۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

در مقابل نیروهای طبیعی و ماوراء طبیعی۴

- دانشگاه اینو اینطوری کردهتو رو آقاجونم وامیسته جوابشو میده
- میگم، چقدر خوب شد شما دانشگاه نرفتی حمیرا خانوم

***
توی یکی از پست‌های قبلی این گمانه مطرح شد که شاید هم قصد بزرگ‌آقا به عنوان «بزرگ» خانواده از دست‌گذاشتن روی شهرزاد این است که این عضو سرکش و بلندپرواز خانواده را رام کرده و به آغوش خانواده بازگرداند. بزرگ‌آقا صحت این گمانه رو (قسمت ۲۵) تأیید کرد: «می‌خواستم این گوهر قیمتی (شهرزاد) تو خانواده دیوانسالار بمونه!».
یادم هست، همون‌روزا که داشتند شهرزادو می‌دادن به قباد، یکی توییت کرده بود، من اگه جای بزرگ‌آقا بودم، شهرزادو برا خودم ورمیداشتم! حسرت بزرگ‌آقا که «کاش پنجاه‌سال دیرتر به دنیا آمده بودم» ابراز عشق به شهرزاد بود. این‌که بزرگ‌آقا علیه میل خودش به شهرزاد، مثل نویسنده توییت بالا عمل نمی‌کنه، نشون می‌ده این گانگستر رذل نسبت به نویسنده توییت بالا "باوجدان‌تر" و "اخلاقی‌تر" بوده. بزرگ‌آقا هم بود بزرگ‌آقاهای قدیم!
***

امروز کمی عکس‌های سیاه‌سفید تجمعات جنبش ملی شدن نفت را تماشا کردم. با عکس‌های جنبش مشروطه یک فرق اساسی دارند. در عکس‌های زمان مشروطه جای زن‌ها خالی‌ست، اما حضور آن‌ها در عکس‌های جنبش نفت قابل مشاهده است.
پای زن نباید به خیابان باز شود. بازشدن پای زن به خیابان برای مردم آن دوران نوعی فاجعه بشمار می‌آمده است. زن در خیابان معنی ندارد. «چه معنی داره زن بره تو خیابون؟». (چه معنی داره؟ هان؟ چه معنی؟). «زن خیابانی» امروز هم مترادف فاحشه به کار می‌رود. این فرهنگ غالب آن دوره بوده است. خواهر شهرزاد برای این‌که از خانه بیرون برود، باید بجنگد.
اما مگر بیرون چه خبر است؟ در تصور مردان و غالب زنان آن روزگار، بیرون جنگلی ست که در آن اوران اوتان‌های نر منتظر ماده‌ها هستند. یک‌مشت مرد وحشی که فقط یک چیز می‌خواهند. چندسال پیش در گزارش یک تحقیق جامعه‌شناسی در مورد رانندگانی که در خیابان‌های پایتخت برای زن‌ها بوق می‌زنند آمده بود، آن‌‌‌ها به تیپ و مشخصات زن‌هایی که برای‌شان بوق می‌زنند توجه خاصی ندارند. این یعنی، همین‌که آن موجودی که کنار خیابان ایستاده است زن باشد، برای آن‌ها کافی‌ست! [شناخت دیگری که در این تحقیق به دست آمده بود نیز بسیار جالب بود: خلاف تصور عامه، اکثریت مطلق بوق‌زنندگان، نه جوانان محنت‌کشیده مجرد، بلکه مردان متأهل زن‌وبچه‌دار است. آیا این پدرها فرزندان خود را چگونه تربیت می‌کنند؟ دختران خود را با چه دلیلی از رفتن به خیابان نهی می‌کنند؟].
منظور این‌که آن روزها شمار زنانی که می‌توانستند مثل شهرزاد، آذر و مریم سر خود را راست بگیرند و با اعتماد به نفس نسبی پا به خیابان بگذارند قلیل بوده است. آن دوران را می‌توان دوران تمرین قدم‌به‌خیابان گذاشتن زن‌ها فهمید. و آذر یکی از آن‌هایی است که پای او از طریق حزب توده به خیابان باز شده بود.
حضور زنان کمونیست در خیابان به صورت سازماندهی شده 
داستان سه تن از زن‌های سریال که تا این‌جا دیده‌ایم به اختصار این است: مریم را با رشوه خریدند، اراده شهرزاد را تحت فشار شکستند، و آذر را در زندان نابود کردند. مریم و شهرزاد به یقین با هم متفاوتند. شهرزاد در عین واقعگرایی کشنده، اهل فکر، و وفادار به آرمان‌های خویش است، و مریم را (که امثال او در همین گوگل‌پلاس ما کم نیستند) می‌توان از پیروان دین «موفقیت» دانست. دینی که در آن «دست دادن موقعیت» چیزی شبیه معجزه در سایر ادیان است. در این موقعیت‌‌های استثنایی است که پیرو دین موفقیت ره صدساله را یکروزه می‌پیماید. اتفاقی که افتاد این بود: برای مریم موقعیت دست داد.
آذر
منظور این‌که، تفاوت شهرزاد و مریم بزرگ است، ولی هر دو برعکس آذر از خانواده‌های نسبتا مرفه هستند و به “بالا” متصل‌اند. آذر اما در این داستان عضوی سربلند از قشر محروم جامعه بود. در نظر این نگارنده درست است که شهرزاد قهرمان اصلی سریال است، اما با توجه به سلسله‌مراتب ارزش‌ها در این روایت آذر قهرمان واقعی است. اگر او نیز مانند شهرزاد به خواست “بالا” تمکین می‌کرد، می‌توانست چه‌بسا به “خوبی” مریم به زندگی خود ادامه دهد، اما او «نه» گفت.
نه!
حزب توده آنقدر مرتکب خطاهای بزرگی شده و از همه طرف مورد انتقاد و افشاگری و حمله و ... قرار گرفته است که شاید امروز لفظ توده‌ای برای خیلی‌ها (مثل من) صوت ناخوشایندی داشته باشد. اما ما باید حساب این‌حرف‌ها را از جوان‌هایی که برای مناسباتی عادلانه‌تر به میدان آمده بودند و دسته دسته اعدام شدند جدا کنیم. این‌ها همگی هموطن ما بودند. دعوای کمونیست‌ها و ملی‌گرایان دعوای خانوادگی بود. این‌ها شاید می‌توانستند بدون دخالت مخرب قدرت‌های استعماری به طریقی با هم کنار بیایند. اما این آمریکایی‌ها بودند که کمونیسم را دشمن اصلی خود می‌پنداشتند، و می‌دانستند که مصدق به عنوان یک ایرانی آزاداندیش و دمکرات آن‌طور که آن‌ها دوست دارند، حزب توده را سرکوب و اعضای آن را تارومار نخواهد کرد. شهید راه وطن، زنده‌یاد فاطمی در سخنانی پیش از اعدام می‌گوید: ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از مخالفان خود را نکشتیم برای آنکه ما نیامده بودیم برادرکشی کنیم ما برای آن قیام کردیم که ایران را متحد کرده و دست خارجی را از کشور کوتاه [کنیم] … ادامه