یه بار یه فیلم دیدم یه زن و مردی بودن همدیگه رو خیلی دوست داشتند. هی گاه و بیگاه یادم میاد. مال خیلی وقت پیشه. اول و آخر فیلم یادم نیست، فقط یه صحنهش تو ذهنم مونده. یادمه خیلی همو میخواستن. اشکال قضیه فقط این بود که زنه شوهر داشت. شوهره هم آدم بیخودی به نظر میرسید. بعد، اینا بالاخره با هم دستبهیکی کردن و به خاطر عشقشون مرده رو کشتند و جسدشو تو یه مرداب غرق کردند. شب بود و لجنهای مرداب مثل قیر سیاه. نیم ساعت بعد توی یه کافهای نشسته بودن، جلوشون گیلاس شراب بود، شمعی روی میزشون ملایم میسوخت، صدای آروم پیانویی شنیده میشد، اینام که دیگه راحت شده بودند، دست همدیگه رو گرفته بودن و با هم حرفای عاشقانه میزدند. شخصا اگه تو خیابون یه ماشین بیهوا پشتم بوق ناجور بزنه، حداقل چهار روز قابلیت عاشقی ازم سلب میشه. اینا همین نیمساعت پیش یکیو به قتل رسوندن، حالا دارن مث دوتا دلداده با هم نجوا میکنند.
حالا چی میگید؟ پیشنهادتون چیه؟ چی بگیم؟ «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» خوبه؟
حالا چی میگید؟ پیشنهادتون چیه؟ چی بگیم؟ «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» خوبه؟
چرا اعوذ بالله؟
پاسخحذفبگیم: خوشا به سعادت تون! دست راست تون رو سر ما!
حرف خوب بزنیم! :)
کاش منم جرات داشتم شوهرمو بکشم، اونم زنشو!
پاسخحذفخدا به آدمايي مثل ما کمک نميکنه، خودمون بايد يه کاري بکنيم!
اعوذ بالله
پاسخحذفراستی خاطرنشان کنم که من اون جملات رو از این جهت نگفتم که دو تا عاشق یه نفرو کشتن و در عین حال جملات عاشقانه نثار هم می کنن! تنها از این جهت گفتم که در عین وجود مشکل و بحران و بدبختی باز هم ظرفیت عشق ورزی دارن.
پاسخحذفیه ظرفیت هایی دارن، اما فکر نمی کنم عشق ورزی جزوش باشه.
پاسخحذفمنزجرم.
پاسخحذفاین سکانس محکوم به ابراز ِ تنفرِ اقلن من است .