۱۰ شهریور ۱۳۹۰

بلندتر فکر کنید ما هم بشنویم

من به این اعتقاد دارم٬ یک بار دیگر هم این را گفته‌ام٬ مهم نیست که حرف آدم٬ سست٬ ناپخته٬ ناشسته‌رفته و نادقیق باشد. ما به کمک هم فکرهایمان را تقویت می‌کنیم٬ آن‌ها را می‌پزیم٬ شستشو می‌دهیم و به دقت آن‌ها می‌افزاییم. این از اهمیتی ثانوی برخوردار است. قدم اول این است که هر کس بلندتر فکر کند تا دیگری هم بشنود. شهروند امروزی ملزم به مشارکت در امر اجتماعی‌ست. این یعنی٬ ما آدم‌هایی که به طریقی با کلمه سروکارداریم٬ «بلندتر فکر کردن» را به جامعه بدهکاریم. این یک وظیفه است.
البته باید اعتراف کنم که مطلب بالا را فقط جهت یادآوری این «وظیفه شهروندی» بیان نکردم و در این میان نفعی هم دارم.
در یکی از پست‌های قبل نوشته بودم که اگر خوش هستیم٬ الکی خوش هستیم٬ و اگر نگران هستیم اما نه از آن چیزی که باید از آن نگران باشیم٬ الکی نگران‌یم. ترس من از این است که جزو الکی‌نگران‌ها باشم. با توجه به مطالبی که می‌خوانم می‌بینم چرا دیگران از آن‌چه مرا نگران می‌کند٬ نگران نیستند؟ آیا من از آن‌ها دورافتاده و جدا شده‌ام؟ مرز بین خیالات و واقعیت را گم کرده‌ام؟ اسیر افکار مالیخولیایی گشته و خیالاتی شده‌ام؟ جواب این پرسش‌ها وقتی برای من روشن می‌شود که ببینم شما چطور فکر می‌کنید.
در اخبار بود که القاعده در ایران فعال است. بعید نیست همین‌روزها ناتو به سوریه حمله کند. نقشه‌هایی افشا شده است که می‌خواهند افغانستان را تقسیم کنند. عراق که همین امروز هم تقسیم‌شده است [مرزها در اروپا از بین می‌روند٬ اما در منطقه ما مرزهای جدید به وجود می‌آیند]. «لئون پانه‌تا، وزیر دفاع آمریکا با ابراز نگرانی از این که ایران، سلاح در اختیار شورشیان عراقی می‌گذارد، گفت کشورش اجازه نمی دهد چنین وضعیتی ادامه یابد. ... آقای پانه‌تا که به عراق سفر کرده، گفت نیروهای آمریکایی در عراق، به دنبال شورشیان شیعه مورد حمایت ایران هستند که طی پنج هفته، ۱۷ سرباز آمریکایی را کشته اند. ... وزیر دفاع آمریکا گفته است "ما اجازه نمی دهیم چنین وضعیتی ادامه یابد و در صورت لزوم برای مقابله با تهدیدات، دست به اقدام یکجانبه می زنیم"».
یک لرد انگلیسی طرفدار سازمان مجاهدین در بی‌بی‌سی می‌گفت٬ از هر ده نفر که در عراق کشته می‌شوند٬ هشت نفر به دست ایرانی‌ها کشته می‌شوند. چندروز پیش گزارشگر بی‌بی‌سی می‌گفت٬ خروج نیروهای آمریکایی از عراق باعث تقویت القاعده می‌شود. صحبت از ایجاد پایگاه‌های نظامی دایمی نیروهای ائتلاف غرب در افغانستان و عراق است. بین اسرائیل و اقلیم کردستان [که کمابیش مانند یک دولت مستقل عمل می‌کند] روابط و مناسباتی شکل گرفته است. التماس رئیس جمهور افغانستان از آمریکایی‌ها جهت رعایت حال غیرنظامیان نتیجه نمی‌دهد. کاخ سفید به اعتراضات پاکستان [قدرت اتمی!] به حمله نظامی به خاک خود و کشتار مردم توجهی نمی‌کند و به درخواست مقامات پاکستانی مبنی بر قطع فوری حملات این‌طور جواب داده است: متأسفانه قابل قبول نیست! جمعی از اعضای کنگره آمریکا با پشتیبانی آیپک خواستار تحریم بانک مرکزی ایران شده‌اند. نیروهای اپوزیسیون سوری از ناتو در خواست کردند به کشورشان حمله کند. نماینده روسیه در ناتو گفته است٬ بعد از سوریه نوبت ایران است [البته روس‌ها اخ‌اند اما]. حسن شرفی جانشین دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران گفته است: «چهارملیون کردهای ایران که مرز شمالی با عراق را در اختیار دارند، هرآینه ایالات متحده گام هایی مهاجمانه تر دربرابرایران بردارد، از آمریکا پشیبانی خواهند کرد». ایران بزرگترین مانع ثبات در عراق. اخطار مقام نظامی آمریکا به تشدید عملیات تروریستی در عراق که با پشتیبانی سپاه قدس انجام می‌شود. آر‌پی‌جی ساخت ایران در دست طالبان. «نقش ایران» در حادثه‌ی تروریستی ۱۱ سپتامبر ...
[این لیست را می‌توانم چند صفحه ادامه بدهم. همین‌طوری از ذهن نوشتم. شما لیست خودتان از مصایب داخلی را هم به این لیست اضافه کنید٬ بعد بگویید با این اوضاع داریم به کدام سو می‌رویم؟ چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ می‌خواهیم چکار کنیم؟ چه کار باید کرد؟ چه کار می‌شود کرد؟ بگویید سال دیگر در همین روز وضع ما چگونه است؟].

هرکدام از گزاره‌هایی که بالاتر آمد یک اعلام جنگ است. البته این ادعا در بهترین حالت خوشبینانه است. ادعای خوشبینانه‌ای که با ساده‌لوحی مقداری تداخل پیدا کرده است. واقعیت٬ آن واقعیتی که در ذهن خیالاتی من شکل گرفته است٬ این است که گزاره‌های بالا مرتبط با جنگی است که خیلی وقت است شروع شده است و ما نه ناظر آن٬ بلکه خواسته و ناخواسته یک طرف درگیر در آن هستیم. این‌که دود و آتش آن هنوز به خانه ما نرسیده است٬ [نرسیده است؟] نباید به ما این احساس را بدهد که ناظر بیرونی آن هستیم. در ذهن مالیخولیایی من صحنه‌هایی خلق می‌شوند که اراده من در تشکیل آن‌ها نقشی ندارد: دارم مطلبی در گودر می‌خوانم. یکی دارد با عکس و مدرک ثابت می‌کند که این ساختمانی که نزدیک گیشا در اثر اصابت راکت ویران شده و بیست و پنج کودک ایرانی را خاکستر کرده است٬ آشکارا یک کودکستان بوده است٬ و یکی دیگر که زیر مطلب او نوشته است: «این یکی از تاکتیک‌های سپاه پاسداران است که راکت‌های جنگی خود را در کودکستان‌ها و بیمارستان‌ها و مناطق مسکونی مخفی می‌کند».

می‌بینید؟ از دست من کاری برنمی‌آید. مگر این‌که شما بلندتر فکر کنید که من هم بشنوم. یادم هست دوسه سال پیش در بحثی که با چندتن از دوستان داشتیم٬ یکی از آن‌ها مرا به «جنگ‌هراسی» متهم کرده بود. البته اعتراف می‌کنم که امروز هم مثل آنروز از جنگ می‌ترسم. اما جنگ‌هراسی٬ ترس نیست٬ فوبیا است. کسی که مبتلا به این بیماری است از چیزهایی هراس دارد که عالم واقع وجود آن‌ها را تأیید نمی‌کند.
شاید هم این دوستان ایرانی که در گودر با وقایع رنگارنگ سرگرمند درست به اندازه من در مقابل آینده‌ی نامعلوم حیران هستند٬ عین من می‌ترسند٬ و مثل من آن‌چه را که به سوی آن‌ها در حرکت است می‌بینند٬ اما طبق یک قرار جمعی که من از آن بی‌خبرم٬ خود را به آن راه می‌زنند و به جای این‌که به ترس‌ها و نگرانی‌‌هایشان بلند فکر کنند٬ حواس خود را با گودربازی پرت می‌کنند؟ [این یکی دیگر به نظر خودم هم عادی نیست]. ...

ـ جریان مسبوق به سابقه است. شورای امنیت به هدف حفاظت از جان غیرنظامیان لیبیایی ایجاد یک منطقه پرواز ممنوع را تصویب کرد. پنج ماه پیش بود. اولین فکری که این‌جور مواقع سراغ من می‌آید این است: آیا این واقعه به ایران ربط دارد؟ و هنوز جوهر مهر تصویب‌نامه خشک نشده بود که دویچه‌وله جواب مرا داد:
«تصویب منطقه پرواز ممنوع در لیبی، بشارتی مهم برای اپوزیسیون ایران».
«در حالی که در کشورهای خاورمیانه موج اعتراضات مردمی به راه افتاده، تصویب منطقه پرواز ممنوع در لیبی از سوی شورای امنیت سازمان ملل را می‌توان نخستین دخالت مستقیم جامعه جهانی در روند موج اعتراضات این منطقه نامید. همزمان با ناآرامی‌های لیبی، در دیگر کشورهای خاورمیانه هم‌چون بحرین، یمن، سوریه و ایران نیز اعتراضات ادامه دارد. ...». در این‌جا دویچه‌وله می‌پرسد: «اما امکان تصویب منظقه پرواز ممنوع از سوی شورای امنیت سازمان ملل برای دیگر کشورهایی که غیرنظامیان در آنها در معرض خطر هستند تا چه حد وجود دارد؟».
«دیدگاه ایران این است که اگر مثلا در کردستان شورشی شود، ... یا مشکلاتی که در بلوچستان وجود دارد بیشتر شود، ممکن است برای غرب تبدیل به سوژه‏ شده و بخواهند دخالت کنند. اگر این مشکلات حل نشود، با وجود اقوام مختلقی که در مناطق مرزی ایران وجود دارند، می‌توان در آینده تصور کرد که مسئله لیبی برای ایران هم کپی شود».
[من مژدگانی دویچه‌وله به «اپوزیسیون ایران» را همان پنج ماه پیش در گودر هم‌خوان کردم ببینم شما خود را جزو این «اپوزیسیون ایران» می‌دانید یا نه٬ اما از شما خبری نشد].
ده روز پیش (بیست‌ام آگوست) در صفحه فیسبوک محسن سازگارا شخصی به نام طاها عزیزی کامنتی گذاشته بود که آن را همخوان کردم. نوشته بود:
«سقوط حکومت قذافی بدون کشته شدن حتی یک سرباز نیروهای غربی شرایط رو برای ادامه این چنین تغییرهایی در منطقه من جمله در سوریه و ایران آماده می‌کنه. امیدوارم این شیوه کشورهای غربی برای سرنگونی دیکتاتورهای بی خرد ادامه پیدا کنه».
آن‌چه برای من جالب بود٬ این بود که این شخص از دریچه چشم غربی‌ها به موضوع نگاه می‌کند. تلفات حتمی یک چنین عملیاتی را در میان مردم کشورهای یادشده در نظر نمی‌گیرد. توجه او به این است که نیروهای غربی «بدون کشته شدن حتی یک سرباز» به موفقیت رسیده‌اند.
سه روز بعد شخصی به نام مجتبی واحد در بی‌بی‌سی مطلبی منتشر کرده بود که بخشی از آن را تحت عنوان «افزایش امید ایرانیان» همخوان کردم:
«حکومت لیبی نخستین رژیمی بود که به خاطر نقض گسترده حقوق بشر مورد حمله نظامی خارجی قرار می‌گرفت. نگرانی مقامات ایران این بوده و هست که شرایط لیبی از لحاظ نقض حقوق بشر و عطف توجه بین‌المللی به آن٬ شباهت زیادی به ایران دارد. دومین مشابهت حکومت لیبی با نظام ایران٬ متهم بودن دولت هردوکشور به دخالت در عملیات تروریستی خارجی است. این دو مشابهت٬ حکومت ایران را نگران کرده که مبادا پس از لیبی نوبت رژیم ایران باشد. گذشته از این، حتی اگر موضوع حمله خارجی هم در میان نباشد، سرنگونی رژیمی که به زعم مجامع بین المللی و حکومت های غربی شباهت بسیار به حکومت ایران دارد، می تواند امید ایرانیان به تحول مشابه در ایران را افزایش دهد».

شما جزو این «ایرانیان» هستید؟ من نیستم. تعریف من از ایرانیان با «ایرانیان»ی که حقوق‌بگیران بی‌بی‌سی از آن حرف می‌زنند٬ متفاوت است. آیا شما دل به یک چنین تحولی بسته‌اید؟ و طوری که این شخص می‌گوید٬ اخیرا شاهد افزایش امید خود بوده‌اید؟ بلندتر فکر کنید من هم بشنوم. من باید بدانم اگر ایرانیان همین‌هایی هستند که بی‌بی‌سی می‌گوید٬ پاسپورتم را در سطل آشغال بیاندازم.