منظورم مخترع صنعت چاپ نیست٬ بلکه وزیر دفاع آلمان است. همان که در رساله دکترای خود چندین صفحه از آثار علمی دیگران سرقت کرده بود٬ و چند روزی باعث جاروجنجال در رسانههای آلمان شده بود. نشنیدید؟
میدانم که فضایی که من در آن زندگی میکنم با فضای شما مشترک نیست. من اینجا از فاصلهی چندساله/ و چندهزارکیلومتری از پشت پلاستیک مات به واقعیتی که شما در آن زندگی میکنید نگاه میکنم. و از انتخابات تا به امروز تنها چیزی که در من استمرار داشته و دارد٬ احساس نگرانیست. اما این دوروبرها اتفاقاتی میافتد که دانستن آن میتواند برای ایرانیهای داخل کشور مفید باشد. [قصد دارم در این مورد یک پست جدا بنویسم. به نظر من اگر از دست ایرانیهای خارج کشور یک کار مفید بربیاید٬ ایفای نقش یک پل ارتباطی با داخل کشور است که از طریق آن اطلاعاتی که میتواند برای هموطنان داخل کشور مفید باشد منتقل شود]. ماجرای گوتنبرگ هم با اینکه از مهمترینها نیست٬ ماجرای جالبیست که به نظر من دونکته مهم در آن وجود دارد که به درد ما میخورد.
اگر هنوز به ماجرای گوتنبرگ علاقهمند هستید٬ چیزهایی که باید در مورد او بدانید اینها هستند:
مرد٬ جوان٬ خوشچهره و شیکپوش٬ تحصیلکرده٬ ثروتمند٬ متعلق به یکی از خانوادههای قدیمی و اشرافی آلمان [محل زندگی او هنوز در قصر خانوادگیست] عضو کاریزماتیک حزب محافظهکار سوسیالمسیحی٬ (پیش از رسیدن به مقام وزارت دفاع) وزیر اقتصاد و تکنولوژی دولت مرکل٬ و به عنوان وزیر دفاع نزد آمریکاییها و ناتو بسیار محبوب. و بالاخره کسی که به او به عنوان صدراعظم آینده آلمان نگاه میشد. او همچنین یکی از طرفداران پروپاقرص حضور نظامی آلمان در افغانستان است. این درحالیست که هشتاددرصد آلمانیها با این حضور مخالفند.
وقتی معلوم شد گوتنبرگ در رساله دکترای خود به سرقت علمی دست زده است سروصدای زیادی به پا شد. واکنش اولیه او تقریبا این بود که: درست است٬ متأسفانه درج ارجاعها از قلم افتاده است٬ نوعی شلختهکاری تأسفانگیز. میبخشید!
اما کارشناسان نشان دادند که شلختهکاری یادشده دارای سیستم است و نشان از عملی ارادی و آگاهانه دارد. پس از یکی دو روز٬ همزمان با اولین موضعگیریها از سوی مقامات دانشگاهی٬ گوتنبرگ پذیرفت که خطای بزرگی مرتکب شده است و عنوان دکتری خود را پس داد. البته این نوعی فرار به جلو بود٬ زیرا اگر هم پس نمیداد٬ این عنوان از او پس گرفته میشد. به قول معروف برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر دست پیش را گرفت. احزاب اپوزیسیون بنا بر قاعده خواهان استعفای او از مقام خود بودند. این درخواست مورد موافقت مرکل قرار نگرفت. موضعگیری اولیه آنجلا مرکل خیلی سادهلوحانه بود. در این موضعگیری مرکل تلاش کرد موضوع سرقتعلمی را موضوعی کماهمیت و جانبی جلوه دهد که ربطی به دولت ندارد. گفته بود: من او را نه به عنوان دکترحقوق٬ بلکه به عنوان وزیر دفاع استخدام کردهام٬ و او به خوبی از عهده این شغل برمیآید! و اینجا بود که مقامات دانشگاهی وارد میدان شدند.
برای من این ماجرا به عنوان یک کشمکش واقعی بسیار جالب بود. یکسوی طناب را نیروهای سیاسی و رسانههای محافظهکار میکشیدند٬ و سوی دیگر را اپوزیسیون پارلمانی و نهاد علم. با خودم میگفتم٬ آیا کدامطرف برنده این جدل است؟
اظهارات مرکل واکنش شدید نهاد علمی را برانگیخت: «سرقت علمی بازی یا سرگرمی نیست». اظهارات تأسفبار صدراعظم مرکل یک چنین خطای بزرگی را بیاهمیت مینمایاند و این برای نهادعلمی ضربه بزرگیست. غیرقابل پذیرش است.
چندین هزار دانشگاهی و دانشگاهدیده نیز طوماری علیه گوتنبرگ امضا کردند. در رسانهها یک جنگ واقعی درگرفته بود که دوطرف با هم هیچ تعارفی نداشتند. «دانشمندان ایدهها و شناختهای خود را با دیگران درمیان میگذارند٬ به همراه یکدیگر آنها را اجرا میکنند٬ اما آنها را از همدیگر نمیدزدند». این سخن یکی از مقامات علمی بود. استادی که گوتنبرگ نزد او دکترای خود را نوشته بود گفت: «من توسط یک شیاد فریب خوردم». بیان عمومی این جملهها در عرصه سیاست چیزی شبیه به شلیک با توپ کالیبربالاست. البته همانطور که پیشتر گفتم احزاب اپوزیسیون هم سروصدای زیادی راه انداختند٬ اما آنچه که توازن قوا را برهم زد و احزاب قدرتمند محافظهکار را وادار به عقبنشینی کرد و به استعفای وزیردفاع مورد علاقه آمریکا و ناتو انجامید٬ حضور پرقدرت نهادعلمی جامعه آلمان بود.
[این را باید اضافه کنم که رسانهها هم مثل اغلب اوقات که مسئله مهمی در جامعه طرح میشود کاملا "بیطرف" نبودند. بعد از اینکه گوتنبرگ دکترای خود را پس داد٬ اشپیگل بر اساس یک نظرخواهی نوشت: «گوتنبرگ نزد مردم محبوبتر از گذشته است». طبق این نظرخواهی ۷۳درصد آلمانیها از کار او رضایت دارند. ۷۲ درصد بر این باورند که پس دادن عنوان دکتری برای اینکه گوتنبرگ وزیر دفاع بماند کافیست. روزنامه اشترن نیز خود یک نظرخواهی دیگر به راه انداخت. تیتر اشترن این بود: «آلمانیها پشت گوتنبرگ هستند». اما تلاش آنها مثمر ثمر واقع نشد].
نهایتا گوتنبرگ از مقام خود به عنوان وزیردفاع استعفا داد و کرسی نمایندگی خود در پارلمان را هم خالی کرد.
باعث و بانی کل این ماجرا یک استاد معمولی دانشگاه است به نام آقای فیشر که سیل ایمیلها و تلفنهای پر از نفرت به سوی او روان شده است. «امیدواریم بری زیر ماشین٬ پفیوز»! «کثیفتر از تو خوک کثیف آدمی پیدا نمیشه»!
خبرنگارها همهچیز را چک میکنند. میخواهند سر از تهوتوی قضیه دربیاورند. آیا این استاد با چه حزبی سروکار دارد؟ چرا اصولا بین این همه رساله دکترا٬ دکترای گوتنبرگ را مورد تحقیق قرارداده است؟ حتما کاسهای زیر نیمکاسه است. پروفسور فیشر از اینکه به دردسر افتاده است کمی دلخور است. به خبرنگار میگوید: احساس میکنم تحت نظر هستم.
اما نه. هیچ کاسهای زیر نیمکاسه نیست. تخصص و کانون توجه او به عنوان استاد حقوق قوانین اساسی کشورهاست٬ و موضوع دکترای گوتنبرگ نیز مقایسه بین رشدو تطور قانون اساسی آلمان و آمریکاست. او همچنین تألیفاتی هم در این زمینه دارد٬ و در روند کار علمی خود به این رساله برخورده است.
گفته بودم دو نکته با اهمیت در این ماجرا هست. یکی از آنها استقلال نهاد علمی و «آزادی علم» در نظامهای اروپاییست. منشاء قدرت این نهاد٬ آزادی و استقلال آن از دیگر نهادها٬ از جمله دولت است. نهادی که میتواند در صورت لزوم رسانههای قدرتمند٬ احزاب و دولت را به چالش بکشد (و احتمالا باعث دندانقروچه قدرتمندان ناتو گردد). پروفسور فیشر به عنوان یک عضو معمولی جامعه علمی به احتمال زیاد [شبیه پروفسورهای اتریشی] «غیرقابلاخراج» است. کسی نمیتواند او را از دانشگاه اخراج کند. و این آن پشتوانهای است که یکی مانند او را که به هیچ حزب و گروهی وابسته نیست٬ قادر میکند یافتههای خود را بدون ملاحظه و نگرانی در اختیار جامعه قرار دهد. این نکته اول بود.
نکته دوم اما جالبتر است.
پس از استعفای گوتنبرگ چندین صفحه فیسبوک در حمایت از او درست شد. یکی از آنها تحت عنوان : «ما بازگشت گوتنبرگ را میخواهیم» از اهمیت ویژهای برخوردار شد٬ زیرا در عرض چند روز بیشتر از نیممیلیون «لایک» در آن ثبت شد. [البته صفحههایی هم در مضحکه گوتنبرگ درست شد].
بعضیها در اعتبار واقعی این گروه تردید روا داشتند. «بلاگرهای مختلف و برخی فعالین وب بر این گمان بودند که این صفحه فیسبوک نیز مانند رساله دکترای گوتنبرگ تقلبیست»!
هواداران بازگشت گوتنبرگ مردم را به تظاهرات دعوت کردند. [فراموش نشود که: «گوتنبرگ نزد آلمانیها محبوبتر از پیش است»/ «آلمانیها پشت گوتنبرگ هستند»]. تظاهراتهایی که شنبه گذشته در چندین شهر آلمان برگزار شد٬ از نظر تعداد شرکتکننده جالب بود. دویست نفر اینجا٬ سیصدنفر آنجا. تعداد شرکتکنندگان در بزرگترین تظاهرات هزاروپانصد نفر بود.
امروزه تکنولوژی جدید (فیس بوک٬ توییتر و ...) از جایگاه ویژهای برخوردار گشته است و تأثیر بیسابقهای در شکلدهی به ذهنیت٬ و در رفتارهای فردی و جمعی٬ و در نتیجه در زندگی فردی و اجتماعی ما دارد. و تازه این اول کار است. برای ما راهی نمیماند جز اینکه این تکنولوژی را بفهمیم. یعنی اگر نخواهیم کاری به کار این تکنولوژی داشته باشیم٬ این تکنولوژی با ما کار خواهد داشت. در زمینه شناخت «راه وچاه»های این تکنولوژی در وب فارسی به مطلبی برنخوردهام [بیاینکه این حرف به این معنی باشد که وجود ندارد]. به همین خاطر به نوبه خود نیازمندانه از کسانی که در این عرصه دارای تخصص هستند٬ تقاضا میکنم دانش خود را با ما تقسیم کنند.
در ادامه قصد دارم مقاله کوتاهی را که در ارتباط با فیسبوک هواداران گوتنبرگ در پرتال وب آلمان web.de درج شده است٬ ترجمه کنم. پس به قول آلمانی ها: تا به زودی!
ادامه اینجا
میدانم که فضایی که من در آن زندگی میکنم با فضای شما مشترک نیست. من اینجا از فاصلهی چندساله/ و چندهزارکیلومتری از پشت پلاستیک مات به واقعیتی که شما در آن زندگی میکنید نگاه میکنم. و از انتخابات تا به امروز تنها چیزی که در من استمرار داشته و دارد٬ احساس نگرانیست. اما این دوروبرها اتفاقاتی میافتد که دانستن آن میتواند برای ایرانیهای داخل کشور مفید باشد. [قصد دارم در این مورد یک پست جدا بنویسم. به نظر من اگر از دست ایرانیهای خارج کشور یک کار مفید بربیاید٬ ایفای نقش یک پل ارتباطی با داخل کشور است که از طریق آن اطلاعاتی که میتواند برای هموطنان داخل کشور مفید باشد منتقل شود]. ماجرای گوتنبرگ هم با اینکه از مهمترینها نیست٬ ماجرای جالبیست که به نظر من دونکته مهم در آن وجود دارد که به درد ما میخورد.
اگر هنوز به ماجرای گوتنبرگ علاقهمند هستید٬ چیزهایی که باید در مورد او بدانید اینها هستند:
مرد٬ جوان٬ خوشچهره و شیکپوش٬ تحصیلکرده٬ ثروتمند٬ متعلق به یکی از خانوادههای قدیمی و اشرافی آلمان [محل زندگی او هنوز در قصر خانوادگیست] عضو کاریزماتیک حزب محافظهکار سوسیالمسیحی٬ (پیش از رسیدن به مقام وزارت دفاع) وزیر اقتصاد و تکنولوژی دولت مرکل٬ و به عنوان وزیر دفاع نزد آمریکاییها و ناتو بسیار محبوب. و بالاخره کسی که به او به عنوان صدراعظم آینده آلمان نگاه میشد. او همچنین یکی از طرفداران پروپاقرص حضور نظامی آلمان در افغانستان است. این درحالیست که هشتاددرصد آلمانیها با این حضور مخالفند.
وقتی معلوم شد گوتنبرگ در رساله دکترای خود به سرقت علمی دست زده است سروصدای زیادی به پا شد. واکنش اولیه او تقریبا این بود که: درست است٬ متأسفانه درج ارجاعها از قلم افتاده است٬ نوعی شلختهکاری تأسفانگیز. میبخشید!
اما کارشناسان نشان دادند که شلختهکاری یادشده دارای سیستم است و نشان از عملی ارادی و آگاهانه دارد. پس از یکی دو روز٬ همزمان با اولین موضعگیریها از سوی مقامات دانشگاهی٬ گوتنبرگ پذیرفت که خطای بزرگی مرتکب شده است و عنوان دکتری خود را پس داد. البته این نوعی فرار به جلو بود٬ زیرا اگر هم پس نمیداد٬ این عنوان از او پس گرفته میشد. به قول معروف برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر دست پیش را گرفت. احزاب اپوزیسیون بنا بر قاعده خواهان استعفای او از مقام خود بودند. این درخواست مورد موافقت مرکل قرار نگرفت. موضعگیری اولیه آنجلا مرکل خیلی سادهلوحانه بود. در این موضعگیری مرکل تلاش کرد موضوع سرقتعلمی را موضوعی کماهمیت و جانبی جلوه دهد که ربطی به دولت ندارد. گفته بود: من او را نه به عنوان دکترحقوق٬ بلکه به عنوان وزیر دفاع استخدام کردهام٬ و او به خوبی از عهده این شغل برمیآید! و اینجا بود که مقامات دانشگاهی وارد میدان شدند.
برای من این ماجرا به عنوان یک کشمکش واقعی بسیار جالب بود. یکسوی طناب را نیروهای سیاسی و رسانههای محافظهکار میکشیدند٬ و سوی دیگر را اپوزیسیون پارلمانی و نهاد علم. با خودم میگفتم٬ آیا کدامطرف برنده این جدل است؟
اظهارات مرکل واکنش شدید نهاد علمی را برانگیخت: «سرقت علمی بازی یا سرگرمی نیست». اظهارات تأسفبار صدراعظم مرکل یک چنین خطای بزرگی را بیاهمیت مینمایاند و این برای نهادعلمی ضربه بزرگیست. غیرقابل پذیرش است.
چندین هزار دانشگاهی و دانشگاهدیده نیز طوماری علیه گوتنبرگ امضا کردند. در رسانهها یک جنگ واقعی درگرفته بود که دوطرف با هم هیچ تعارفی نداشتند. «دانشمندان ایدهها و شناختهای خود را با دیگران درمیان میگذارند٬ به همراه یکدیگر آنها را اجرا میکنند٬ اما آنها را از همدیگر نمیدزدند». این سخن یکی از مقامات علمی بود. استادی که گوتنبرگ نزد او دکترای خود را نوشته بود گفت: «من توسط یک شیاد فریب خوردم». بیان عمومی این جملهها در عرصه سیاست چیزی شبیه به شلیک با توپ کالیبربالاست. البته همانطور که پیشتر گفتم احزاب اپوزیسیون هم سروصدای زیادی راه انداختند٬ اما آنچه که توازن قوا را برهم زد و احزاب قدرتمند محافظهکار را وادار به عقبنشینی کرد و به استعفای وزیردفاع مورد علاقه آمریکا و ناتو انجامید٬ حضور پرقدرت نهادعلمی جامعه آلمان بود.
[این را باید اضافه کنم که رسانهها هم مثل اغلب اوقات که مسئله مهمی در جامعه طرح میشود کاملا "بیطرف" نبودند. بعد از اینکه گوتنبرگ دکترای خود را پس داد٬ اشپیگل بر اساس یک نظرخواهی نوشت: «گوتنبرگ نزد مردم محبوبتر از گذشته است». طبق این نظرخواهی ۷۳درصد آلمانیها از کار او رضایت دارند. ۷۲ درصد بر این باورند که پس دادن عنوان دکتری برای اینکه گوتنبرگ وزیر دفاع بماند کافیست. روزنامه اشترن نیز خود یک نظرخواهی دیگر به راه انداخت. تیتر اشترن این بود: «آلمانیها پشت گوتنبرگ هستند». اما تلاش آنها مثمر ثمر واقع نشد].
نهایتا گوتنبرگ از مقام خود به عنوان وزیردفاع استعفا داد و کرسی نمایندگی خود در پارلمان را هم خالی کرد.
باعث و بانی کل این ماجرا یک استاد معمولی دانشگاه است به نام آقای فیشر که سیل ایمیلها و تلفنهای پر از نفرت به سوی او روان شده است. «امیدواریم بری زیر ماشین٬ پفیوز»! «کثیفتر از تو خوک کثیف آدمی پیدا نمیشه»!
خبرنگارها همهچیز را چک میکنند. میخواهند سر از تهوتوی قضیه دربیاورند. آیا این استاد با چه حزبی سروکار دارد؟ چرا اصولا بین این همه رساله دکترا٬ دکترای گوتنبرگ را مورد تحقیق قرارداده است؟ حتما کاسهای زیر نیمکاسه است. پروفسور فیشر از اینکه به دردسر افتاده است کمی دلخور است. به خبرنگار میگوید: احساس میکنم تحت نظر هستم.
اما نه. هیچ کاسهای زیر نیمکاسه نیست. تخصص و کانون توجه او به عنوان استاد حقوق قوانین اساسی کشورهاست٬ و موضوع دکترای گوتنبرگ نیز مقایسه بین رشدو تطور قانون اساسی آلمان و آمریکاست. او همچنین تألیفاتی هم در این زمینه دارد٬ و در روند کار علمی خود به این رساله برخورده است.
گفته بودم دو نکته با اهمیت در این ماجرا هست. یکی از آنها استقلال نهاد علمی و «آزادی علم» در نظامهای اروپاییست. منشاء قدرت این نهاد٬ آزادی و استقلال آن از دیگر نهادها٬ از جمله دولت است. نهادی که میتواند در صورت لزوم رسانههای قدرتمند٬ احزاب و دولت را به چالش بکشد (و احتمالا باعث دندانقروچه قدرتمندان ناتو گردد). پروفسور فیشر به عنوان یک عضو معمولی جامعه علمی به احتمال زیاد [شبیه پروفسورهای اتریشی] «غیرقابلاخراج» است. کسی نمیتواند او را از دانشگاه اخراج کند. و این آن پشتوانهای است که یکی مانند او را که به هیچ حزب و گروهی وابسته نیست٬ قادر میکند یافتههای خود را بدون ملاحظه و نگرانی در اختیار جامعه قرار دهد. این نکته اول بود.
نکته دوم اما جالبتر است.
پس از استعفای گوتنبرگ چندین صفحه فیسبوک در حمایت از او درست شد. یکی از آنها تحت عنوان : «ما بازگشت گوتنبرگ را میخواهیم» از اهمیت ویژهای برخوردار شد٬ زیرا در عرض چند روز بیشتر از نیممیلیون «لایک» در آن ثبت شد. [البته صفحههایی هم در مضحکه گوتنبرگ درست شد].
بعضیها در اعتبار واقعی این گروه تردید روا داشتند. «بلاگرهای مختلف و برخی فعالین وب بر این گمان بودند که این صفحه فیسبوک نیز مانند رساله دکترای گوتنبرگ تقلبیست»!
هواداران بازگشت گوتنبرگ مردم را به تظاهرات دعوت کردند. [فراموش نشود که: «گوتنبرگ نزد آلمانیها محبوبتر از پیش است»/ «آلمانیها پشت گوتنبرگ هستند»]. تظاهراتهایی که شنبه گذشته در چندین شهر آلمان برگزار شد٬ از نظر تعداد شرکتکننده جالب بود. دویست نفر اینجا٬ سیصدنفر آنجا. تعداد شرکتکنندگان در بزرگترین تظاهرات هزاروپانصد نفر بود.
امروزه تکنولوژی جدید (فیس بوک٬ توییتر و ...) از جایگاه ویژهای برخوردار گشته است و تأثیر بیسابقهای در شکلدهی به ذهنیت٬ و در رفتارهای فردی و جمعی٬ و در نتیجه در زندگی فردی و اجتماعی ما دارد. و تازه این اول کار است. برای ما راهی نمیماند جز اینکه این تکنولوژی را بفهمیم. یعنی اگر نخواهیم کاری به کار این تکنولوژی داشته باشیم٬ این تکنولوژی با ما کار خواهد داشت. در زمینه شناخت «راه وچاه»های این تکنولوژی در وب فارسی به مطلبی برنخوردهام [بیاینکه این حرف به این معنی باشد که وجود ندارد]. به همین خاطر به نوبه خود نیازمندانه از کسانی که در این عرصه دارای تخصص هستند٬ تقاضا میکنم دانش خود را با ما تقسیم کنند.
در ادامه قصد دارم مقاله کوتاهی را که در ارتباط با فیسبوک هواداران گوتنبرگ در پرتال وب آلمان web.de درج شده است٬ ترجمه کنم. پس به قول آلمانی ها: تا به زودی!
ادامه اینجا