«مردم» یک مفهوم مجرد است. همه آدمها در نظر دیگری «مردم» هستند٬ همانطور که همه دیگران در نظر هر یک از ما «مردم» هستند. آدمها حرف میزنند٬ اما «مردم» حرف نمیزند. کسی که میگوید هنرمند باید «مردمی» باشد٬ برای ویژهگی «مردمیبودن» یک تعریف و تصور دارد که تعریف و تصور خاص خود اوست. او در واقع میگوید هنرمند باید تعریف یا تصور من را از حق و ناحق/ زیبا و زشت و ... راهنمای خود قرار دهد٬ از آن پیروی یا آنرا تصدیق کند.
مردم میتوانند آثار هنرمندان را بخرند/ نخرند٬ از آنها استفاده کنند/ نکنند٬ خوششان/ بدشان بیاید٬ آنها را نقد کنند٬ به استهزا بگیرند/ یا روی سرشان گذاشته حلواحلوا کنند. آنها میتوانند با رمان نویسنده بزرگ زندگی/ یا با اوراق آن ماتحت خود را پاک کنند. نه چیزی بیشتر از این.
به این ترتیب در جواب کسی که میگوید: مردم از هنرمند توقع دارند که «مردمی» باشد٬ یک جواب بیشتر وجود ندارد:
- «مردم» گه اضافه میخورند.
هنرمند مردمی ۲
۹ مهر۸۹
مردم میتوانند آثار هنرمندان را بخرند/ نخرند٬ از آنها استفاده کنند/ نکنند٬ خوششان/ بدشان بیاید٬ آنها را نقد کنند٬ به استهزا بگیرند/ یا روی سرشان گذاشته حلواحلوا کنند. آنها میتوانند با رمان نویسنده بزرگ زندگی/ یا با اوراق آن ماتحت خود را پاک کنند. نه چیزی بیشتر از این.
به این ترتیب در جواب کسی که میگوید: مردم از هنرمند توقع دارند که «مردمی» باشد٬ یک جواب بیشتر وجود ندارد:
- «مردم» گه اضافه میخورند.
هنرمند مردمی ۲
۹ مهر۸۹