سنت انگلیسی: شکار روباه |
کمی در وب گشت زدم. افتخاری برای عدهای از مردم پیش از این واقعه بت بود٬ و برای بخشی از آنها هنوز هم هست. ذهنیت اینها با کسانی که شجریان بت آنهاست، تفاوت ندارد. و البته اینکه بت من بهتر از بت توست، دعوای بین بتپرستان است، که به ما بیربط است.
از نظر موسیق باید این را بگویم که موسیقی افتخاری به گوش من که به موسیقیهای دیگری عادت کرده است٬ ساده و سطحی میرسد.
طرد یک "ناپاک" توسط جماعت پاکان
افراط و تفریط بیاندازه «مردم» راز سرپوشیدهای نیست. تعادل مزاج آنها را یک کشمش/یا یک غوره به هم میزند. نقد قدرت و مناسبات سیاسی، اگر با نقد رفتار «مردم» همراه نباشد هیچ و پوچ است و ارزشی که ندارد، که هیچ، تحمیقکننده و آسیبزننده هم هست. رفتار این به اصطلاح روشنفکرانی که بدون تأمل تملق مردم را میگویند و برای هرگونه رذالت، پستی و نادانی آنها توجیه میتراشند، رفتاری ناهنجار و لایق نکوهش است. این را باید به این معلمهای بیاخلاق اخلاق به صورت روشن و آشکار گفت. لطمهای که جامعه از این «مداحان مردم» میخورد٬ بزرگتر از متملقین قدرت است، زیرا رفتار آنها اختلال را توجیه و ماندگار میکند، در حالی که بساط دومیها همزمان با درهمپیچیدن بساط قدرت، جمع میشود.
[عدهای هم میکوشند از رفتار شنیع «مردم» نسبت به افتخاری نوعی قدرتسنج بسازند، معیاری برای این که «ما» چقدر قدرتمندیم. این رفتار بیحرمتی به جنبش سبز و اهانت به خواستههای انساندوستانه آن است].
واکنش اقشار مختلف «مردم»، از «شیرتلخ»فروش سرکوچه تا به اصطلاح فرهیختگان، از بلالفروش، مهندس و سبزیفروش کنار خیابان گرفته تا چهرههای شاخص چنین و چنان نسبت به افتخاری/ که بالاخره هنرمند است، نزد استادان موسیقی ایران درس گرفته است و با نوازندگان معتبری آواز خوانده است/ شبیه رفتار گله سگها با روباه، در سنت نفرتانگیز انگلیسی «شکار روباه» است.
در یکمیلیونوششصدوچهلوهشتهزارکیلومتر مربع، جایی برای او نیست:
«در پی اتفاقاتی که اخیرا ناخواسته گرفتارش شدم و هجمه بسیاری که بعد از آن، برای خود و خانوادهام پیش آمد، رفتن را به ماندن ترجیح میدهم، و قصد دارم از ایران بروم و در فرانسه زندگی کنم».
افتخاری در همین سخن تلاش میکند به مخاطب بگوید که از کرده خود پشیمان است. اما در نظر «مردم» دیگر کار از کار گذشته است. جسم او در اثر تماس با جسم "دیو" نجس شده، و لیاقت زیستن در میان گله پاکان را از دست داده است.
افتخاری از اتفاقاتی حرف میزند که «ناخواسته» گرفتارش شده است. میفهمیم چه میگوید. اینطور نیست؟ او ظاهرا در حالتی قرارگرفته است که به آن «جوگیر»شدگی میگوییم. یعنی وارد «وضعیت خاصی» شده و جو حاکم او را به سمت این رفتار سوق داده است. برای من خیلی پیش آمده است که در «جو» بخصوصی رفتاری از من سرزده است که با بازنگری آن در وضعیت عادی از رفتارم پشیمان/ از خودم متعجب، یا از دست خودم عصبانی شدهام. برای شما پیش نیامده است؟
فعلا از چشم ها نهان شدهایم.
این سخن از علیرضا افتخاریست. پنهان شدن از چشمها. یعنی کاری که روباه تحت تعقیب در سنت یادشده نیز به انجام آن تمایل دارد.
از پناهگاه خود مینویسد: «پس از این پیشآمدها و تبعات بسیاری که برای من و خانوادهام به وجود آمد، حتی برای یک بار یکی از اطرافیان متعددی که رییسجمهور دارد، احوالی از ما نپرسید تا حداقل بدانم کارم درست بوده یا نه اما اکنون میگویم نه».
«اما اکنون میگویم نه».
این عذرخواهی (که بالقوه این خطر را در خود دارد که گلهای دیگر را به سوی او روان کند) نه تنها برای من کافی و پذیرفتنیست، بلکه مایل هستم در این جا مراتب تأسف خود را بابت ناملایماتی که گریبانگیر او و به ویژه خانوادهی او گشته است ابراز کنم.
مرتبط
* جمله ای که در وب به آن برخوردم.