادم نیست٬ به گمانم) به خاطر سخنان احمدینژاد در مورد اسرائیل از این مسابقات حذف کرد. در ساعات اولیه هردو گزینه در تناسبی منطقی انتخاب میشدند. سپس در عرض مدت کوتاهی ناگهان گزینه حذف به صورت پرشی رشد کرد. سایت برگزارکننده این "رأیگیری" پس از اینکه عدهای توانستد با ارایه مدارکی نشان دهند که چندین «انجمنگفتگو»ی طرفدار اسرائیل از اعضای خود خواستهاند گزینهی حذف را کلیک کنند٬ رأیگیری را متوقف کرد. متأسفانه در این مورد مشخص نتوانستم لینکهای مربوطه را پیدا کنم (زیاد هم نگشتم) اما لینکهای یک نمونه دیگر از دخالت سازماندهی شده که دوسال پیش یکی از پستهای ۴دیواری به آن اختصاص داده شده بود٬ موجود است: «روزنامه معتبر فرانکفورتر در یک نظرسنجی آنلاین در ارتباط با حمله اسرائیل به نوار غزه٬ از مخاطبان پرسیده بود "حق با اسرائیل است یا با فلسطینیها". نماینده اسرائیل در سازمان ملل از طریق فرستادن یک ایمیل گروهی با تیتر "ما به رأی شما نیاز داریم! از هواداران اسرائیل خواست که نظرسنجی این روزنامه را به نفع اسرائیل دستکاری کنند. عملیاتی که کاملا موفق شد. پیش از حرکت ماشین تبلیغاتی اسرائیل این نظر که «حق با اسرائیل نیست» کمی جلوتر بود. پس از ارسال ایمیل٬ روزنامه مذکور در یک روز با صدوبیستهزار رأی مواجه شد که جملگی هوادار اسرائیل بودند و نتیجه کلی را تا ۷۲درصد موافق اسرائیل بالا بردند. برای سخنگوی سفارت اسرائیل در برلین٬ "این بخشی از کار ارتباط عمومی است" – در عرصه اقتصاد چنین کار با عنوان "بازاریابی چریکی" شناخته شده است». (کل مقاله را اینجا بخوانید)]. منظور این که امکان این نوع دخالتها لطمه سختی به اعتبار و وجاهت این نوع رأیگیریها میزند.
به مسابقه دویچهوله برگردیم. بالاتر اشاره کردم که سروکار ما در واقع با دو مسابقه و دوجایزه و دو مکانیسم انتخاب است. یکبار مخاطب بینالمللی از طریق کلیک وبلاگ برتر را تعیین میکند٬ که در باره آن صحبت کردیم٬ و یکبار یک هیئت ژوری وبلاگ برتر را از میان وبلاگها انتخاب میکند. حالا چند جمله هم به این دومی اختصاص میدهیم.
وبسایت دویچهوله در مورد چگونگی انتخاب شدن در هیئت ژوری اطلاعاتی به دست نمیدهد. همینقدر میدانیم که:
«امسال یک هیئت داوران بینالمللی وظیفه انتخاب بهترین وبلاگها در شش موضوع مشترک را برعهده خواهد داشت. هیئت داوران همچون سالهای گذشته از بلاگرها، متخصصان مسائل رسانهای و ژورنالیستها تشکیل شده است».
قابل فهم است که این «هیئت داوران بینالمللی» برای اینکه بتواند در مورد وبلاگهای فارسیزبان هم داوری کند به یک داور فارسیزبان احتیاج دارد. قابل تصور است که تعداد کسانی که در وبلاگستان فارسی حضور فعال دارند و بالقوه از عهده داوری درباره وبلاگهای فارسی برمیآیند زیاد است. اما به دلیل یا دلایلی نامعلوم٬ اشخاص و یا گروهی که ما آنها را نمیشناسیم٬ آرش کمانگیر را جهت داوری در مورد وبلاگهای فارسی دارای صلاحیت دانسته و او را به این "مقام" منصوب کردهاند.
[این مصاحبه با آرش هم خواندنیست:
دویچهوله: خیلی خوشحالم که مسئولیت داوری این دوره را به عهده گرفتی ...
آرش کمانگیر: من متشکرم که من رو به عنوان یکی از داوران ایران مسابقه انتخاب کردید!].
اینکه اصولا داور باید چه قابلیتهایی داشته باشد٬ و اشخاص یادشده بر اساس کدام ملاک و معیاری صلاحیت آرش کمانگیر را برای احراز مقام داوری تأیید٬ و عدهای دیگری را که بالقوه میتوانند مانند آرش کمانگیر درمورد وبلاگهای فارسی داوری کنند٬ دارای چنین صلاحیتی ندیده است٬ روشن نیست. یعنی با نوعی نظارت استصوابی روبرو هستیم که خواست و ارادهی ما در آن دخالتی ندارد. همچنین کسی نمیتواند در انتخاب آرش کمانگیر چندوچون٬ و یا به آن اعتراض کند٬ و این به زبانی که آن را خوب میشناسیم یعنی: دویچه وله فصلالخطاب است.
هیئت ژوری در اینجا یک اسم بیشتر نیست. درست است که این هیئت از چندین نفر شکل گرفته است٬ اما از آنجایی که تنها یکی از اعضای آن (که فارسی میداند٬ و از محتواها و مباحث مطروحه در وبلاگستان فارسی نیز آگاهی نسبی دارد) میتواند در مورد وبلاگهای فارسی داوری کند٬ وبلاگ برتر فارسی در واقع وبلاگی است که آرش کمانگیر آن را انتخاب کند. این بیشتر به حکم حکومتی شبیه است تا به دمکراسی.
مخالفت من با این سازوکار جدید نیست. در سال ۲۰۰۶ نیز نسبت به انتصاب حسین درخشان به عنوان داور مسابقات وبلاگی دویچهوله یک پست اعتراضی علیه رفتار برگزارکنندگان نوشته بودم.
- پس با این وصف آیا میتوان موافق برگزاری اینگونه مسابقات بود؟
- این مسابقات پدیدههای واقعی جدیدی هستند که کاربرد خودشان را دارند. موافقت یا مخالفت ما نمیتواند از برگزاری آنها جلوگیری کند. کاری که از دست ما برمیآید٬ در کنار تلاش برای رسیدن به فهم بیشتر از معنا و اهمیت این گونه مسابقات٬ یافتن شیوههای دیگر برگزاریست که ضامن اعتبار و وجاهت بیشتر این مسابقات باشد.
در پایان برای کسانی که قصد شرکت در این مسابقه را دارند بگویم که تا فردا وقت هست. من خودم در آن شرکت نمیکنم٬ اما با کنجکاوی منتظر اعلام نتایج آن هستم.
«حقوق بشر٬ محور اصلی شش موضوع مشترک در مسابقه دویچهوله است. بهترین وبلاگها و ویدئوبلاگهایی که در زمینه حق آزادی بیان و عقیده٬ آموزی و پرورش و بهداشت فعالیت میکنند٬ برگزیده خواهند شد»
- بعضیها این مسابقه را بیاهمیت تلقی میکنند. اطلاق مفهوم «وبلاگبازی» به این مسابقه نشانگر درجه نازل جدیت این مسابقه در ذهنیت آنان است. چیزی شبیه به یک مهمانی٬ یک پارتی دوستانه که دویچهوله هرساله به راه میاندازد. آیا این مسابقه اصولا دارای اهمیتی است؟
- این تصور خامی است. یک رسانه هیچگاه برای تفریح مسابقه راه نمیاندازد. دویچهوله بنگاه شادمانی نیست٬ رسانه است. برگزاری و سازماندهی یک چنین پروژهای مستلزم صرف هزینههای مادی و انسانی زیادیست.
- پس از چه نظر این مسابقه و اصولا این نوع مسابقات مهم هستند؟
- درجه اهمیت این مسابقات به این بستگی دارد که شما چقدر خودتان را در عرصهای که آن را عرصه افکار عمومی مینامند شریک بدانید. عرصه افکارعمومی میدان برخورد آرا همگانیست. تعارض و همسویی این آرا تبلور خارجی تعارضها و همسوییهایی است که در عالم واقع میان منافع و علایق گروهها/ نیروها و جریانات اجتماعی/ جوامع/ و کشورها وجود دارد. به این ترتیب آن گروهی که بتواند با ترسیم چشماندازهای "مناسب"تر جماعت بزرگتری را با خود همسو کند٬ قادر خواهد بود منافع خود را مؤثرتر از دیگر گروهها پیش ببرد. هرکدام از ما هم به عنوان نویسندگان وبلاگ بالاخره تصوری از مناسبات اجتماعی دلخواه داریم و خود را با این یا با آن گروه همسو میدانیم.
- اینها مباحث تئوریک هستند. مسائل در چهارچوب تئوریک همیشه کمی بزرگتر از واقعیت به نظر میرسند٬ واقعا چه فرقی میکند که وبلاگ فارسی آ در این مسابقه جایزه بگیرد یا وبلاگ ب.
- نویسندگان وبلاگ آ و ب یک نفر نیستند٬ بلکه دونفرند. دونفر با نظرات متفاوت/ یا حتی متعارض. این «تفاوت» و «تعارض» همانطور که پیشتر اشاره شد صرفا ناشی از تفاوت و تعارض سلیقههای فردی نیست٬ بلکه بروز خارجی تفاوت و تعارض بین منافع مادی و علائق گروههای مختلف اجتماعیست. نویسنده وبلاگ آ و ب٬ مثل شما و من تصور ویژه خود را از مناسبات اجتماعی دلخواه و مورد پسند دارند. این در مورد همه وبلاگنویسهایی که به نحوی رویکرد اجتماعی دارند صدق میکند. آنچه که وبلاگ شما را از وبلاگ من متفاوت میکند٬ تفاوت در همین تصورات است. شما مثل من موضوعات را و طرز پردازش و فکرکردن به آنها را همسو با همین تصورات انتخاب میکنید. برنده شدن یک وبلاگ در این مسابقه موجب افزایش بازدیدکنندگان و مخاطبان آن میشود. در عرصه افکار عمومی٬ این به معنی ارتقاء اعتبار یک رسانه است. و افزایش اعتبار یک رسانه٬ در این مورد مشخص یک وبلاگ٬ به نشر وسیعتر افکار و تصورات نویسنده آن کمک میکند.
- برای اینکه بحث ما زیاد جنبه تئوریک پیدا نکند٬ ممکن است چند مثال بزنید؟
- مثال زیاد است. تصورات نویسنده وبلاگ ایکس این است که تحریمهای اقتصادی ایران برای رسیدن به مناسبات دلخواه لازم است. نویسنده دیگری تحریمهای اقتصادی را مخالف منافع مردم و کشور میداند. وبلاگ آ برای بنای مناسبات مورد نظر خود حمله نظامی آمریکا به ایران را میپذیرد٬ وبلاگ ب با دخالت نظامی بیگانگان مخالف است. یا همین بحثی که اخیرا در وبلاگستان فارسی درگرفت. عدهای معتقد بودند که توهین به دین و مقدسات دینی بخشی از حق آزادی بیان است٬ و عدهای دیگر٬ که برای انواع آزادیها٬ از جمله آزادی بیان حدود و مرزهایی قایل بودند.
نویسنده یک وبلاگ در ترویج چشماندازهای ارایه شده توسط چهرهها و روشنفکران جنبش سبز میکوشد. به عنوان مثال روی بیخشونتی و حفظ استقلال به عنوان رویکردهای با اهمیت این جنبش تأکید فراوان دارد٬ برای وبلاگنویس دیگری که او نیز خود را سبز میداند٬ بیخشونتی صرفا یک تاکتیک کوتاهمدت است که میبایستی با ترسزدایی٬ هرچه بیشتر مردمان را به کارزار خیابانی بکشد که «کار اینها را تمام کنیم». یکی برای مردم دل میسوزاند و جلوگیری از خشونت را ترویج میکند. یکی دیگر برای مردم دل میسوزاند و این تفکر را ترویج میکند که تنها اقدام خشونتآمیز از سوی مردم میتواند جلوی خونریزی و خشونت حاکمان را بگیرد. همین چند روز پیش یکی از دوستان وبلاگنویس دیگران را حول این موضوع به بحث دعوت کرده بود٬ که چگونه میتوانیم خشونت سرکوبگران را کاهش دهیم (+). وبلاگنویس دیگری (که همین چند روز پیش به وبلاگ او در وب برخوردم) نوشته بود: «از نظر من این که کسی بیاید مردم را بزند محارب است. ریختن خونش آزاد است. دوست دارم این طوری نتیجه بگیرم».
میبینید که صاحبان این وبلاگها مناسبات اجتماعی متفاوتی را «دوست دارند»٬ و این خیلی مهم است که جایزه دویچهوله باعث اعتبار کدامیک از رویکردها میگردد.
[انتخاب عنوان برای مصاحبهای که دویچهوله با آرش کمانگیر کرده است٬ نشان میدهد که برگزارکنندگان نیز از این مشکل آگاه هستند. عنوان مصاحبه این است: «هدف، بلند کردن چند نفر سر دست و جایزه دادن نیست»!]
- وبلاگ برنده چگونه انتخاب میشود؟
- من از جستجوی مختصری که در وب کردم اطلاعات زیادی در این مورد به دست نیاوردم٬ بی این که این صحبت به این معنا باشد که اطلاعات زیاد وجود نداشته باشد. راحتترین راه یافتن پاسخی برای این سؤال این است که به ویکیپدیا سر بزنید. اما در ویکیپدیا به زبان فارسی (برعکس آلمانی) مطلب زیادی در این باره موجود نیست. من هم چیزی بیشتر از آنچه در ویکیپدیای آلمانی موجود است نمیدانم. تا جایی که من متوجه شدم٬ این مسابقه در واقع یک مسابقهی واحد نیست بلکه سروکار ما با دو مسابقه موازیست. به این معنی که یکبار یک وبلاگ را یک هیئت ژوری انتخاب میکند و یک بار وبلاگ دیگری را جماعت مخاطبان در عالم مجازی.
- پس میتوانیم بگوییم که نتیجه مسابقه منطبق بر اکثریت آرا ایرانیهاییست که با وب سروکار دارند. دمکراسی هم چیزی نیست جز همین که آراء اکثریت در تعیین رویکردهای کلی جامعه نقش بیشتری داشته باشد.
- این حرف درست است. اما با تأمل در موضوع به اشکالاتی برمیخوریم. بگذارید در ابتدا به انتخاب وبلاگ شایسته توسط مخاطبان بپردازیم. فاکتورهایی که علیه دمکراتیک نامیدن این «انتخاب» موجود است٬ متعدد هستند. یکی اینکه اگر جامعه ایران را فرض بگیریم٬ اقشار بزرگی اصولا به وب دسترسی ندارند. نظر و تمایلات این عده در این "رأیگیری" در نظر گرفته نمیشود. و این درحالیست که تقویت یا تضعیف رویکردهایی که پیشتر در باره آنها صحبت کردیم٬ در شکلگیری افکار عمومی و نتیجتا در زندگی آنها مؤثر است. رخدادهای وبلاگستان فارسی در خلاء اتفاق نمیافتند٬ و روی واقعیت جامعه ایران تأثیرگذارند. وقتی آراء اکثریتی که در عالم واقع صاحبرأی هستند در نظر گرفته نمیشود٬ سروکار ما با نوعی استبداد سایبری است. در دمکراسی یونانی همه اعضای جامعه صاحب رأی نبودند. صاحب رأی بودن شرایطی داشت که یکی از آنها دارا بودن ثروت بود. دمکراسی سایبری هم در واقع میگوید٬ اگر میخواهی رأی بدهی باید کامپیوتر و اینترنت داشته باشی.
فاکتور دیگر که به همین اندازه با اهمیت است٬ این است که این رأیگیری در عرصه بینالمللی برگزار میشود. رأیدهندگان همه کسانی هستند که به اینترنت دسترسی دارند و میتوانند روی گزینهای کلیک کنند. افزون بر این باید تأثیر فیلترینگ را هم در نظر گرفت که با محدودکردن عرصه به روی ایرانیهای داخل کشور تعادل منطقی آراء را به نفع هموطنان خارج کشور به هم میزند. سؤال اینجاست که آیا به عنوان مثال تا چه حد میتوانیم این را حق یک شهروند ایرانی/ یا یک شهروند آمریکایی (حتی اگر فارسیزبان٬ یا ایرانیتبار باش) بدانیم که در تقویت/ تضعیف رویکردهای متفاوتی که در ایران موجود است٬ در واقع در زندگی شهروندان ایرانی داخل کشور دخالت کند؟
از طرفی ما امروز در دنیای گلوبالیزه شدهای زندگی میکنیم که در آن٬ نقش شبکههای اجتماعی به عنوان ساختارهایی که مرزهای ملی و فرهنگی را نمیشناسد هر روز بیشتر میشود. با وجود جذابیت فوقالعادهی این ابزار که امکاناتی را در اختیار شما و من قرار میدهد که دو دهه پیش متعلق به فیلمهای علمیتخیلی بود٬ یکی از عناصر اصلی این پدیده قابلیت سازماندهی است. معنی دیگر «قابلیت سازماندهی» قدرت است. میدانیم که شبکههای سایبری تنها آکتورهای این میدان نیستند. صاحبان قدرتهای بزرگ نیز با صرف هزینههای گزاف سهم خود را از قدرت نوظهور و مؤثر سازماندهی سایبری میخواهند. پدیده نوظهور دیگری که به موازات این شبکهها به وجود آمده است٬ ارتشهای سایبری فعال در عرصه بینالمللی هستند که مستقل از اینکه زیرمجموعهی سپاه پاسداران٬ پنتاگون٬ وزارت دفاع آلمان یا وزارت جنگ اسرائیل باشند٬ نشاندهنده حضور آشکار صاحبان قدرت در عرصهای است که برای آنها اهمیتی حیاتی دارد. [گروه جدیدالتأسیس «ناشناس» نیز که این روزها از شهرت و قدرت زیادی برخوردار شده است نوعی ارتش سایبری "مدنی" است که در نحوه عمل تفاوت چندانی با ارتشهای سایبری قدرتهای بینالمللی ندارد].
آشنایی من با تکنولوژی جدید در حد آشنایی یک کاربر معمولیاست. نمیدانم ابزاری برای شناسایی و کنترل دخالتهای سازماندهیشده ناموجه و بیجا موجود است یا نه. اما همین امکان دخالت کموزیاد این نیروها در نظرسنجیها و رأیگیریهای جهانی خصلت دمکراتیک این نوع رأیگیری را مخدوش میکند. [چند مثال: چند روز پیش تعداد کثیری از اعضای شبکههای اجتماعی٬ چینیها را به تجمع در چندین شهر کشور فراخوانده بودند که طبق گزارشی که در تلوزیون دیدم هیچ موفقیتی نداشت. گوینده میگفت اکثریت اعضای این شبکهها ساکن چین نبودهاند.
شخصا در گودر خودمان تا به حال به مواردی برخوردهام که از مخاطبان تقاضا شده بود در این یا آن رأیگیری یا مسابقه شرکت کرده و این یا آن گزینه را انتخاب کنند. حتی دیدهام جهت راهنمایی مخاطبانی که زبانهای خارجی نمیدانند٬ از سوی متقاضی تصویری از وبسایت برگزار کننده نظرپرسی ارایه شده بود که در آن گزینهی مورد نظر علامتگذاری شده بود.
دو سه سال پیش یک وبسایت آلمانی از مخاطبان پرسیده بود آیا با برگزاری مسابقهی فوتبالی که قرار بود بین ایران و تیم دیگری برگزار شود موافق هستند٬ یا بایستی ایران را (درست یادم نیست٬ به گمانم) به خاطر سخنان احمدینژاد در مورد اسرائیل از این مسابقات حذف کرد. در ساعات اولیه هردو گزینه در تناسبی منطقی انتخاب میشدند. سپس در عرض مدت کوتاهی ناگهان گزینه حذف به صورت پرشی رشد کرد. سایت برگزارکننده این "رأیگیری" پس از اینکه عدهای توانستد با ارایه مدارکی نشان دهند که چندین «انجمنگفتگو»ی طرفدار اسرائیل از اعضای خود خواستهاند گزینهی حذف را کلیک کنند٬ رأیگیری را متوقف کرد. متأسفانه در این مورد مشخص نتوانستم لینکهای مربوطه را پیدا کنم (زیاد هم نگشتم) اما لینکهای یک نمونه دیگر از دخالت سازماندهی شده که دوسال پیش یکی از پستهای ۴دیواری به آن اختصاص داده شده بود٬ موجود است: «روزنامه معتبر فرانکفورتر در یک نظرسنجی آنلاین در ارتباط با حمله اسرائیل به نوار غزه٬ از مخاطبان پرسیده بود "حق با اسرائیل است یا با فلسطینیها". نماینده اسرائیل در سازمان ملل از طریق فرستادن یک ایمیل گروهی با تیتر "ما به رأی شما نیاز داریم! از هواداران اسرائیل خواست که نظرسنجی این روزنامه را به نفع اسرائیل دستکاری کنند. عملیاتی که کاملا موفق شد. پیش از حرکت ماشین تبلیغاتی اسرائیل این نظر که «حق با اسرائیل نیست» کمی جلوتر بود. پس از ارسال ایمیل٬ روزنامه مذکور در یک روز با صدوبیستهزار رأی مواجه شد که جملگی هوادار اسرائیل بودند و نتیجه کلی را تا ۷۲درصد موافق اسرائیل بالا بردند. برای سخنگوی سفارت اسرائیل در برلین٬ "این بخشی از کار ارتباط عمومی است" – در عرصه اقتصاد چنین کار با عنوان "بازاریابی چریکی" شناخته شده است». (کل مقاله را اینجا بخوانید)]. منظور این که امکان این نوع دخالتها لطمه سختی به اعتبار و وجاهت این نوع رأیگیریها میزند.
به مسابقه دویچهوله برگردیم. بالاتر اشاره کردم که سروکار ما در واقع با دو مسابقه و دوجایزه و دو مکانیسم انتخاب است. یکبار مخاطب بینالمللی از طریق کلیک وبلاگ برتر را تعیین میکند٬ که در باره آن صحبت کردیم٬ و یکبار یک هیئت ژوری وبلاگ برتر را از میان وبلاگها انتخاب میکند. حالا چند جمله هم به این دومی اختصاص میدهیم.
وبسایت دویچهوله در مورد چگونگی انتخاب شدن در هیئت ژوری اطلاعاتی به دست نمیدهد. همینقدر میدانیم که:
«امسال یک هیئت داوران بینالمللی وظیفه انتخاب بهترین وبلاگها در شش موضوع مشترک را برعهده خواهد داشت. هیئت داوران همچون سالهای گذشته از بلاگرها، متخصصان مسائل رسانهای و ژورنالیستها تشکیل شده است».
قابل فهم است که این «هیئت داوران بینالمللی» برای اینکه بتواند در مورد وبلاگهای فارسیزبان هم داوری کند به یک داور فارسیزبان احتیاج دارد. قابل تصور است که تعداد کسانی که در وبلاگستان فارسی حضور فعال دارند و بالقوه از عهده داوری درباره وبلاگهای فارسی برمیآیند زیاد است. اما به دلیل یا دلایلی نامعلوم٬ اشخاص و یا گروهی که ما آنها را نمیشناسیم٬ آرش کمانگیر را جهت داوری در مورد وبلاگهای فارسی دارای صلاحیت دانسته و او را به این "مقام" منصوب کردهاند.
[این مصاحبه با آرش هم خواندنیست:
دویچهوله: خیلی خوشحالم که مسئولیت داوری این دوره را به عهده گرفتی ...
آرش کمانگیر: من متشکرم که من رو به عنوان یکی از داوران ایران مسابقه انتخاب کردید!].
اینکه اصولا داور باید چه قابلیتهایی داشته باشد٬ و اشخاص یادشده بر اساس کدام ملاک و معیاری صلاحیت آرش کمانگیر را برای احراز مقام داوری تأیید٬ و عدهای دیگری را که بالقوه میتوانند مانند آرش کمانگیر درمورد وبلاگهای فارسی داوری کنند٬ دارای چنین صلاحیتی ندیده است٬ روشن نیست. یعنی با نوعی نظارت استصوابی روبرو هستیم که خواست و ارادهی ما در آن دخالتی ندارد. همچنین کسی نمیتواند در انتخاب آرش کمانگیر چندوچون٬ و یا به آن اعتراض کند٬ و این به زبانی که آن را خوب میشناسیم یعنی: دویچه وله فصلالخطاب است.
هیئت ژوری در اینجا یک اسم بیشتر نیست. درست است که این هیئت از چندین نفر شکل گرفته است٬ اما از آنجایی که تنها یکی از اعضای آن (که فارسی میداند٬ و از محتواها و مباحث مطروحه در وبلاگستان فارسی نیز آگاهی نسبی دارد) میتواند در مورد وبلاگهای فارسی داوری کند٬ وبلاگ برتر فارسی در واقع وبلاگی است که آرش کمانگیر آن را انتخاب کند. این بیشتر به حکم حکومتی شبیه است تا به دمکراسی.
مخالفت من با این سازوکار جدید نیست. در سال ۲۰۰۶ نیز نسبت به انتصاب حسین درخشان به عنوان داور مسابقات وبلاگی دویچهوله یک پست اعتراضی علیه رفتار برگزارکنندگان نوشته بودم.
- پس با این وصف آیا میتوان موافق برگزاری اینگونه مسابقات بود؟
- این مسابقات پدیدههای واقعی جدیدی هستند که کاربرد خودشان را دارند. موافقت یا مخالفت ما نمیتواند از برگزاری آنها جلوگیری کند. کاری که از دست ما برمیآید٬ در کنار تلاش برای رسیدن به فهم بیشتر از معنا و اهمیت این گونه مسابقات٬ یافتن شیوههای دیگر برگزاریست که ضامن اعتبار و وجاهت بیشتر این مسابقات باشد.
در پایان برای کسانی که قصد شرکت در این مسابقه را دارند بگویم که تا فردا وقت هست. من خودم در آن شرکت نمیکنم٬ اما با کنجکاوی منتظر اعلام نتایج آن هستم.