۰۸ اسفند ۱۳۸۸

بدون آگاهی گسترده در سطح جامعه، امکان تغییر وجود ندارد

جمله بالا از موسوی است٬ و اتفاقی نیست که من آن را به عنوان «تیتر» این پست انتخاب کرده‌ام. دلیل انتخاب من این است که به این جمله عمیقا باور دارم و تلاش می‌کنم تا جایی که می‌توانم در این سمت و سو فکر و عمل کنم.

 







یک وبلاگ‌نویس دیگر که این مصاحبه را در وبلاگ خود گذاشته است٬ ضمن تأکید روی تعدادی از جمله‌های درخشان موسوی این عنوان را برای پست خود برگزیده است: سبز بودن به رفتار و اخلاق است. و تردیدی ندارم که او نیز عنوان پست خود را «انتخاب» کرده است. 

یک انتخاب دیگر هم (که همین الان دیدم) این است:  آگاهی و اخلاق.
عنوان مصاحبه در  خود سایت کلمه این است: گسترش آگاهی ها استراتژی اصلی جنبش سبز

رادیوزمانه و دویچه‌وله همین عنوان را از سایت کلمه برداشته‌اند (عکس بالا هم گزینش رادیوزمانه است).

 اما مسئول بی‌بی‌سی چه عنوانی را می‌پسندد؟









این عکس گزینش bbc است.

به نظر شما از میان سه عنوان زیر که هرسه از مصاحبه‌ی میرحسین موسوی استخراج شده‌اند٬ کدام‌یک باب پسند بی‌بی‌سی است؟

میرحسین موسوی: دوست داریم خود حاکمیت انتخابات‌های آزاد را تضمین کند.
میرحسین موسوی: اقدام حاکمیت جهت احقاق حقوق مردم راعلامت ضعف حاکمیت نخواهیم شمرد.
میرحسین موسوی: دل خوش نکنند که همه چیز تمام شده است.
لینک بی بی سی

۸ اسفند ۸۸

۰۶ اسفند ۱۳۸۸

تحریم اقتصادی


دایما هزارویک مسئله طرح می‌شود که پس از گذشته یک روز٬ غالبا پیش از این‌که به فهم آن‌ها نایل شویم٬ به مسائل قدیمی تبدیل می‌شوند. و این درحالی‌ست که هرکدام از این مسائل می‌توانند زندگی خصوصی و اجتماعی ما را زیرورو کنند.
دیدم از درک رفتار بخشی از اپوزیسیون در خصوص تاکتیک‌های "مبارزه" ناتوان هستم. از دوستان کمک خواستم. نظر احمد سیف را درباره تحریم اقتصادی جویا شدم. با تشکر از زحمتی که کشید (+). 
پ.ن:
و جواب به پرسش ها
۶ اسفند ۸۸

۰۳ اسفند ۱۳۸۸

معرفی برخی نهادهای توران زمین

سازمان آزادی‌بخش سیا
انجمن خیریه‌ی پنتاگون
نهاد جرج بوش برای صلح و آزادی
مؤسسه‌ی غیرانتفاعی بی‌بی‌سی

۰۱ اسفند ۱۳۸۸

بعضی وقاحت‌ها آدم را لال می‌کند

«هر چه پیشتر می‌رویم نیاز به داشتن یک منبع مورد اعتماد جهت اطلاع رسانی و هماهنگی فعالیت‌های جنبش سبز بیشتر احساس میشود».
«با توجه محدودیت‌های اختناق آور سیستم اطلاع رسانی در داخل کشور ، نیاز هست که یک منبع مورد اعتماد در خارج کشور، وظیفه اطلاع‌رسانی و هماهنگی اقدامات آتی جنبش سبز را بعهده گیرد».

۲۰ فوریه ۲۰۱۰

۳۰ بهمن ۱۳۸۸

سوگندنامه

بازار ترانه‌/ و سرود برای جنبش سبز داغ است. خوب است که این‌طور است. اما این دلیل نمی‌شود که معیارها را کنار بگذاریم٬ چشم‌مان را به ضعف‌ها و نارسایی‌ها ببندیم و از همه چیز خوشمان بیاید. به نظر من برعکس است. ما بایستی٬ دقیقا به همین دلیل که این سرودها برای جنبش ساخته می‌شود٬ آن‌ها را سخت‌گیرانه‌تر٬ دقیق‌تر و با وسواس بیشتر بسنجیم.
باید به این هنرمندان اغلب جوان بگوییم که انگیزه‌ی نیک شما را می‌ستاییم٬ درنیت خوب شما تردید نداریم. اما ساختن سرود به عنوان یکی از نیازهای جنبش امر مهمی است٬ و نباید آن را سرسری گرفت. برای ساختن سرودهایی که متناسب با موقعیت امروز جامعه‌ی ما و مطالبات آن باشد٬ باید زحمت کشید.


اشکالات سرود «سوگندنامه»:
این نامه را برایت از پشت میله‌های سرد
با رنگ سبز جان نوشتم تا روید خنده‌ها ز لب
برای این‌که جنبش بتواند تشخص جدید رنگ «سبز» را حفظ کند٬ باید تا حد ممکن در استفاده از آن دقت٬ صرفه‌جویی و وسواس به خرج داد. وقتی همه چیز بجا و بیجا بخواهد سبز شود٬ این صفت لوث می‌شود. از این گذشته ما گیاه نیستیم و در رگهای ما دانه‌های کلروفیل درجریان نیست. جان اگر رنگ داشته باشد٬ سرخ است. جمع جان و رنگ سرخ پدیده‌ی فرهنگی کهنی است که در فرهنگ‌ها و نزد اقوام گوناگون وجود دارد. دست‌کاری و تغییر آن نشدنی و بیهوده است.
چون روز دیگر آید خاکم جان سبزه‌هاست
خورشید جاودان آزادی نور آسمان ماست
جمله‌ی اول همان مدل سبز دمیدن لاله از خون جوانان وطن است. خورشید جاودان آزادی نور آسمان ماست٬ جمله‌ی غلطی است. خورشید نور نیست٬ تولید کننده‌ی نور است.
 سوگند به خون همرهانم، سوگند به اشک مادران
«سوگند به خون» واقعی (که با خون واقعی مثلا زیر پیمان‌نامه‌ای را انگشت می‌زنند٬ یا چندنفر دست خود را نیشترزده و خون خود را با هم مخلوط می‌کنند) در قبایل و طوایف ایران یافت می‌شده است و بعید نیست امروز هم وجود داشته باشد. اما این صحیح نیست که ذهنیت قبیله‌ای رهبری فرهنگی ما را به عهده بگیرد.
«اشک مادران» هم بی‌تردید روزگاری معنای والایی داشته است. اما آنقدر از آن استفاده و سؤاستفاده شده است که هاله‌ی مقدس خود را از دست داده است. [نوشته‌ی پشت یک کامیون این بود: به خاطر اشک مادران آهسته!]
 هرگز به تیغشان نمیرد فریاد جاودانمان
ما معمولا خواست‌‌ها و مطالبات خود را فریاد می‌زنیم. این بیت می‌خواهد بگوید٬ قسم می‌خوریم که از مطالبات خود کوتاه نمی‌آییم. می‌خواهد بگوید٬ آن‌ها نمی‌توانند صدای ما را با استفاده از خشونت قطع کنند. اما این فریاد چرا باید جاودان باشد؟ جاودانی فریاد ما به این معنی است که ما هرگز به خواست‌ها و مطالبات خود نمی‌رسیم. به این معنی‌ست که آن‌ها دایما با اعمال خشونت سعی در قطع صدای ما خواهند کرد و ما دایما تا ابدالآباد فریاد خواهیم زد. این بیت در تضاد آشکار با بیت دیگری است که دو سطر پیش از این وعده می‌داد که روز دگر: خورشید جاودان آزادی نور آسمان ماست.  بپرسیم در این روز دگر٬ وقتی خورشید جاودان آزادی به نور آسمان ما تبدیل شود٬ دیگر چرا باید به فریادکشیدن جاودان خود ادامه دهیم؟
(«جاودان» از جمله صفت‌هایی‌ست که در سرودها یافت می‌شود. حرف‌های بزرگ جزو تشکیل دهنده‌ی سرودها هستند٬ اما با کنار هم گذاشتن بی‌تأمل حرف‌های بزرگ سرود ساخته نمی‌شود)
 دلتنگ با تو بودن با ناله‌های شب غریب
(اینو ابی می‌خونه؟ :دی).
کسی که از «خورشید جاودان آزادی» حرف می‌زند٬ و سوگند‌های آن‌چنانی یاد می‌کند٬ نمی‌تواند ناگهان حرف بی معنایی بزند که در بهترین صورت آدم را یاد یکی از ترانه‌های لس‌آنجلسی می‌اندازد.
تنها گناه ما سکوت سبزی بود در جواب کین (بدون شرح)
جسم و جان بی‌پناهم آماج تیر کافران
نه نه نه! ما دوگانه‌ی «کافر/مسلمان» را نمی‌خواهیم. این نوع خط‌کشی‌ها ماهیتا با خشونت همراه است. پس بگوییم نه! در سرود سبز جایی برای این نوع خط‌کشی نیست. نباید باشد.
آرام و سربلندم و می‌بالم بر انتخابمان (خوب است که این‌طور است)
سوگند به این ستاره‌باران، سوگند به شور عاشقان
از راه رفته برنگردم تا روز کوچ جاودان (رسما ک.ش. است).

شرط می‌بندم که این دوست هنرمند ما برای این شعر بیشتر از نیم‌ساعت وقت نگذاشته‌ است. امیدوار باشیم که دفعه‌ی دیگر به کاری که انجام می‌دهد کمی فکر کند.

پ.ن.
این کامنت باعنوان «نامنامه سبز» هم از نظر زیاده‌روی در به کاربردن لفظ «سبز» جالب بود:
دوستان بسیار به جاست که فرزندانمان را که در سال ۸۸ به دنیا می آیند با نامهای متناسب این سال نامگذاری کنیم. اگرچه دولت ایران مطمئنا اجازه استفاده از این نامها را در شناسنامه نمی دهد اما فرهنگ دو اسم بودن در ایران کاملا جا افتاده و ما می توانیم با افتخار نام دوم فرزندمان را سبز کنیم. در حالی که رنگ پرچممان به جرم سبز بودن تغییر می کند نامگذاری سبز نوعی مبارزه است. ین نامها بر اساس نام های اصیل ایرانی تهیه شده اند و نامهای اصلی در پرانتز هستند. لطفا اگر موردی به نظرتان می رسد اضافه نمائید.
دختران:
سبزین (سیمین): سبز مانند
سبزنوش (مهرنوش):شهد سبز
سبزدخت (مهدخت - ایراندخت): دختر سبز ایران زمین
سبزوَش (مهوش): سبز مانند
سبزرُخ (گلرخ): سبز روی
سبزه: رُستنی
سبزانگیز (مهرانگیز): دارای انگیزه سبز
پسران:
سبزداد (مهرداد): متولد فصل سبز
سبزآور (دلاور): به بار آورنده سبز
سبزَنگ (مهرنگ): به رنگ سبز
رویش : رُستن و رُستنی ها همه سبزند
سبزان: ترکیب سبز و ایران - پسر سبز ایران زمین (+)
۱۹ فوریه ۲۰۱۰

۲۸ بهمن ۱۳۸۸

- حرف از این روشن‌تر که: میزان رأی ملت است؟
- شما پیاده‌نظام دشمن هستید٬ همین دیروز بی‌بی‌سی هم همین‌جمله را می‌گفت!
- بی‌بی‌سی حرف مفت زیاد می‌زند٬ اما اون حرف٬ حرف چرچیل نیست.

۲۶ بهمن ۱۳۸۸

رصد از دور


باعث خرسندی است که راهپیمایی ۲۲ بهمن بدون خونریزی گذشت و سبزها با این‌که این‌بار نیز مورد ضرب و جرح قرارگرفتند به بی‌خشونتی جنبش پایبند ماندند. ۲۲ بهمن مناسبت بزرگی بود. اما در یک اصل با دیگر مناسبت‌هایی که در آن‌ها سبزها به خیابان می‌آمدند مشترک بود. آن‌ها در ۲۲ بهمن هم به خیابان آمدند که یک‌بار دیگر بگویند «ما هستیم»٬ و این را نه آن‌طور که دلخواه آن‌ها بود٬ بلکه تا جایی که مقدور بود٬ تاجایی که می‌شد در فضای ارعاب و سرکوب حرف زد٬ گفتند.

خوب می‌شد اگر گروه‌های پراکنده می‌توانستند به هم بپیوندند و دریایی از پارچه‌ی سبز را به نمایش بگذارند. فیلم‌ها و عکس‌های محسورکننده‌ای می‌توانستیم بگیریم. عکس‌هایی که برای تبلیغ علیه انحصارگرایان به کار می‌آمد٬ اما بود و نبودشان در این واقعیت که هم ما و هم آن‌ها می‌دانند که «ما هستیم» تغییری ایجاد نمی‌کند. جنبش سبز چیزی شبیه به «حزب باد» نیست که عده‌ای به خاطر منافع کوتاه‌مدت خود به آن گرویده و پس از چند ماه «ریزش» کنند. جنبش سبز یک جنبش مدنی متشکل از شهروندانی است که برای زندگی صلح‌آمیز در تکثری که در جامعه‌ی ما موجود است راه حل‌های مناسبی می‌جویند. این جنبش پای صندوق‌های رأی متولد شده است. در شمارش «رأی» شهروندان می‌شود دست برد٬ اما نمی‌شود آن را با ارعاب و سرکوب تغییر داد.
۲۲ بهمن در مسیر رشد جنبش یک تجربه بود. تجربه٬ چه سرد چه گرم٬ برای جنبش نوپایی مانند جنبش سبز ارزش‌مند است. حامیان دولت راهپیمایی را به عنوان پیروزی خود ارزیابی می‌کنند٬ اما ما آن را به عنوان شکست خود نمی‌بینیم٬ زیرا نه تنها خود را در جنگ با دشمن نمی‌بینیم٬ بلکه تجربه را نمی‌توان با محک «پیروزی/ شکست» ارزیابی کرد. محک ارزیابی تجربه درس‌هایی است که از آن حاصل می‌شود. کنارزدن تصورات و خیالات امیدوارانه٬ فهم بهتر و نزدیک‌تر از واقعیتی که با آن روبرو هستیم٬ و هم‌چنین دریافت ضعف‌ها و کمبودهای جنبش٬ موجب ارتقاء و تقویت آن خواهد شد.
دلسردی کسی که سخنانی نظیر «اکثریت ۹۲درصدی»٬ «جمع کردن بساط جمهوری اسلامی»٬ «ضربه‌ی نهایی در ۲۲ بهمن» و امثالهم را باور کرده بود٬ قابل فهم است٬ اما برای کسی که به این راهپیمایی به عنوان تجربه نگاه می‌کند٬ جای دلسردی نیست. 
یک نگاه این‌جا

۱۵ فوریه ۲۰۱۰

۲۱ بهمن ۱۳۸۸

نه!


مراسم سال‌تحویل وین که معمولا جوان‌ها را به شوروشوق زیادی برمی‌انگیزد٬ مثل اغلب شهرهای بزرگ اروپایی تا نزدیک صبح طول می‌کشد و با ترقه٬ فشفشه٬ موشک‌های نورانی و ... همراه است. هرسال هم٬ روز بعد در روزنامه‌ها می‌خوانیم یا در تلوزیون می‌بینیم که شب قبل در اثر انفجار نابه‌جای یک ترقه٬ یا فشفشه٬ یا در اثر اصابت تکه‌ای از شیشه‌ی بطری‌های خالی شامپاین٬ چند نفر معیوب شده‌اند٬ یا خانه‌ای آتش گرفته است.
هرباره با شنیدن صدای اولین ترقه‌های شب عید این فکر به ذهن من می‌آید که «همین الان در جای نامعلومی در این شهر٬ پشت یکی از این پنجره‌های روشن٬ یا در پیاده‌روی یکی از این خیابان‌های چراغانی٬ دختر یا پسر جوانی هست که دلش شاد است. زیبا٬ سالم٬ ظریف٬ و مثل هم‌سن‌وسالی‌هایش در همه‌ی دنیا امیدوار. نمی‌داند که امشب قرار است ترقه‌ای یک چشم  او را از حدقه دربیاورد یا فشفشه‌ای نصف صورتش را بسوزاند». این فکر اعصابم را منقبض می‌کند. فکر می‌کنم کاش می‌شد طوری او را پیدا کرد و به او گفت «تو امشب از خانه بیرون نرو. ترا بخدا امشب خانه بمان!». فکر مطلقا نامعقولی‌ست٬ اما دست من نیست. دچار چیزی شبیه به نوعی جن‌زدگی می‌شوم. به خودم می‌گویم «چطور می‌شود یک راهی برای یافتن او پیدا کرد؟». عاجزانه آرزو می‌کنم کاش می‌شد او را پیدا کرد. «نه ... نرو! ... بگذار همه بروند٬ اما تو یکی امشب از خانه بیرون نرو ... امشب در خانه بمان ... نه٬ نرو٬ نباید بروی».

فکر  به ۲۲بهمن هم چند روز است اعصاب مرا منقبض می‌کند. با خودم می‌گویم کاش می‌شد «او» را پیدا کرد.
۲۱بهمن۸۸

۲۰ بهمن ۱۳۸۸

نظرسنجی پژوهشگران مستقل


در این پست٬ صحبت ما به این‌جا رسید که طبق یک نظرسنجی "علمی"  ۹۲ درصد مردم ایران با (به قول سازگارا) «ما» هستند و ۸ درصد از «آن‌ها» حمایت می‌کنند. مضافا این‌که ۷۸ درصد مردم ایران به صورت‌های مختلف خواهان تغییر نظام هستند و ۸۶درصد مردم خشونت علیه لباس‌شخصی‌ها و مأموران در راهپیمایی را٬ خشونت نمی‌دانند.
قرار شد چندکلمه در مورد این «نظرسنجی» بنویسم. چون سازگارا با تکیه بر «واقعیت»ی که این نظرسنجی در اختیار او می‌گذارد٬ با تکیه به اکثریتی که خواهان تغییر نظام است و اعمال خشونت را مشروع می‌داند٬ برای راهپیمایی ۲۲ بهمن نسخه‌ای می‌پیچد که در آن٬ برعکس توصیه نیروها٬ جریان٬ گروه‌ها و چهره‌های شاخص جنبش به پرهیز از خشونت٬ به یقین به خشونت منجر می‌شود. می‌گوید: «در مورد اینکه ... آیا در ۲۲ بهمن ما می توانیم آکسیون نهایی را انجام بدهیم؟ چون بعدش هم تعطیل است بمانیم در خیابان و مراکز قدرت حکومت را بگیریم، فتح کنیم و کارشان را تمام کنیم، روزهای بعد صحبت می کنیم» (۷ بهمن). روزهای بعد او تصور خود از مراکز قدرتی که باید «فتح» شوند مشخص می‌کند. دادستانی انقلاب٬ رادیوتلوزیون٬ بیت رهبری و زندان اوین («تا فرزندان ملت را از زندان‌ها در بیاوریم و به خانواده‌های‌شان برگردانیم»).

اصولا این‌که هر فرد در مورد موضوعات گوناگون «نظر» داشته باشد یک پدیده‌ی مدرن است٬ و سنجش همین «نظر»ها یکی از ابزاری است که برای اداره‌ی جوامع مدرن با اهمیت است. مدیران این جوامع برای برنامه‌ریزی و اداره‌ی جامعه٬ برای شناخت از واقعیت به این ابزار نیازمند هستند. نظرسنجی برای احزابی که دولت را تشکیل می‌دهند و برای احزاب اپوزیسیون به یک اندازه مهم است٬ زیرا هرچه شناخت یک حزب از «نظر» مردم [همان که به فارسی به آن «مزه دهان» گفته می‌شود] در مورد این یا آن طرح٬ این یا آن قانون پیشنهاد/ یا تصویب شده٬ این یا آن سیاست فرهنگی و ... دقیق‌تر و نزدیکتر به واقع باشد٬ می‌تواند فعالیت‌های آتی حزب را بهتر و مؤثرتر برنامه‌ریزی کنند. [اگر فرق «نظر» و «مزه‌ی دهان» را بفهمیم٬ فرق جامعه‌ی مدرن و غیرمدرن را فهمیده‌ایم!].
از طرفی نظرسنجی مانند بسیاری دیگر از ابزار اداره‌ی جامعه٬ از تولیدات نهاد علم در این جوامع است. یعنی نهادی که به آن وجاهت و اعتبار می‌بخشد و «ناظر» استفاده از آن در سطح جامعه است. علم به شناخت واقعیت موظف است و گزاره‌های آن ادعای انطباق با واقعیت را دارند. 
یکی دیگر از ویژگی‌هایی که امکان سؤاستفاده از نظرسنجی را می‌گیرد٬ وجود مؤسسات معتبر در جامعه است که آن‌ها نیز وجاهت خود را از کادر علمی و سابقه‌ی خوب خود کسب می‌کنند. به این خاطر٬ انتشار نتایج یک نظرسنجی در عرصه‌ی عمومی که از آن «بوی» جهت‌گیری به مشام برسد٬ هم نهادهای علمی و هم مؤسسات رقیب پا به میدان می‌گذارند. در برنامه‌های تلوزیونی و در اخبارها این موقعیت در اختیار موافقان و منقدین داده می‌شود که در حول آن بحث کنند.
باید توجه داشت که یک نظرسنجی گذشته از کارکرد آن که شناخت بخشی از واقعیت باشد٬ وقتی که نتایج آن وارد عرصه‌ی افکار عمومی می‌گردد همیشه یک تأثیر جانبی هم دارد. در هر جامعه‌ای٬ چه در جوامع مدرن و چه در جوامعی مانند جامعه‌ی ما عده‌ی نه‌چندان قلیلی همیشه هستند که در عرصه‌های مختلف (اعم از سیاست٬ فرهنگ٬ هنر٬ مد ...) از جماعت‌های بزرگ‌تر پیروی می‌کنند. این هم به خاصیت جمع‌های بزرگ مربوط است که قدرت جذب بیشتری دارند و هم خاصیت «فرد» است که در همراهی با جمع‌های بزرگتر احساس امنیت بیشتری می‌کند. از این رو نشر نتایج یک نظرسنجی تأثیر «ذهنیت‌سازی» هم دارد. تأثیری که گاه احزاب و شرکت‌های تجاری برای نیل به مقاصد خود روی آن حساب و از آن (سوء) استفاده می‌کنند.
نکاتی که در مورد یک نظرسنجی بایستی به جامعه واگذار شود غیر از زمان٬ مکان و نام مؤسسه‌ مجری٬ ذکر نام «صاحب کار»٬ یعنی حزب٬ نهاد یا جریانی است که کار نظرسنجی را به مؤسسه‌ی یادشده داده است. حق شهروندان است که بدانند: این نظرسنجی را چه کسی/ و بنا بر خواست کدام صاحب‌کار انجام داده است. این‌که دانشگاه صاحب کار بوده است٬ یا حزب ایکس٬ نزد مخاطب باعث دو نوع ارزیابی می‌شود. همین‌طور با اهمیت است که مجری یک نظرسنجی از چه میزان اعتبار برخوردار است. جالب این‌که برخی از مؤسسات بزرگ وجود دارند که در عین اعتبار از آن‌ها در اخبارها با عناوین «مؤسسه‌ای که نزدیک به چپ‌ها/ یا نزدیک به راست‌ها انگاشته می‌شود» نام برده می‌شود. وسواسی که درهمین نامگذاری به خرج داده می‌شود نیز این هدف را دنبال می‌کند که عموم بتوانند نتایج نظرسنجی را دقیق‌تر ارزیابی کنند. «دقیق‌تر» یعنی نزدیک‌تر به واقعیت. و هرچه شناخت ما از واقعیت نزدیک‌تر باشد بهتر می‌توانیم به رفتارهای اجتماعی خود شکل بدهیم و مناسب‌تر عمل/ و درست‌تر انتخاب کنیم. [این٬ رمز موفقیت برای هر جنبشی از جمله جنبش ما نیز هست].
یکی دیگر از مواردی که افکار عمومی حق دارد از آن مطلع باشد «روش» به کاربسته شده در نظرسنجی‌ست. اصولا بحث روش در علوم تجربی٬ بحث بنیادینی است. علم ادعای وفاداری به عینیت را دارد. یعنی در روند شناخت هیچ‌گونه قصد٬ انگیز و منفعتی جز شناخت واقعیت مداخله‌ای ندارد. فرد محقق با معرفی روش علمی خود به ما می‌گوید: «هرکس که با این روش به سراغ واقعیت برود٬ به همین نتایج می‌رسد که من رسیدم».
مجریان نظرسنجی در جوامع غربی٬ همانطور که اشاره شد٬ یا نهادهای علمی هستند٬ یا مؤسساتی که از اعتبار علمی و اجتماعی برخوردارند. با وجود این٬ چندوچون روش به کاررفته در نظرسنجی‌هایی که برای جامعه با اهمیت است٬ اغلب مورد پرسش و ارزیابی قرار می‌گیرد. 
قبل از این‌که بحث روش را ادامه دهیم٬ کوتاه به سراغ نظرسنجی "علمی" گروه «پژوهشگران مستقل» می‌رویم. در نظرسنجی آن‌ها «صاحب کار» ناشناس است. یعنی معلوم نیست چه کسی با چه هدفی اجرای نظرسنجی را به عهده‌ی «پژوهشگران مستقل» گذاشته است. اعضای این گروه پژوهشگر ناشناس٬ هم‌چنین تخصص٬ توانایی و اعتبار علمی آن‌ها برای ما نامعلوم است. آیا آن‌ها ساکن ایران هستند؟ نمی‌دانیم. این نظرسنجی در کجا اجرا شده است؟ پژوهشگران مستقل به ما می‌گویند: در چهار استان ایران! نام استان‌ها به دلیلی کاملا نامعلوم و ناموجه٬ مجهول گذاشته شده است. (تصور کنید نتایج یک نظرسنجی به عنوان مثال در استان تهران چه تفاوت‌های عظیمی می‌تواند داشته باشد با  استان سیستان).

محققی که می‌خواهد به عنوان مثال میزان خوشبینی/ بدبینی دانشجویان دانشگاه‌های تهران را نسبت به آینده‌ی شغلی آن‌ها به دست بیاورد٬ دو راه در پیش دارد. یک راه تئوریک این است که نظر «همه»ی دانشجویان دانشگاه‌های تهران را بپرسد (که تقریبا ناممکن است). راه دیگر این است که برای این کار٬ یک گروه نمونه متشکل از سیصد چهارصد نفر از دانشجویان دانشگاه‌ها و دانشکده‌های تهران تشکیل بدهد و پرسش‌های خود را از آن‌ها بپرسد. به این ترتیب قابل تصور است که یک نمونه‌ آماری باید مشخصات بخصوصی داشته باشد که بتواند گروه اصلی و مورد تحقیق ( دانشجویان دانشگاه‌ها و دانشکده‌های تهران) را نمایندگی کند. محقق ما برای این‌که بتواند نتایج حاصل از «نظرات» این گروه را به کل دانشجویان دانشگاه های تهران تعمیم دهد٬ باید معیارهایی را رعایت کند. بحث‌های پیچیده٬ دقیق (و گاه شیرینی) سر تشکیل گروه نمونه٬ بزرگی آن و طریق انتخاب اعضای آن وجود دارد که پرداختن به آن حرف را به درازا می‌کشد. گروه/ یا فرد مجری نظرسنجی٬ مستقل از این که نظرسنجی بزرگ کشوری باشد٬ یا در چهارچوب رساله‌ی پایان تحصیلی٬ هدف کوچکتری را دنبال کند٬ موظف است ثابت کند که «مشت» انتخابی او «نمونه‌ی خروار» مورد نظر است. و این مهم تنها در صورتی میسر است که او مشخصات گروه اولیه (از همه مهمتر بزرگی آن)٬ چگونگی انتخاب اعضای آن و طریق طرح پرسش و دریافت پاسخ را (حضوری/ تلفنی/ فرم کتبی پرسشنامه/ از طریق وب ...) به مخاطب واگذار کند.
«پژوهشگران مستقل» سازگارا در مورد نظرسنجی "علمی" خود غیر از تعداد اعضای گروه نمونه از بقیه امور اطلاعی به دست نمی‌دهد. گروه نمونه‌ی آن‌ها که می‌توان نظرات آن‌ها را به کل جمعیت هفتادمیلیونی ایران تعمیم داد از ۳۴۷ نفر تشکیل شده است! (+)
همان‌طور که بالاتر آمد٬ در مورد چگونگی تعیین تعداد اعضای گروه نمونه٬ طوری که بشود از نظرات آن‌ها٬ به استنباط کل جامعه از این یا آن موضوع رسید٬ بحث‌های تخصصی گوناگونی وجود دارد٬ اما برای این‌که آدمی بتواند بفهمد که در جامعه‌ی ناهمگونی مانند کشور ما نمی‌توان از نتایج نظرات یک گروه آماری۳۴۷نفره نظر هفتادمیلیون «مردم» ایران را نتیجه گرفت٬ الزاما نباید جامعه‌شناس یا خیلی هوشیار باشد. استعداد و هوش متوسط برای این کار کافی‌ست.
وقتی سازگارا می‌گوید ۹۲ درصد از «مردم» مخالف حکومت هستند٬ یعنی از ۳۴۷ نفری که پژوهشگران مستقل پرسیده‌اند٬ ۲۸ نفر موافق رژیم بوده‌اند و بقیه موافق «ما». وقتی سازگارا می‌گوید ۷۸ درصد مردم ایران به صورت‌های مختلف خواهان تغییر نظام هستند٬ یعنی ۲۷۰ نفر به پژوهشگران مستقل گفته‌اند که نظام را نمی‌خواهند.
این٬ آن‌طور که سازگارا می‌گوید ۸۶درصد «مردم» هفتادمیلیونی ایران نیستند که خشونت علیه لباس‌شخصی‌ها و مأموران در راهپیمایی را٬ خشونت نمی‌دانند٬ بلکه ۲۹۸ نفر از گروه ۳۴۷نفره‌ای هستند که توسط پژوهشگران ناشناس در چهار استان نامعلوم ایران٬ از طریقی که برای ما مجهول است انتخاب شده٬ و موافقت خود را با اعمال خشونت علیه لباس‌شخصی‌ها و مأموران در راهپیمایی اعلام کرده‌اند.
نظرسنجی پژوهشگران مستقل٬ اگر از پایه ساختگی نبوده و واقعا اجرا شده باشد٬ فاقد اعتبار علمی و عقلی است٬ و هدفی جز تحمیق و مخدوش ساختن واقعیت در ذهن مخاطبان سطحی و ناآگاه ندارد. یک گروه ۳۴۷ نفری هرگز نمی‌تواند در جامعه‌ ناهمگونی مانند جامعه‌ی ما/ متشکل از کرد و ترک و ترکمن و فارس و لر و بلوچ و عرب/ رویکر عمومی هفتادمیلیون‌نفر را نمایندگی کند.
۹ فوریه ۲۰۱۰

۱۸ بهمن ۱۳۸۸

میدان آزادی میدان جنگ نیست/ آدم‌ها خس و خاشاک نیستند



بخصوص بچه‌های جنوب شهر خیلی تأکید می‌کنند. می‌گویند٬ ما وقتی به میدان آزادی برسیم مطمئن باشید می‌توانیم به تنهایی صدهزار/ دویست‌هزارنفر آن‌ها را در میدان آزادی جمع‌شون کنیم٬ در واقع جاروشون کنیم.*


* محسن سازگارا ۱۸ بهمن ۱۳۸۸
۷ فوریه ۲۰۱۰

۱۵ بهمن ۱۳۸۸

۲۲ بهمن نزدیک است

سازگارا این تصور را اشاعه می‌دهد که امروز پس از گذشت چندماه جنبش از کودکی درآمده و به جوانی نیرومند تبدیل شده است. این حرف به نظر من از پایه و اساس بیراه است. بیان چنین سخنانی موجب تقویت جنبش سبز نمی‌گردد. سرعت با ماهیت جنبش‌های اجتماعی در تضاد است. اگر معیار سازگارا را در مورد جنبش  محیط زیست در کشورهای غربی به کار ببریم٬ این جنبش امروزه پیرمردی از کار افتاده و رو  به موت است. تشبیه مناسب‌ برای جنبش سبز٬ تشبیه آن به یک جوانه است.
جوانه‌ای بر شاخه‌های درخت مشروطه٬ و دنباله‌ی طبیعی آزادی و عدالت‌خواهی گذشته‌گان ما. جوانه‌ای ظریف٬ آسیب‌پذیر و حساس که از هزارطرف مورد تهدید است و رشد مطلوب آن٬ حداکثر توجه٬ مسئولیت و محافظت علاقه‌مندان به سرنوشت جامعه را می‌طلبد. و مگر "واقعه‌"ای با اهمیت‌تر ازشکل‌گیریی سرنوشت خود می‌شناسیم؟ 
سازگارا در ۲۶تیر۸۸ تقریبا یک ماه بعد از انتخابات  می‌گوید:
«نکته دیگه اینه که جنبش الان کاملاً متولد شده، بچه ایست که هویت داره، ... عکس داره، شهید داره، رنگ داره، شعار داره، رئیس جمهور داره، کاملاً دنیا می شناستش، ابعاد یک جنبش تمام عیار رو داره و متولد شده. حالا باید رشد بکنه٬ بزرگ بشه، ما باید بتونیم سربازگیری کنیم».
[برای کسانی که به موضوع زبان و ذهنیت علاقه‌مند هستند این جمله‌ی آخری جالب است٬ زیرا به جای «سربازگیری کنیم» می‌توان از عبارات «یارگیری کنیم»٬ « نیرو جذب کنیم» و امثالهم نیز استفاده کرد].

سازگارا شش ماه بعد (۲۴ دیماه۸۸) تصویر دیگری از این «کودک» به ما می‌دهد:
«جنبش الان دارد نوجوان شیطان و پرقدرتی می شود و در حرکت‌های قبلی هم نشان داده که درست مثل یک مشت زن قوی و ورزیده و بافکر تن خودش را گرم نگه می دارد ... پایش را در خیابان می گذارد و مثل یک مشت زن که با یک گوریل در رینگ قرار دارد یک ضربه کاری می زند. دیده ایم که بعد از هر حرکت میلیونی و قدرت نمایی عمومی ... این گوریل گیج و گیج تر می شود و مطمئن باشید یک روز با صورت به زمین می خورد. بچه ها از همین حالا دارند می گویند که در ۲۲ بهمن ضربه کاری را خواهند زد».
کدام دایه طفل شش‌ماهه‌ را به جنگ گوریل فرستاد؟

جنبش سبزی که در ذهن سازگارا وجود دارد٬ دارای یک «مرحله‌ی نهایی» است٬ مرحله‌ای که جنبش در آن «ضربه‌ی نهایی» را خواهد زد. حال آن‌که جنبش سبز به عنوان جنبشی اصلاح‌گرایانه و مسالمت‌آمیز روندی باز به روی آینده است و «مرحله‌ی نهایی» ندارد. در طی و (زندگی کردن) این روند است که ارزش‌های متناسب با زندگی امروز٬ معیارهای نو و باورهای نورس با گذر از عرصه‌ی حرف به بخشی از زندگی خصوصی و اجتماعی شهروندان تبدیل می‌شود. موسوی می‌گوید ما برای اصلاح به میدان آمده‌ایم نه برای کسب قدرت٬ اما عجله‌ی سازگارا برای این‌که بتواند در آینده‌ای نزدیک٬ هرچه نزدیک‌تر بهتر٬ اعلام کند که اینک جنبش سبز به رشد و قوتی رسیده است که قدرت را تسخیر کند٬ نشان‌دهنده‌ی استراتژی متفاوت او است. یکی از تفاوت‌های این استراتژی٬ مسئله‌ی اعمال خشونت است. استراتژی سازگارا با وجود تأکید بر ‌بی‌خشونتی٬ الزاما نمی‌تواند خشونت را نفی کرده آن را نامشروع بنامد.
پیامبر مبارزه‌ی بی‌خشونت سازگارا٬ جین شارپ٬ در نوشته‌ی خود از این نقطه حرکت می‌کند که گروه کوچکی از نظامیان یک کشور از راه کودتا قدرت را به دست گرفته‌اند. اتکای قدرت آن‌ها نه به حامیان٬ بلکه به نیروهای مسلح است که در سطح شهرها مستقر شده‌اند. حامیان٬ اگر وجود داشته باشند اقلیت کوچکی را تشکیل می‌دهند. پیروزی بر کودتا به معنی نفی و براندازی رژیم کودتاست. هدف از طرح ضدکودتا در درجه‌ی اول سازماندهی مردم علیه آن است. رویکرد «بی‌خشونتی» در این مبارزه٬ ویژگی اخلاقی ندارد٬ بلکه تاکتیکی است که از طریق آن می‌شود مردمانی را که از کشته‌شدن می‌ترسند٬ به میدان آورد. [اگر می‌خواهید «مبارزه‌ی بی‌خشونت» مدل جین‌شارپی را بفهمید٬ یک «خوزه آرکادیو»ی فرضی را تصور کنید که در کشورش کودتا شده است و او در اثر تبلیغ مبارزه‌ی بی‌خشونت به ترس خود فایق آمده و به صفوف مبارزان پیوسته است٬ غافل از این‌که جین شارپ کشته شدن او را برای مبارزه «کمک بزرگی» می‌داند که صفوف جنبش را تقویت می‌کند٬ به حیثیت کودتاگران در سطح بین‌المللی آسیب می‌رساند وغیره (ج. شارپ٬ ضدکودتا٬ ص ۲۱]. هدف از حرکت ضدکودتا اصلاح اجتماعی و سیاسی نیست٬ هدف٬ حذف کودتا و قدرت کودتایی است. و در «مرحله نهایی»٬ حذف یک نیروی نظامی تا دندان مسلح با سلام و صلوات میسر نیست.
در ذهن سازگارا نیروهای جنبش سبز به طرز شتاب‌ناکی افزیش یافته است. در واقعیتی که او از جامعه‌ی ما ترسیم می کند اکثریت مطلق و یک‌پارچه مردم ایران در مقابل اقلیتی کودتاگر صف کشیده‌اند. او در روز عاشورا (۱۵ دیماه) ادعا می‌کند که ملت ایران «یک‌پارچه» به دنیا نشان داد که حکومت را نمی‌خواهد. آیا واقعیت جامعه‌ی ایران این ادعا را تصدیق می‌کند؟

من شخصا به صحت تصویری که میرحسین موسوی از واقعیت ارایه می‌کند اعتماد بیشتری دارم:
«آنچه بسیار مفید است همان اول این گفتگو به آن اشاره کنم آن است که در سال ۵۷ همه مردم یکپارچه در صحنه انقلاب بودند. این وحدت در صفوف آنقدر عمیق بود که حتی پادگان های نظامی را در بر گرفت. عکس ادای احترام همافران و افسران نیروی هوایی در۱۹ بهمن ۱۳۵۷ به حضرت امام به عنوان یک سند تاریخی از این نظر اهمیت فوق العاده ای دارد. در روز های منتهی به پیروزی انقلاب ما دو گروه اقلیت و اکثریت در خیابان ها نداشتیم، بلکه به دلیل آنکه حکومت مستبد و منفور شاهنشاهی ریشه های مشروعیت بخش خود را به طور کامل در آن سال ها از دست داده بود حتی در پادگان ها هم زیر پایش خالی شده بود».
اما برای محسن سازگارا جنبش با قدم‌های بلند در حال رسیدن به مرحله‌ی نهایی است و از آن‌جایی که این مرحله الزاما با خشونت همراه است٬ او سعی می‌کند٬ هم برای «اکثریت» مورد ادعای خود٬ و هم برای توجیه  خشونت مشروعیت بسازد. در یکی از پست‌های پیش نوشتم که با تأمل در روند ماجرایی که سازگارا برای ما تعریف می‌کند می‌بینیم٬ واقعیت کار دیگری ندارد جز این‌که پی‌درپی نظرات او را تأیید کند. این‌بار وظیفه‌ی صدور این تأییدیه را عده‌ای ناشناس متشکل از دونفر یا بیشتر٬ به عهده گرفته‌اند که خود را «پژوهشگران مستقل» می‌نامند.
پژوهشگران مستقل به یک نظرسنجی دست زده‌اند که در آن پنج پرسش طرح شده است٬ و سازگارا نتایج آن را روز اول بهمن رونمایی می‌کند:
 سؤال یکم:










سازگارا توضیح می‌دهد:
تنها ۸ درصد مردم گفته اند دولت و حکومت فعلی در مجموع خوب است و نیاز به تغییر ندارد. یعنی آن میلیون ها نفری که می گویند فقط هشت درصد مردمند. ۱۳ درصد برکناری دولت احمدی نژاد را ولی در چهارچوب نظام، راه حل می‌دانند. ۳ درصد می گویند آقای خامنه ای و آقای احمدی نژاد باید با هم برکنار شوند. اما اکثریت بزرگ ۷۶ درصدی تغییر کل نظام و همه پرسی از مردم برای انتخاب نوع حکومت را راه حل می دانند»

اگر چهار روز بعد (۵ بهمن) از سازگارا می‌شنوید که ما «اکثریت مطلق ۹۲ درصدی کشوردرطیف‌های مختلف هستیم که این دولت کودتاچی را نمی خواهیم. این حرکت در ۲۲بهمن حرکت تعیین کننده خواهد شد ... اگرچه بعضی صاحب نظرها صحبت ازاین می کنند که حرکت مردم در۲۲ بهمن ممکن است که اصولا کارحکومت را تمام بکند»/ یا می‌بینید در ۱۳ بهمن می‌گوید طرف‌داران حکومت «چهارشنبه شب ۲۲بهمن می خواهند ساعت ۹ شب الله‌اکبر بگویند٬ جنبش حسب معمول خودش از ده شب که الله‌اکبر خودشو بگه معلوم میشه که این ۸درصد حداکثر مدافعین حکومت کجا هستند و ۹۲درصد مخالفین کجا هستند»٬ او این عدد ۹۲ را از همین جدول آورده است.

نکته‌ی قابل توجه در این نمودار این است که در آن جنبش اصلاح‌گرایانه سبز اقلیتی حداکثر ۱۶درصدی٬ و طرفداران نظرات سازگارا اکثریتی ۷۶درصدی را تشکیل می‌دهند.
 سؤال دوم:














از زبان سازگارا:
«۲۲درصد مردم گفته‌اند اين مسئله فعلاً اتفاق نخواهد افتاد،
۲۵درصد مردم گفته‌اند به صورت مرحله‌بندی يعنی ابتدا رفتن دولت احمدی نژاد وبعد تشکيل دولت موقت مثلاً توسط آقای موسوی و مرحله سوم رفراندم روی قانون اساسی انجام میشود٬
۱۹درصد مردم گفته‌اند تغییر نظام يکباره و بدون مرحله بندی انجام خواهد شد و
۳۴درصد گفته‌اند معلوم نيست و بستگی به روش عمل حکومت و ساير عوامل دارد ... این سوال به روشنی نشان ميدهد که حرکت ما و جنبش چگونه در بين مردم انتظاراتی را بوجود آورده و چه توقعی درمیان مردم هست».

حرکت و جنبش ما چه انتظاراتی را به وجود آورده و چه توقعی را نزد مردم برانگیخته است؟ طبق این نمودارنظر ۷۸درصد مردم این است که نظام تغییر خواهد کرد. سازگارا تلویحا می‌گوید٬ تغییر نظام توقع و انتظار اکثریت مردم است.
 سؤال سوم:














۲۲درصد مردم گفته‌اند که این اتفاق نخواهد افتاد.
[باقی٬ یعنی ۷۸ درصد تغییر نظام را محتوم دانسته٬ تنها نظرات مختلفی در مورد بهترین طریق تغییر نظام دارند. از جمله:]
به نظر ۲۷درصد مردم روش مرحله‌بندی بهترین روش است.
به نظر۴۳ درصد مردم بهتر است که این کار یک‌باره و بدون مرحله‌بندی انجام شود.
۸درصد مردم گفته‌اند نمی‌دانند این کار چگونه صورت می‌گیرد.
 سؤال چهارم:









۱۱ درصد: اصلا تغییر نخواهد کرد.
۱۷ درصد: با مبارزات بی‌خشونت تا به انتها این کار انجام خواهد شد.
۵۲ درصد: با مبارزات بی‌خشونت این کار پیش خواهد رفت٬ اما در انتها٬ در فاز نهایی با خشونت همراه خواهد شد.
۲۰ درصد مردم هم می‌گویند مبارزه با خشونت از هم اکنون!

طبق این نمودار دوباره جنبش اصلاح‌گرایانه سبز که مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز را دنبال می‌کند٬ در اقلیت محض  (۱۷درصدی) قرارمی‌گیرد٬ در حالی که ۷۲ درصد مانعی برای اعمال خشونت نمی‌بینند.
 سؤال پنجم:













۱۴ درصد گفته‌اند بله
۲۶ درصد گفته‌اند نه٬ خشونت نیست٬ اما حرکت مردم را تضعیف می‌کند
۳۹درصد گفته‌اند نه خشونت نیست٬ اما این کار حرکت مردم را تقویت می‌کند
۲۱ درصد گفته‌اند نه خشونت نیست٬ به هر صورت لازم است

به عبارت دیگر ۸۶درصد مردم ایران خشونت علیه لباس‌شخصی‌ها و مأموران را در راهپیمایی٬ خشونت نمی‌دانند.

۴بهمن:
سازگارا نتایج نظرسنجی را این‌گونه جمع‌بندی می‌کند:
«این نظرسنجی به ما نشون میده٬ ... نتیجه‌ی مهمی که ازش میشه گرفت این است که برسر این‌که ساختار نظام باید تغییر بکنه٬ این چهارچوب٬ این قانون اساسی کارآمدی نداره٬ ما خیلی خوب یک اکثریت بزرگ مملکت رو داریم. اما سر این که چگونه مبارزات بی‌خشونت به مرحله نهایی خواهد رسید٬ به نظر بیشتر از این‌ها باید کار بشه٬ توضیح داده بشه چرا که عقاید در این‌جا کمی متفاوته».
کمی نه٬ خیلی. در پست قبلی شاهد نظرات موسوی٬ جرس و شیرین عبادی در مورد پرهیز از خشونت بودیم. در طی یکی دوروز گذشته اشخاص٬ سازمان‌ها٬ جماعت‌ها و نیروهای داخل کشور نیز نظرات خود را در مورد راهپیمایی ۲۲ بهمن و پرهیز از خشونت منتشر کرده‌اند.  اما محسن سازگارا در روزهای بعد با توسل به نتایج نظرسنجی "علمی" و اتکا به اکثریت بزرگی که ظاهرا مانند او فکر می‌کنند و به کارگیری خشونت را مشروع می‌دانند٬ جنبش را برای روز ۲۲ بهمن آماده می‌کند:
۷ بهمن:
«در مورد اینکه ... آیا در ۲۲ بهمن ما می توانیم آکسیون نهایی را انجام بدهیم؟ چون بعدش هم تعطیل است بمانیم در خیابان و مراکز قدرت حکومت را بگیریم، فتح کنیم و کارشان را تمام کنیم، روزهای بعد صحبت می کنیم، وامکانش را با همدیگر بررسی می کنیم».
۱۳ بهمن
اگر به هر دلیلی خطری داشته باشه اونوقت باز تاکتیکی که همه بلدیم پخش شدن در سطح شهر و تمام شهردر اختیار ماست با تمام نقاط حساسش از دادستانی انقلاب وزارت کشورودر شهرستانها استانداری ها تا رادیو تلیویزیون وبیت رهبری در تهران و هرچی نقطه حساس هم که در شهر هست حکومت باید که اونوقت بترسه اگر که بخواد در مسیرهای راهپیمایی خشونت ورزی بکنه و بچه ها پخش بشن در سطح شهر اونوقت باید همه اون نیرویی رو که زور زده در میدون آزادی جمع کرده پخش کنه بره از مراکز حساسش محافظت بکنه.
۱۴ بهمن
یکی از اعمالی که محسن سازگارا از آن به عنوان «یکی از کارهای جدی ما در ۲۲ بهمن» یاد می‌کند٬ آزادسازی زندانیان توسط شرکت‌کنندگان در راهپیمایی این روز است. تا بتوانیم «پس از مراسم راه‌پیمایی فرزندان ملت را از زندان‌ها در بیاوریم و به خانواده‌های‌شان برگردانیم».

می‌بینیم که پس از واقعیتی که «نظرسنجی» بالا در اختیار محسن سازگارا قرارمی‌دهد٬ مبارزه‌ی بی‌خشونت مورد نظر او که تا چند روز پیش روی بی‌خشونتی تأکید می‌ورزید و فقط دفاع از خود را مشروع معرفی می‌کرد٬ وارد فاز جدیدی می‌شود. محسن سازگارا خوب می‌داند و من فکرمی‌کنم «بچه‌های» محسن سازگارا اگر هنوز نفهمیده‌اند٬ باید امروز این را بفهمند که با دست‌بند سبز به مچ بستن نمی‌شود رادیوتلوزیون٬ بیت رهبری٬ دادستانی انقلاب یا زندان اوین را تسخیر کرد. برای این کار تفنگ لازم است.
۱۵ بهمن
سازگارا سواره‌نظام جنبش سبز خود را هم به خیابان‌ها فرامی‌خواند:«آوردن اتومبیل و حضور در خیابان‌ها  با اتومبیل ... بخصوص در تهران ... قرار بر این است که در انتهای راهپیمایی ۲۲ بهمن جمعیت به سمت زندان اوین و نقاط حساس دیگه حرکت کنه٬ بنابر این کسانی که اتومبیل بیارند و سواره‌نظام  باشند خیلی خوب می توانند با ایجاد ترافیک مسیر جابجایی سرکوبگران را ببندند».

در این‌جا بایستی نکاتی را در مورد «نظرسنجی» سازگارا بنویسم٬ که فاقد وجاهت علمی است و استفاده از آن برای من از نظر اخلاقی خطا و از نظر سیاسی مترادف  با شارلاتانیسم محض است. پس: ادامه دارد ... ادامه  این‌جانظرسنجی پژوهشگران مستقل

۴ فوریه ۲۰۱۰
ُ

۱۳ بهمن ۱۳۸۸

۲۲ بهمن: نه به خشونت! نه به خشونت‌ورزان!



باز دیر شد.
چند روز است می‌خواهم در باره‌ی یک «نظرسنجی» به اصطلاح «عملی»  که محسن سازگارا این روزها مکررا از نتایج آن استفاده می‌کند٬ بنویسم. اما هرچه به ۲۲ بهمن نزدیک‌تر می‌شویم٬ دلهره و نگرانی‌من زیادتر و نیروی من برای پرداختن به این موضوع کم‌تر می‌شود. یک حالت انتظار گیج و لمس‌کننده‌ای مرا به سوی بی‌عملی محض می‌کشاند.
چندنفر از دوستان ایران که در روزهای گذشته با آن‌ها چت کرده‌ام بر این باور بودند که سازگارا در جنبش سبز چندان مطرح نیست. با این‌که از سخنان آن‌ها کمی آرام گرفتم٬ اما قادر به سنجش ادعای آن‌ها نیستم٬ معیاری برای سنجش سخن آنان ندارم٬ و می‌بینم حتی اگر حق  با آن‌ها باشد باز هم نمی‌توانم در مورد «نظرسنجی» یادشده ننویسم. طبق این نظرسنجی  ۷۲درصد مردم ایران موافق با اعمال خشونت هستند و ۸۶درصد مردم ایران خشونت علیه لباس‌شخصی‌ها و مأموران را در راهپیمایی٬ خشونت نمی‌دانند.

بگذار ببینیم چه چیزی در انتظار ماست.
این یک فکر غلط است. آن‌چه در انتظار ماست٬ هنوز شکل نهایی خود را نگرفته است. پرسش صحیح این است: دوست داریم چه چیزی در انتظار ما باشد. «حق تعیین سرنوشت» از حقوق بنیادین انسان امروزی است. کسی که می‌خواهد به عنوان شهروند محسوب شود نمی‌تواند تماشاچی رقم‌خوردن و رقم‌زده‌شدن سرنوشت خود باشد*.  

«راهپیمایی و تجمعات مسالمت آمیز، حق مردم است ... به نظر من مردم در اصل هیچ کینه‌ای نسبت به نیروهای انتظامی و بسیج ندارند چرا که آن‌ها را نیز از خود می‌دانند. درگیری موقعی پیش می‌آید که این نیروها در مقابل حرکت آرام مردم قرار می‌گیرند ... به هر حال آنچه توصیه بنده به نیروهای انتظامی و بسیج است، مهربانی و ملاطفت با مردم است و توصیه من به طرفداران جنبش سبز آن است که تمایز خود را با بقیه مردم، چه کم و چه زیاد٬ کم کنند. این نهضت از میان مردم برآمده و متعلق به مردم است. همه به شدت باید مراقب اعتقادات، مقدسات و عرف و هنجارهای جامعه باشند. ... انشاالله حرکت سبز در هیچ مرحله‌ای دست از روش‌های مسالمت‌آمیز و اخلاقی خود در مبارزه برای احقاق حق ملت دست برنخواهد داشت».
«اقتدارگرایان با اجرای سناریوی روز عاشورا توانستند خشونت را عملاً به جنبش سبز تحمیل کنند. ادامه این روند می‌تواند به تقویت عنصر خشونت در جنبش سبز انجامیده و این جنبش را از یک جنبش گسترده مدنی به حرکتی محدود و خشونت طلب در برابر خشونت طلبی حاکمیت تبدیل کند. حضور گسترده و مسالمت آمیز در روز ۲۲ بهمن می تواند توطئه تحمیل خشونت به جنبش را خنثی کند. ... شاید بهترین شکل برای حضور سبزها در ۲۲ بهمن حضوری سبز و ساکت مانند ۲۵ خرداد و ۲۹ خرداد باشد. سبزها می توانند با نماد های سبز و با سکوت کامل و پلاکاردهایی که برروی آن شعارها و مطالبات مدنی خود را نوشته اند حضور یابند».
«همه ما ايرانيان مسئوليت بسيار سنگينی بر دوش داريم. بياييد همگان باهم هم قسم شويم که هر کس در هر جايگاهی که نقش ايفا ميکند، در راستای خشونت زدايی و صلح طلبی گام بردارد
ما ملتی صلح طلب هستيم که اکنون می بايست نارضايتی، انتقاد ، مخالفت و اعتراض را با راهکار های مدنی و با پرهيز کامل از هر گونه خشونتی بی گيريم و در دام گسترده شده خشونت خواهان گرفتار نشويم.
بايد باور داشته باشيم که مطالبات ملت حق است و ملت ايران برای به دست آوردن حق خود نيازی به استفاده از اهرمهای خشونت آميز ندارند و تنها کسانی دست به خشونت و عمليات کور کورانه ميزنند که خود می دانند ناحق هستند
بايد ممارست و مقاومت کرد و حتی در مقابل توپ و تانگ و گلوله ، سنگ هم در دست نگرفت. راه رسيدن به عدالت و آزادی و دموکراسی و حقوق بشر راه گل گون می طلبد نه راه پرخون.
از همين روی کانون مدافعان حقوق بشر با ايمان به خواسته های مدنی و به حق ملت ايران اعلام ميدارد:
ما مدافعان حقوق بشر مخالف تداوم هر گونه خشونت در جامعه ايران و خواهان مقابله همگانی وملی در برابر خشونت هستيم و مصرانه توقف خشونت را می خواهيم».

خشونت و دفاع مشروع

* می‌خواهید دخالت کنید؟
دخالت با نوشتن عبارت «نه به خشونت! نه به خشونت‌ورزان» در صدر وبلاگ شروع می‌شود.
۲فوریه ۲۰۱۰