رسانه در دمکراسیها امتداد دست قدرت نیست٬ رسانهها که در کنار سهقوه ادارهکننده کشور٬ «قوه چهارم» نامیده میشوند٬ بایستی مستقل از قوا و کانونهای دیگر قدرت٬ واقعیتها را به جامعه واگذار کنند.
در حالی که ساختارهای قوای سهگانه به کمک قوانین سفتوسخت طوری بناشده است که یکدیگر را کنترل کنند٬ «قوه چهارم» به عنوان نماد آزادی بیان از آزادی عمل بیشتری برخوردار است. اصل پایبندی به عینیت٬ یا همان اصل رعایت بیطرفی تنها ابزاری است که با توسل به آن میتوان/ باید در کار رسانهها چندوچون کرد٬ آنها را مورد پرسش قرارداد٬ از آنها بازخواست/ یا آنها را نقد کرد.
پس از نمایش فیلم مستند «خط و نشان رهبر» توسط بیبیسی مهدی جامی در وبلاگ خود پستی نوشته است که عنوان جالبی دارد: «خط ونشان بیبیسی برای رهبری خامنهای».
جالب از این نظر که «خط و نشان کشیدن» به معنی تهدید کردن است٬ و معمولا قدرتها هستند که یکدیگر را تهدید میکنند. تهدید رئیسجمهور آمریکا را یادمان هست. فرمانده نیروی نظامی آمریکا در منطقه٬ سارکوزی٬ ناتو و نتانیاهو هم خط و نشان کشیدهاند٬ اما تا به حال شاهد نبودهایم که یک بنگاه خبری رهبری کشوری را تهدید کند.
اما عنوان نوشته جامی٬ تنها بخش جالب نوشته او نیست(!). پاراگراف آخر این نوشته نیز بسیار تأملبرانگیز است٬ و یکبار خواندن آن کافی نیست. او که مستند بیبیسی را یک «کار مستند تلوزیونی» به حساب نمیآورد٬ از نظر سیاسی نکتهای را در این مستند میبیند که «به لحن آن و شیوه نگاهاش به خامنهای بر میگردد». میگوید:
«در این گزارش بلند به نظرم برای اولین بار بیبیسی فارسی از آن بیطرفی خاص خود خارج میشود و خامنهای را به اقتدارگرایی و سرکوب مخالفان انگشت نما میکند.
این موضوع از نظر سیاسی مهم است و می تواند بازتاب مرحله تازهای از سیاستگذاری بریتانیایی برای مقابله آشکار با رهبری خامنهای باشد».
[مهدی جامی به عنوان منقد بیبی سی؟ حقیقتا که این تصویر غیرمترقبه است!] این رادیکالترین نقدی بود که از مهدی جامی انتظار آن را داشتم٬ آنقدر خلاف انتظار٬ که هنوز هم کاملا به فهم خود از آنچه او میگوید٬ مطمئن نیستم. او بیبیسی را به خروج از بیطرفی متهم میکند. محتاطانه به ما میگوید این مستند میتواند نشانه فصل جدیدی از سیاست بریتانیا در قبال ایران باشد. نباید از نظر دور داشت که گوینده این سخن به عنوان متخصص رسانه با سازوکار بیبیسی از نزدیک آشناست٬ و پیشترها در رادیوزمانه صاحب همان پستی بوده است که امروز صادق صبا در بیبیسی دارد.
جامی در پیامگیر وبلاگ خود از این نیز فراتر رفته و میگوید٬ چنین سیاست گذاریهایی با اطلاع مدیریت بیبیسی فارسی انجام میشود.
شخصی در پیامگیر سیبستان از او میپرسد:
«شما با آنکه خود در بیبیسی کار کردهای و ازنحوه کار درون آن آگاه هستی٬ آیا واقعا فکر میکنی مثلا مطالبی که در یک برنامه مستند بیان میشود٬ بیانکننده دیدگاه یا رویکرد تازه سیاست خارجی بریتانیا به ایران است؟ آیا واقعا معتقد هستی این برنامه "بازتابی" است از تصمیم بریتانیا برای مقابله با رهبر ایران؟ یا فقط بیانکننده تیم سازنده مستند؟ یعنی به زبان سادهتر مثلا مستندساز و تهیهکننده رفتهاند و خط و ربط گرفتهاند که چه بسازند؟».
پاسخ جامی جالب است:
«اگر توجه کرده باشید نام صادق صبا رئیس تلوزیون فارسی هم در تیتراژ آمده است. به نظرم این نشان میدهد هر خط و ربطی در آن هست مورد تأیید صادق صبا بوده است. این خود به خود معنادار است».
به عبارتی دیگر در مستند بیبیسی خط و ربطی موجود است که فقط حاصل ذهنیات تیم سازنده آن نیست٬ زیرا صادق صبا هم پای آن را امضا کرده است. [آیا بریتانیا به صادق صبا اجازه میدهد بر اساس میل و اراده خود «سیاستگذاری بریتانیایی» را برای منطقهای با اهمیت که در کانون بزرگترین بحران دوران حاضر قرار دارد٬ تعیین کند؟ جواب این سؤال روشنتر از روشن است].
یادداشت کوتاه جامی یک نکته دیگر هم دارد که آن نیز شایسته توجه است. جامی گذشته از اعلام گمانه خود مبتنی بر آغاز مرحله تازهای از سیاست بریتانیایی٬ این «آغاز» را نامگذاری هم میکند:
انگشتنمایی خامنهای به اقتدارگرایی و سرکوب مخالفان.
«انگشتنماکردن» یعنی چه؟ سیاست بریتانیایی از «انگشتنماکردن خامنهای» چه هدفی را پیگیری میکند؟ این کار چه فایدهای دارد؟
دلم میخواهد به این پرسشها بپردازم٬ اما هنوز معلوم نیست مستند بیبیسی «فقط» برای مصرف در داخل ایران درست شده است٬ یا این «خط و نشان» آغاز تبلیغاتی است که دامنه آن به رسانههای غربی هم کشیده خواهد شد. [آیا مستند بیبیسی برای مخاطبان ایرانی حرف جدید و با اهمیتی داشت که خود آنها از آن مطلع نبودند؟]. در صورتی که فرض دوم درست از کار درآید٬ میتوان در این مورد حرف زد.
پ.ن.:
امروز پارسا به نکتههایی در مورد حضور مهدی خلجی در کنگره آمریکا اشاره کرده است که این فرض را برای من تقویت کرد:
«مهدی خلجی در كنگره آمریكا حاضر شده و گزارشی در مورد وضعیت حقوق بشر و راهكارهای پیشنهادی برای زیر فشار بیشتر قرار دادن مقامات كلیدی جمهوری اسلامی بر سر این موضوع، اصطلاحاً تحت عنوان شهادت اقامه كرده است. چند نكته سردستی و داغاداغ و در حاشیه مینویسم:
الف) اینكه در زمینه حقوق بشر به ایران فشار وارد كنند ایده خوبی است اما اینكه آنرا به پرونده هستهای ایران و تروریسم بچسبانیم، خیلی موافق نیستم. بحثش هم مفصل است كه شاید وقت دیگری بنویسم.
ب) یك نكته جالب اینكه اسامیی كه مهدی خلجی در مرحله اول اعلام كرده، دقیقاً همان افراد اعلام شده در مستند بیسابقه و جنجالی بیبیسی "خط و نشان رهبر" هستند، به نظر نمیآید كه مهدی خلجی از روی دست بزرگمهر شرفالدین تقلب كرده باشد، بیشتر عكس قضیه درستتر بنظر میآید!
پ) در این میانه ظاهراً نوعی هماهنگی سازمانی دارد بین لندن و واشنگتن ایجاد میشود و علیرغم جدی نگرفتن اولیه از دید بنده، ظاهراً مستند بیبیسی چندان هم اتفاقی و بیمنظور به نظر نمیآید. از این واقعه البته استقبال نمیكنم».
احساس میکنم مهدی خلجی یکی از چهرههایی است که بایستی به نقشی که در آینده ایفا میکند بیشتر فکر و توجه کنیم. بخصوص اینکه او در سخنان خود در مستند بیبیسی اعلام کرد که مشغول نوشتن زندگینامه سیاسی آیتالله خامنهای است. و این برای من نکته جالبی بود.
ایرانیهای مقیم کشورهای غربی زندگینامههای گاه چندصدصفحهای دیکتاتورها٬ از جمله صدام و قذافی را میشناسند. آیا کتابی که خلجی مشغول نوشتن آن است از این نوع کتاب هاست؟ این را آینده معلوم خواهد کرد. اما کاربرد این نوع کتابها که پیش از رویارویی مستقیم با دشمنان آمریکا/ با کشورهایی که آمریکا با آنها دشمنی میورزد منتشر میشوند این است که شهروندان غربی را با "واقعیت" مناسبات مخوف قدرت در کشور مورد نظر آشنا ساخته و افکار عمومی را با خود همراه کند. دخالت بشردوستانهی ناتو بدون قانعکردن افکار عمومی تقریبا ناممکن است. گذشته از این٬ کتابهای یادشده یک خاصیت دیگر هم دارند: این کتابها با ایجاد تشخص برای دیکتاتور مقتدر سرکوبگر٬ به دشمن (طوری که آلمانیها میگویند:) «چهره» میدهد. او را «نشان» میکند٬ و این یکی از معناهای «انگشتنماکردن» است.
در حالی که ساختارهای قوای سهگانه به کمک قوانین سفتوسخت طوری بناشده است که یکدیگر را کنترل کنند٬ «قوه چهارم» به عنوان نماد آزادی بیان از آزادی عمل بیشتری برخوردار است. اصل پایبندی به عینیت٬ یا همان اصل رعایت بیطرفی تنها ابزاری است که با توسل به آن میتوان/ باید در کار رسانهها چندوچون کرد٬ آنها را مورد پرسش قرارداد٬ از آنها بازخواست/ یا آنها را نقد کرد.
پس از نمایش فیلم مستند «خط و نشان رهبر» توسط بیبیسی مهدی جامی در وبلاگ خود پستی نوشته است که عنوان جالبی دارد: «خط ونشان بیبیسی برای رهبری خامنهای».
جالب از این نظر که «خط و نشان کشیدن» به معنی تهدید کردن است٬ و معمولا قدرتها هستند که یکدیگر را تهدید میکنند. تهدید رئیسجمهور آمریکا را یادمان هست. فرمانده نیروی نظامی آمریکا در منطقه٬ سارکوزی٬ ناتو و نتانیاهو هم خط و نشان کشیدهاند٬ اما تا به حال شاهد نبودهایم که یک بنگاه خبری رهبری کشوری را تهدید کند.
اما عنوان نوشته جامی٬ تنها بخش جالب نوشته او نیست(!). پاراگراف آخر این نوشته نیز بسیار تأملبرانگیز است٬ و یکبار خواندن آن کافی نیست. او که مستند بیبیسی را یک «کار مستند تلوزیونی» به حساب نمیآورد٬ از نظر سیاسی نکتهای را در این مستند میبیند که «به لحن آن و شیوه نگاهاش به خامنهای بر میگردد». میگوید:
«در این گزارش بلند به نظرم برای اولین بار بیبیسی فارسی از آن بیطرفی خاص خود خارج میشود و خامنهای را به اقتدارگرایی و سرکوب مخالفان انگشت نما میکند.
این موضوع از نظر سیاسی مهم است و می تواند بازتاب مرحله تازهای از سیاستگذاری بریتانیایی برای مقابله آشکار با رهبری خامنهای باشد».
[مهدی جامی به عنوان منقد بیبی سی؟ حقیقتا که این تصویر غیرمترقبه است!] این رادیکالترین نقدی بود که از مهدی جامی انتظار آن را داشتم٬ آنقدر خلاف انتظار٬ که هنوز هم کاملا به فهم خود از آنچه او میگوید٬ مطمئن نیستم. او بیبیسی را به خروج از بیطرفی متهم میکند. محتاطانه به ما میگوید این مستند میتواند نشانه فصل جدیدی از سیاست بریتانیا در قبال ایران باشد. نباید از نظر دور داشت که گوینده این سخن به عنوان متخصص رسانه با سازوکار بیبیسی از نزدیک آشناست٬ و پیشترها در رادیوزمانه صاحب همان پستی بوده است که امروز صادق صبا در بیبیسی دارد.
جامی در پیامگیر وبلاگ خود از این نیز فراتر رفته و میگوید٬ چنین سیاست گذاریهایی با اطلاع مدیریت بیبیسی فارسی انجام میشود.
شخصی در پیامگیر سیبستان از او میپرسد:
«شما با آنکه خود در بیبیسی کار کردهای و ازنحوه کار درون آن آگاه هستی٬ آیا واقعا فکر میکنی مثلا مطالبی که در یک برنامه مستند بیان میشود٬ بیانکننده دیدگاه یا رویکرد تازه سیاست خارجی بریتانیا به ایران است؟ آیا واقعا معتقد هستی این برنامه "بازتابی" است از تصمیم بریتانیا برای مقابله با رهبر ایران؟ یا فقط بیانکننده تیم سازنده مستند؟ یعنی به زبان سادهتر مثلا مستندساز و تهیهکننده رفتهاند و خط و ربط گرفتهاند که چه بسازند؟».
پاسخ جامی جالب است:
«اگر توجه کرده باشید نام صادق صبا رئیس تلوزیون فارسی هم در تیتراژ آمده است. به نظرم این نشان میدهد هر خط و ربطی در آن هست مورد تأیید صادق صبا بوده است. این خود به خود معنادار است».
به عبارتی دیگر در مستند بیبیسی خط و ربطی موجود است که فقط حاصل ذهنیات تیم سازنده آن نیست٬ زیرا صادق صبا هم پای آن را امضا کرده است. [آیا بریتانیا به صادق صبا اجازه میدهد بر اساس میل و اراده خود «سیاستگذاری بریتانیایی» را برای منطقهای با اهمیت که در کانون بزرگترین بحران دوران حاضر قرار دارد٬ تعیین کند؟ جواب این سؤال روشنتر از روشن است].
یادداشت کوتاه جامی یک نکته دیگر هم دارد که آن نیز شایسته توجه است. جامی گذشته از اعلام گمانه خود مبتنی بر آغاز مرحله تازهای از سیاست بریتانیایی٬ این «آغاز» را نامگذاری هم میکند:
انگشتنمایی خامنهای به اقتدارگرایی و سرکوب مخالفان.
«انگشتنماکردن» یعنی چه؟ سیاست بریتانیایی از «انگشتنماکردن خامنهای» چه هدفی را پیگیری میکند؟ این کار چه فایدهای دارد؟
دلم میخواهد به این پرسشها بپردازم٬ اما هنوز معلوم نیست مستند بیبیسی «فقط» برای مصرف در داخل ایران درست شده است٬ یا این «خط و نشان» آغاز تبلیغاتی است که دامنه آن به رسانههای غربی هم کشیده خواهد شد. [آیا مستند بیبیسی برای مخاطبان ایرانی حرف جدید و با اهمیتی داشت که خود آنها از آن مطلع نبودند؟]. در صورتی که فرض دوم درست از کار درآید٬ میتوان در این مورد حرف زد.
پ.ن.:
امروز پارسا به نکتههایی در مورد حضور مهدی خلجی در کنگره آمریکا اشاره کرده است که این فرض را برای من تقویت کرد:
«مهدی خلجی در كنگره آمریكا حاضر شده و گزارشی در مورد وضعیت حقوق بشر و راهكارهای پیشنهادی برای زیر فشار بیشتر قرار دادن مقامات كلیدی جمهوری اسلامی بر سر این موضوع، اصطلاحاً تحت عنوان شهادت اقامه كرده است. چند نكته سردستی و داغاداغ و در حاشیه مینویسم:
الف) اینكه در زمینه حقوق بشر به ایران فشار وارد كنند ایده خوبی است اما اینكه آنرا به پرونده هستهای ایران و تروریسم بچسبانیم، خیلی موافق نیستم. بحثش هم مفصل است كه شاید وقت دیگری بنویسم.
ب) یك نكته جالب اینكه اسامیی كه مهدی خلجی در مرحله اول اعلام كرده، دقیقاً همان افراد اعلام شده در مستند بیسابقه و جنجالی بیبیسی "خط و نشان رهبر" هستند، به نظر نمیآید كه مهدی خلجی از روی دست بزرگمهر شرفالدین تقلب كرده باشد، بیشتر عكس قضیه درستتر بنظر میآید!
پ) در این میانه ظاهراً نوعی هماهنگی سازمانی دارد بین لندن و واشنگتن ایجاد میشود و علیرغم جدی نگرفتن اولیه از دید بنده، ظاهراً مستند بیبیسی چندان هم اتفاقی و بیمنظور به نظر نمیآید. از این واقعه البته استقبال نمیكنم».
احساس میکنم مهدی خلجی یکی از چهرههایی است که بایستی به نقشی که در آینده ایفا میکند بیشتر فکر و توجه کنیم. بخصوص اینکه او در سخنان خود در مستند بیبیسی اعلام کرد که مشغول نوشتن زندگینامه سیاسی آیتالله خامنهای است. و این برای من نکته جالبی بود.
ایرانیهای مقیم کشورهای غربی زندگینامههای گاه چندصدصفحهای دیکتاتورها٬ از جمله صدام و قذافی را میشناسند. آیا کتابی که خلجی مشغول نوشتن آن است از این نوع کتاب هاست؟ این را آینده معلوم خواهد کرد. اما کاربرد این نوع کتابها که پیش از رویارویی مستقیم با دشمنان آمریکا/ با کشورهایی که آمریکا با آنها دشمنی میورزد منتشر میشوند این است که شهروندان غربی را با "واقعیت" مناسبات مخوف قدرت در کشور مورد نظر آشنا ساخته و افکار عمومی را با خود همراه کند. دخالت بشردوستانهی ناتو بدون قانعکردن افکار عمومی تقریبا ناممکن است. گذشته از این٬ کتابهای یادشده یک خاصیت دیگر هم دارند: این کتابها با ایجاد تشخص برای دیکتاتور مقتدر سرکوبگر٬ به دشمن (طوری که آلمانیها میگویند:) «چهره» میدهد. او را «نشان» میکند٬ و این یکی از معناهای «انگشتنماکردن» است.