بعضی از مسائل آنقدر ساده هستند که آدم میترسد توضیح آنها باعث رنجش خاطر دوستان دانا شود. آزادی بیان یکی از ارزشهای بنیادین جوامع مدرن است که بدون آن دمکراسی ممکن نیست. اما آزادی بیان هم مانند همهی آزادیهای دیگر بیحد و مرز نیست [عرض کردم که مسئله سادهست]. آزادی بیحدومرز ضداجتماعیست با تجمع و اجتماع و گروه انسانی ناسازگار است. و انسان هم از موجوداتیست که گروهی زندگی میکند! آزادی بیحدومرز ضد فرهنگ است، چرا که فرهنگ از طریق جداکردن و رسم مرزها به وجود میآید. آدم از تکرار آن جملهی معروف که مرز آزادی تو تا جاییست که مخل آزادی من نباشد، خجالت میکشد. اما خواندم یکی نوشته بود آزادی بیانی که حدومرز داشته باشد به پشیزی نمیارزد!!
غیر از گوگلپلاس فارسی هیچجای دیگری در دنیا نیست که آزادی بیان به این معنی باشد که هر کس هرچه دلش خواست بگوید، کما اینکه در قوانین آزادترین کشورها، هتک حرمت، تهمت، افشای اسرار کشوری و ... جرم محسوب میشود.
[درموردخاص آلمان و اتریش به خاطر ترس از تکرار تاریخ، آزادی بیان در مورد مسائل گوناگونی مرتبط با جنگ دوم جهانی قانونا محدود شده است].
[درموردخاص آلمان و اتریش به خاطر ترس از تکرار تاریخ، آزادی بیان در مورد مسائل گوناگونی مرتبط با جنگ دوم جهانی قانونا محدود شده است].
۱- کسی که علنا یا از طریق تکثیر نوشتهجاتی (صدا، تصویر و ...) که محتوای مذهبی یا عقاید جهانبینانه دیگران را طوری بد بگوید، که دارای این ویژگی باشد که صلح عمومی را مخدوش کند، به «تا سه سال زندان یا جریمه پولی» مجازات میشود.
۲- همینطور شخصی مورد مجازات قرار میگیرد که: علنا یا از طریق تکثیر نوشتهجاتی که به یکی از کلیساهای کشور، یا جماعتهای دینی کشور، یا اتحادیههای مبتنی بر جهانبینی کشور، یا به تأسیسات و رسوم از نظر قانونی پذیرفتهشده آنها طوری بد بگوید که دارای این ویژگی باشد که صلح عمومی را مخدوش کند.
ترجمه متون حقوقی سخت است، قوانین دیگری هم هست که بر بیان، آنجایی که به نفرتپراکنی و جوسازی علیه اقلیتها دامن میزند، یا آنجا که «محافظت از جوانان» را رعایت نمیکند، حد میگذارد. اما در پاراگراف دیگری (۱۸۸) که به حرمتزدایی از آموزههای دینی اختصاص دارد دوباره شرط وقوع جرم این است که آزادی بیان شخص «صلح عمومی را مخدوش کند».
صلح عمومی به وجود مناسبات و زندگی مسالمتآمیز گروههای متفاوت یک اجتماع با هم، و در کنار هم مشروط است. بیانی که «صلح عمومی را مخدوش کند» یعنی بیانی که سبب شکاف یا تعمیق شکافها بین گروههای اجتماعی شود. در قوانین دیگر کشورهای اروپایی هم بههمپیوستگی اجتماعی (بدنه اجتماع) به عنوان پیشزمینه صلح عمومی، ارزشی است که بایستی از آن حراست شود.
برای اینهایی که با یک کامنت زیرآب هر فکری را میزنند(!) باید گفت از کامنت «صلح عمومی مال آلمانه، ما اینجا تو بدبختی و دیکتاتوری زندگی میکنیم» بپرهیزید. زیرا صلح عمومی مانند چیزهای دیگر بسیار نسبی است، به این ترتیب که صلح عمومی در ایران با وجود سختیها و مرارتها و شرارتها، بهتر از صلح عمومی در افغانستان و عراق است.
شارلی ابدو
در وب آلمانی یکی میگفت، من جنایت تروریستهای آدمکش را محکوم میکنم و در سوگواری، با احساساتم در کنار خانواده، بستگان و دوستان قربانیان میایستم، اما با تمسخر و خندیدن به یک اقلیت ضعیف مخالفم و از سطح فرهنگی نازل کاریکاتورهای شارلی ابدو هم بدم میآید. «کونم را بلیس» برای من طنز نیست. به همین خاطر من شارلی ابدو نیستم، و در واقع به شارلی ابدو میرینم!
اینجا یک هموطن در نوشتهای میگوید: «اگر محکوم کردن این حملات علیه آزادی بیان توسط شما با یک ویرگول و „اما..“ شروع می شود، شما هم بخشی از مشکل هستید». جالب اینکه این نوشته میگوید یا شما هم مثل خیلیهای دیگر، از جمله نتانیاهو بدون اما و اگر شارلی هستید، یا طرفدار تروریستهایید. آن هم در نوشتهای در دفاع از آزادی بیان!
اینجا یکی مفهوم و ضرورت آزادی بیان را بیان میکند: «اگر قرار بود طنز نباشه یا از آزادی بیان به هیچ کس بر نخوره، دیگه آزادی بیان مفهوم و اضطرار خودش را از دست میداد».
[یکبار از برخوردی با یک پاکستانی تعریف کرده بودم که از او پرسیده بودم پاکستان برای زندگی خوب است؟ و او جواب داده بود، «نه پاکستان آزادی نیست. هندوستان خوب است. در هندوستان آزادی به حدیست که میشود توی گوش وزیر زد!». جایی که نشود توی گوش وزیر زد آزادی «مفهوم و اضطرار» خود را از دست میدهد :)].
این یکی از کارکنان صدای فارسی دویچهوله است که به علت سؤاستفاده از آزادی بیان از دویچهوله اخراج شد:
«فی الواقع به نظرمان بهتر است زنان مسلمان اتحادی جهانی بکنند در جهت کم کردن تولید موالید. مطمئنا زندگی بدون مسلمانان بسیار بهتر و زیباتر است. حداقلش این است که هنرمندان و نویسندگان و شعرا و موزیسینها و کارتونیستها و نقاشها و مجسمه سازها و رقصنده ها و دیگر زیبا آفرینان، فرصتی پیدا می کنند تا بدون ترس و سانسور، تصویر قشنگ تری از زندگی ارائه دهند، تنها با وجود اینهاست که دنیا جای قابل تحمل تری برای زندگی می شود.
لذا با توجه به اینکه زنها درک بیشتری از زیبایی و هنر دارند، زنها بیشتر از مردان از صلح و آرامش لذت می برند، زنها بیشتر از مردان از کشتار متنفرند و زنها روحیات لطیف تری از مردان دارند، پس باید دست به کار شده و از تولید قومی که رسالتش سر بریدن و ترور و آدمکشی و برده فروشی و گداپروری است دست بردارند. ...».
و در جواب کسانی که سخن او نقد کردهاند:
«فی الواقع کسانی که درد و رنج نهفته در یک مطلب طنز را درک نمی کنند بروند بمیرند، برای من اینها فرقی با همان قاتلان کاریکاتوریستها ندارند …».
در «جدایی نادر از سیمین» دیدیم که چیزی که توانست یکی از گرههای داستان را باز کند، قبول حکمیت قسم به قرآن بین نادر و خانواده راضیه بود. تصور کنید نادر در حضور حجت و راضیه میگفت: باید طرفداران حجاب را در کوره آدمسوزی ریخت/ یا بدون مسلمانان زندگی زیباتر است! در این صورت مشکلی که حل نمیشد هیچ، بیتردید جلسه به خونریزی میکشید.
و اینهایی که در وب فارسی تحت لوای آزادی بیان شکافهای اجتماعی را تشدید کرده و به مقدسات مردم اهانت میکنند، اصولا از بازکردن گره خوششان نمیآید. آنها خونریزی را میخواهند. کما اینکه مکررا شاهد بودهام، به شیعه و سنی توهین میکنند. بین اسلامﹺ کسی که تنها اسم اسلامی دارد، بین اسلامﹺ احمد قابل، سروش .... و اسلامﹺداعش یا طالبان فرقی نمیبینند. با محافظهکاران دشمن هستند. با ملیمذهبیها، با طرفداران و چهرههای شاخص اصلاحات نیز خصومت میورزند و از شنیعترین اهانتها نسبت به آنها ابایی ندارند. کسانی را که در انتخابات شرکت میکنند احمق مینامند و آنها را در معرض هرزهگویی و لجنپراکنی قرار میدهند. مخالفان با تحریمهای اقتصادی را خودفروخته و مانعی علیه ایجاد دمکراسی در ایران معرفی میکنند. و یکی از آنها در ارتباط با خسارات حمله نظامی به ایران گفته بود: در حوادث رانندگی هم سالی پانزدههزارنفر در ایران کشته میشوند!
آدم از خود میپرسد اگر شیعهها و سنیها و محافظهکاران و اصلاحطلبان، و مخالفان تحریمها و مخالفان دخالت نظامی قدرتهای بیگانه برای استقرار دمکراسی را از ایرانیان کم کنیم، پس «مردم ایران» چه کسانی هستند که اینها غم آزادی، حقوق انسانی، رفاه و سعادتشان را میخورند؟ آیا مفهوم «مردم ایران» جز رضاپهلوی، مجاهدین خلق، آموزشکده توانا، شاهین نجفی و محسن سازگارا شامل کس دیگری هم میشود؟
سردبیر نیویورک تایمز در باره خودسانسوری
آزادی بیان
سردبیر نیویورک تایمز در باره خودسانسوری
آزادی بیان
کسانی در «کامنت»های خود از روی سرخوردگی و ناامیدی به تحقیر عامهی مردم و صفات ایرانیها میپردازند تا خود را برتر و آگاه نشان دهند، این قابل درک است.
پاسخحذفکسانی مدعی درجهای بالاتر از درک هستند و به تحقیر گروه اول میپردازند و برای اینکار الفاظ فلانِ وطنی یا هموطن را بقصد تحقیر در مقابل نمونههای اصلی آن فلانِ غربی و اروپایی استفاده میکنند (مثلن میگویند آی فمنیست وطنی، فمنیسم در اصل این نیست. در فلان جا که مهد فمنیسم است هم که تو سنگشان را به سینه میزنی هم اینطور نمیکنند که تو میکنی). این هم شأنیتی (نگوییم شناعتی) معادل گروه اول دارد.
و از نظر من گروه اول چون ماهیّتن نمایندهی سطح درک و تحمل پایینتر است، مسئولیت کمتری بخاطر کار اشتباهش متوجهاش است. و چون این کار را اغلب از روی ناامیدی جمعی و صرفن در جهت برونریزی احساسی انجام میدهند باز هم انتظاری ازشان نمیرود. (باشد که با گذشتنِ چند سال و رد شدن از این مرحله از زندگیاش، به فهم بالاتری دست بیابد)
اما گروه دوم به لحاظ اینکه نقدشان نه در جهت اصلاح و به پیش راندن عامهی مردم، بلکه برای هدایت و ارشاد متفکرین وطنیِ {ادبیات کناییِ گروه دوم} گروه اول است، عملشان بیحاصلتر است. و به واسطهی اینکه مدعی درک بیشتر و نگاه کردن به مسئله از بالاتر هستند مسئولیت بیشتری دارند و انتظار بیشتری ازشان است (که واقعن کاری بکنند نه اینکه هموطنانِ وطنیِ ناامیدشان را تحقیر کنند).
منظور اینکه مراقب جو باشید. ملاحظه کنید و جایگاه خود را ببینید. شما ندارید هیچ کاری میکنید. شما که هموطنی را که از دیدگاه خودش به درکی بالاتر از عامه مردم رسیده است و سعی میکند ذهن باز خود را به نمایش بگذارد و دیگران را ترغیب کند که به آزادی های هم احترام بگذارند و بخاطر مسائل انتزاعی یا واقعی هم را نکشند، شما که این هموطن را تخطئه میکنید، واقعن دارید چه کار میکنید؟ بخود را برتر نشانِ چه کسی میدهید؟ که چه شود؟
همچنین با اینکه واقعیات را نوشتهاید اما استدلالهایتان نادرست است. اگر حد آزادی در آلمان آن است که ترجمه کردهاید برای رسیدن به آن حد آیا از حدهای کنونی ما سالها پیش نگذشتهاند؟ و اگر در همان سالها کسانی نبودند که حد بیشتری از آزادی را بطلبند، حد کنونی آزادی در آلمان بدست میآمد؟ اصلن حد کنونی آزادی در آلمان چه اصالتی دارد؟ اگر با این حد، مثلن یک میلیون واحد آزادی، صلح عمومیشان به هم نمیخورد آیا با یک میلیون و یک واحد، صلح عمومی به هم میخورد؟ بعید است. با یک میلیون و دو چطور؟ باز هم بعید است. و به همین ترتیب. اینها مرز دقیقی ندارد. با قطعیت هموطنان خود را محکوم نکنید. شمایی که مدعی درک بالاتری هستید لطفن به بقیه گیر ندهید. به همسطحان خود نپرید. مانند شما که فکر میکنید موضع درست را یافتهاید، مهدی خلجی هم نقدهای جدیای از نظر خود دارد که درستترین و تنها راهکار میداند. ایدههایی که من از آنها خندهام میگیرد. اما از نقد مهدی خلجی چه حاصل؟ بنظرم اگر خیلی احساس رسالت میکنیم درستتر است به اصلاح پایینترین و شرورانهترین رذالتهای اخلاقی بپردازیم تا اینکه گروه دیگری که آنها هم به زعم خود در جهت مبارزه با همان رذیلتها میکوشند را محکوم کنیم. (بماند که همین احساس رسالت، خود سرچشمهی آسیب است.)
سلام
پاسخحذفبدون توجه به اینکه آزادی بیان نزد غربیها به چه معنیست، برای کسی که شخصا کمی به مسئله فکر کند، یقینا آشکار میشود که این آزادی مثل آزادیهای دیگر نمیتواند بیحدومرز باشد. و شمار کسانی که به خود این زحمت را میدهند که به مسائل فکر کنند زیاد است (عذرخواهی از دوستان دانا به خاطر توضیح واضحاتم به همین خاطر بود).
من کسی را تحقیر و تخطئه نکردم. اگر منظور شما گوینده قولیست که مخاطبان را سر دوراهی دفاع تام و تمام از شارلی ابدو، یا تعلق به تروریستها میگذارد، به نظر من این کار هرگز ترغیب به احترام گذاشتن به آزادیهای یکدیگر نیست. برعکس، ذهنیتی که با تهدید «اما و اگر و ویرگول» را از گفتگو حذف میکند، ذهنیت یک طرفدار آزادی بیان نیست، و با ذهنیت تروریستی قرابت بیشتری دارد.
جوامع، از جمله جامعه ما یا جامعه آلمان هر یک روند رشد خود را طی کردهاند، تاریخ، فرهنگ و مناسبات مخصوص خودشان را دارند. من در موارد دیگری هم به مناسبات (قضایی) آلمان اشاره کردهام، اما قصدم از این کار ارایه مثال است، نوعی اطلاعرسانیست. درست میگویید که آزادی بیان مرز دقیقی ندارد. اما برای استفاده مسئولانه از آزادی بیان غیر از قانون که کلیات را ترسیم میکند، سازوکارهای دیگری هم هست. به عنوان مثال اتریش شورایی غیردولتی متشکل از کارشناسان و اصحاب رسانه دارد که در این یا آن مورد خاص در تعارضها دخالت میکند. در آلمان هم اصحاب رسانه بر اساس آییننامهای (codex) که برای خود تعریف کردهاند (بدون اعتبارقانونی/ اما دارای اعتبار اخلاقی) خود را به استفاده مسئولانه از آزادی بیان موظف کردهاند و ...
من به کسی گیر نمیدهم، از کسانی که برای خود رسالت قایلاند حالم بهم میخورد، و برای خودم سطح بخصوصی قایل نیستم که بین همسطحان و ناهمسطحان تفاوت قایل شوم. برای من مهدی خلجی با دیگر اعضای کمیونیتی فرقی ندارد. و بحث و جدل و نقد و گفتگو را بیحاصل نمیدانم.
این سازوکارهای غیردولتی و صنفیای که از آنها یادکردید بسیار به دل و به عقل مینشیند. در مورد متنتان به طور کلی میشود گفت من با نظرات شما همدل هستم. عرض کردم گزارههایتان درست است، اما به نتایجی که شما رسیدید نمیرسند یا حداقل من را به آن نمیرسانند. (که خودم بلند شوم به نقد واکنشگران اینترنتیِ اتفاقِ رخ داده بپردازم. بنظرم اینها خود از حد خوبی شعور برخوردارند و گذر زمان بهترشان خواهد کرد.)
پاسخحذفدر رفتارشناسی این دوستان {لابد از قول شما لیبرالهای وطنی} بنظر من اینطور میرسد که بنظرمان {منِ وطنی و خستگانِ وطنی و لیبرالهای وطنی} میرسد که کشورهای پیشرفته دارند خیلی دیر پیشرفت میکنند. چون در مرزهای پیشرفت هستند. یعنی از پیشرفت کردن انگار باز ایستادهاند. حتا به دلیل تغییر بافت جمعیتی بخاطر حضور مهاجرانِ شیفتهی همان پیشرفتها گاهی حتا بنظر میرسد دارند پسرفت میکنند. از طرفی کشورهای درجه سه دارند پیشرفتهای جهشی میکنند و برای یک ذهنِ به زعم خود خیلی بازِ متولد شده از درجهی سوم، وقتی چنین جهشهای فرهنگیای را در مدت کوتاه زندگی خود مقدور و ممکن دیده است، این انتظار پیش میآید که آن کشورهای پیشرفته قوانین حقوقیشان خیلی جلوتر از قانونهای هزارونهصدوهفتادیشان رفته باشد و برود.
من به بررسی مورد به مورد متن شما نپرداختم. صرفن میگویم این رویکرد هم راه به جایی نمیبرد. گفتگو و بحث جدلی شما و من یا شما و آنها هم راه به جایی نمیبرد. اگر شما درست را تشخیص دادهاید، خود را باشید {به نظر من}. با استدلال خودتان میشود از شما درخواست کرد که شکاف اجتماعی بین خود و آن سعیورزانِ فرهنگیِ اینترنتیِ دیگر را زیاد نکنید. (آیا این استدلال درست است؟) (آیا من از شما میخواهم که خود را پایین بکشید و با آنهایی که نقدشان کردید همراه شوید؟)
در نوشتهتان نقاط قابل مکث زیاد است. اما بحث دربارهشان فایده دارد؟ نفر چهارمی بیاید به من بگوید تو چرا کسی را که ناقدان مردم را نقد کرده است را نقد میکنی. درست میگوید نباید بکنم. نباید بگویم آقا در همان کشورهایی که از آنها اطلاعرسانی میکنید، که من از شما ازین بابت سپاسگزارم، و کشورهای اروپایی همسایهشان که مثل هر فرد دانا {به قول شما} در تعیین حدود آزادی فکرها کردهاند و قانونها نوشتهاند (که به زعم برخی ممکن است تاریخ-گذشته باشند)، دادگاه هست و اگر کسی (اقلیتی از آزادی بیان افرادی آزرده شده است میتواند شکایت کند {که در این مورد شکایتها کردهاند و چند بار این افراد محکوم شدهاند} اما همان دادگاهها که علاوه بر آزادی بیان تمام قوانین دیگرِ اروپاییشان را لحاظ میکنند این افراد را «ول» کردهاند و دوباره بهشان حق فعالیت دادهاند. میخواهم بگویم جدال با هموطنانتان با یادآوری قوانین اروپایی به آنها که اتفاقن دارند از حق همان اروپاییها {حالا به زعم خود} دفاع میکنند، چه جایگاهی دارد؟ اگر همان حقوق و دادگاه اروپایی این حدِ (بنظر شما بیحدومرز) آزادی بیان را برای فلان کسان آزاد شمرده است، شما چه کسی هستید که با یادآوری قوانین حقوقی همان اروپا به هموطنان خود که اتفاقن دارند از همان اروپا دفاع میکنند، «بپرید».
میفرمایید هیچ جای دنیا مثل پلاس فارسی چنین نیست. گویی وب کنیا و کریمه و کونگو را هم خواندهاید و میدانید فقط اینجاست که آزادی بیحدومرز و ضد فرهنگ را میخواهد. میفرمایید آزادی بیحدومرز ضد فرهنگ است اما خود میدانید این واژگان گنگ است. بیحد و مرز از دید شما یا مادر من؟ ضد فرهنگ از زاویهی پدرتان یا دخترم؟
پاسخحذفبه بیبیسی فارسی هم کنایهای میزنید که به چه کسی بگویید دیدگاهتان خیلی نوتر و برتر است؟ استدلالتان مانند آن فردیست که گفت در ایران هیچکس به جرم روزنامهنگاری در زندان نیست. بله سنی بودن جرم نیست، اما اگر ریگی با اصرار بر سنی بودنش و مثلن در جهت دفاع از سنیان اقدام مجرمانه کرد و زندانی شد، بیبیسی نگوید که سنی بود؟ مگر بیبیسی از فردی که در تهران به جرم جیببری در مترو دستگیر شده باشد و مثلن کرد باشد، تحت عنوان زندانی کرد یاد میکند؟ یا قومیت آن زندانیای را بیان میکند که بواسطهی فعالیت قومی و اصرار بر مثلن کرد بودنش دست به اقدامی از نظر دولت موجوده ضد امنیتی زده باشد؟ اگر در جنگی فرضی بین نجاران بر سر اینکه چوب ساج بهتر است یا کاج یک نجار کشته شد، بیبیسی در خبر بگوید که در جنگ بین انسانها یک انسان کشته شد؟
از وب آلمانی هم نقل قولی میآورید. آیا این فرهیختهی آلمانی که کسانی را تهدید کرده است که آنها را میرباید و میبندتشان (چون علی القاعده نمیشود در خیابان و بدون مقاومتِ قربانی بر سر او رید) و با ریدن بر سرشان شکنجهشان خواهد کرد، خوب است و وب وطنی بد است؟
در جایی از فیلم "مردم علیه لری فلینت" {که داستان برگرفته از زندگی مالک مشهور مجلههای پورنوگرافی در آمریکاست و شکایت کشیش و اخلاقگرایان از او، او را به جایگاه مدافع ارزشهای اولیهی قانون اساسی آمریکا یعنی حق آزادی بیان «هُل» میدهد}، لری فلینت خطاب به مردم میگوید "اگر دادگاه حفظ قانون اساسی، از آدم مزخرفی مثل من حمایت کند، حتمن از شما هم حمایت خواهد کرد". اتفاقن آنجا هم جنجال بر سر یک مجله است. اتفاقن آنجا هم تیراندازی میشود. و لری فلینت به مردم میگوید "اگر مجلهی من را دوست ندارید خب آن را نخوانید. تمام چیزی که من متهم به آن هستم این است که ذائقهی مزخرفی دارم. من به زندان میروم برای دفاع از آزادی شما."
در این نت در واقع با کنایهای کوتاه به کسانی که از آزادی بیان بیحدومرز (قانون بیتبصره/ بی «اگر و اما») دفاع میکنند، قانون آلمان را مثال زدم (میشد اتریش را مثال زد، و یقینا کشورهای دیگری را) که اینطور نیست و جایی که دو ارزش (صلحاجتماعی/ آزادی بیان) با هم در تعارض قرار میگیرند، نمیشود و نباید بدون حساسیت و احساس مسئولیت رفتار کرد. و اینجاست که تفکر و تأمل مسئولانه به «اگرها و اماها» نیازمند میشود.
پاسخحذفسخنی را از شخصی نقل کردم که مدافع آزادی بیان بودن/ یا تروریست بودن آدمها را به عدم وجود اما و اگر مشروط کرده بود. و همینطور سخن یک آلمانی را که در عین ایراد انزجار از جنایت تروریستها، با طنز شارلی ابدو که اقلیتی را آزار میدهد مخالف است و خود را شارلی ابدو نمیداند!
به نظر من «ما» هم اگر بتوانیم بدون قطببندیها و سرکوبهای رایج بحثهای نظری را پیش ببریم، قدمی به جلو برداشتهایم. (مدتی پیش هم یکی نوشته بود: یا طرفدار اسرائیل، موزیک فرهنگ و ... هستید، یا بربر! و در کنار تروریستها).
----------
[ظاهرا عدهای از اصحاب رسانه از همکاران خود خواستهاند کاریکاتور این شماره شارلی ابدو را در صفحه اول روزنامهها و مجلات بازنشر کنند. واشنگتن پست و نیویورک تایمز از این کار خودداری کردهاند زیرا نمیخواهند بیجهت حساسیتها گروههای مذهبی را جریحهدار کنند.
http://www.nytimes.com/2015/01/08/opinion/the-charlie-hebdo-massacre-in-paris.html?_r=1
گاردین نیز که سال ۲۰۰۶ از بازنشر کاریکتورهای دانمارکی خودداری کرده بود، اینبار هم همین رویه را درپیش گرفته است. در کنار ابراز همبستگی با شارلی ابدو نمیخواهد مجبور شود به زبانی غیر از زبان خود حرف بزند.
http://www.theguardian.com/commentisfree/2015/jan/08/guardian-view-charlie-hebdo-show-solidarity-own-voice
این رسانهها طرفدار تروریستها نیستند].
-----------
در ادامه دو مورد از استفاده نامسئولانه از آزادی بیان را آوردهام و از رفتار گروهی از هموطنان انتقاد کردهام.
[کنایهای هم به بیبیسی زدهام که خواهان تعمیق شکافهای موجود در ایران است. با این که به این باور دارم و در گوگلپلاس زیاد در مورد آن بحث کردهام و دلیلونشانه آوردهام، شاید بهتر میبود در نتی جدا و نه به اختصار در مورد آن مینوشتم].
به دو پاراگراف اول شما نمیپردازم. معنی لیبرال وطنی را (و احیانا کنایهای که در این مفهوم هست را) نمیفهمم. بحث جهش فرهنگی پیچیده است. صحبت از تغییر بافت جمعیتی به اطلاعاتی نیازمند است که من ندارم.
-----ا
طبیعتا اگر مثل شما فکر میکردم که این گفتگوها، جدلها و دعواها راه به جایی نمیبرد، وقت روی این کار نمیگذاشتم. البته که میبرد. درست است که نت من هم خاصیت جداکنندگی دارد، اما واقعیت این است که جوامع از گروههایی با منافع، علایق و تصورات و ... گوناگون و بعضا متعارض تشکیل شده است. اینکه کسی کسی را نقد نکند که شکاف به وجود نیاید در واقع پشت سکهایست که طرف دیگر آن آزادی بیان بیحدومرز است. دغدغه حراست از صلح اجتماعی که در حدود تعیین شده بر آزادی بیان متبلور شده است، به این معنی نیست که گروهها همهی اختلافها را کنارگذاشته و به پیکری واحد تبدیل شوند.
بله، برای حل اختلافات علاوه بر سازوکارهایی که به آنها اشاره کردم، دادگاه هم موجود است.
بله، این دادگاهها در مواردی حق را به شاکیها داده است، و گاه به رسانهها و هنرمندان. این خیلی طبیعیست. مجله فکاهی تیتانیک آلمانی بارها در دادگاه محکوم شده است و نسخههایی از آن ممنوع شدهاند، ولی آنها امروز هم به کار خود ادامه میدهند.
هموطنانی که شما از آنها یاد میکنید از این قوانین دفاع نمیکنند. دفاع از این قوانین بدون اما و اگر میسر نیست.
از وقتی که در مکالمه گذاشتید ممنونم.
پاسخحذف(لیبرال وطنی خطاب به شما نبود. فرض کردم که شما به دوستانی که بهشان نقد دارید این ترکیب را اطلاق خواهید کرد.)
خواهش میکنم. و هم چنین.
پاسخحذف