۲۰ آبان ۱۳۸۹

كنسرت همایون شجریان و گروه همنوازان حصار میزبان محمدرضا شجریان - استاد آواز ایران ـ بود

منظور خبرنگار نویسنده خبر بالا از آوردن عبارت «- استاد آواز ایران -» پس از نام محمدرضاشجریان بی‌شک این نیست که به ما یادآوری کند این «محمدرضاشجریان»ی که از او نام می‌برد٬ همان استاد آواز ایران است. او با اضافه کردن این عبارت فاش می‌کند که به عنوان کسی که احترام به استاد او را هیپنوتیزم کرده است هیچ میانه‌ای با رعایت بی‌طرفی و عینیت ژورنالیستی ندارد.

قافیه شعری عبارت «استاد آواز ایران» با «محمدرضاشجریان» طوری به اعماق جان هواداران استاد رسوخ کرده است که فکر می‌کنم٬ اگر یکی از آن‌ها را نصفه‌شب ناغافل از خواب بیدار کنید و بی‌مقدمه به او بگویید «محمدرضاشجریان» در بی‌ارادگی و گیجی خواب‌وبیداری بلافاصله خواهد گفت: استاد آواز ایران. و برعکس اگر به او بگویید استاد آواز ایران٬ فورا از او خواهید شنید: محمدرضاشجریان.

از صحبت دور افتادیم. صحبت سر کنسرت همایون شجریان بود. طوری که در خبر آمده است٬ محمدرضاشجریان نیز به عنوان یکی از شنوندگان در این کنسرت شرکت داشته است.

«در دومین شب كنسرت همایون شجریان و گروه همنوازان حصار، پیش از آن كه گروه روی صحنه بیاید، محمدرضا شجریان وارد تالار شد و در مقابل ابراز احساسات تماشاگران چند دقیقه‌ای ایستاد و سپس در ردیف اول نشست تا شاهد هنرنمایی شجریان پسر باشد».
اما پس از این که هنرنمایی «شجریان پسر» (- قند عسل -) رو به پایان می‌رود و کنسرت به بخش پایانی خود نزدیک می‌شود اتفاق جالبی می‌افتد.
شما هم احیانا مانند من در این کنسرت نبوده‌اید. با وجود این٬ اگر سؤالی از شما بپرسم جواب آن را حتما می‌دانید:
اگر گفتید مردم در آخر کنسرت چه درخواستی داشتند؟
جوابتان درست است. نمره شما ۲۰

مردم مرغ‌سحر می‌خواهند.
خداوندا این چه آیین مضحکی است که پیش روی ما اجرا می‌شود؟ باید تصور کنید که مردم مرغ‌سحر را از کسی که کنسرت مال اوست و یک ساعت برای آن‌ها آواز خوانده است٬ یعنی از همایون٬ شجریان‌پسر که روی سن حضور دارد نمی‌خواهند٬ بلکه از یکی از مهمانان کنسرت که بین شنوندگان نشسته است٬ یعنی از شجریان‌پدر می‌خواهند که برایشان مرغ‌سحر بخواند. مرغ سحر همان‌طور با تارهای صوتی استاد پیوند خورده است که با چین‌چین زلف سیاه‌ش. بهترین نوع مرغ‌سحر که به مذاق آن‌ها خوش می‌آید مرغی‌ست که از حنجره ملکوتی استاد به پرواز درآمده باشد. کپی را هم برابر اصل نمی‌دانند.

فقط صحنه را تصور کنید:
مردم بدون توجه به این‌که ممکن است تعداد معدودی از هنردوستان موسیقی برعکس آن‌ها برای شنیدن موسیقی به کنسرت آمده باشند «در بخش پایانی [یعنی هنگامی که روح آن ها باید در اثر شنیدن یک‌ساعت موسیقی اصیل ایرانی ملایم و تلطیف شده باشد٬ مثل گروهی از سربازهای یک پادگان نظامی] ... با فریادهای پیاپی "استاد مرغ سحر! استاد مرغ سحر!" محمدرضاشجریان را خطاب قراردادند».
از راه دور نمی‌توانم قضاوت کنم٬ اما این جماعتی که من می‌بینم٬ بعید نیست اگر شجریان را در اتوبوس هم ببینند٬ یک‌تنه فریاد بزنند مرغ‌سحر مرغ‌سحر. و حتما هم توقع دارند استاد همان‌جا کت خود را درآورده و برای آنها «یک دهن» مرغ‌سحر ناله سرکن بخواند.

در صحنه پایانی کنسرت مثل همیشه وفور احساسات و عاطفه و احترام و افتخار و گل و آغوش و تشویق و اشک و دستمال کاغذی و این جور چیزا:
«تشویق‌های پیاپی تماشاگران با اهدای دسته گل‌های مختلف[!] به اعضای گروه همراه شد و سرانجام همایون شجریان به احترام پدر از روی سن پایین آمد و محمدرضا شجریان را در آغوش گرفت و دسته گلی را تقدیم او كرد و سپس با گروه همنوازان حصار صحنه را ترك كردند، اما تالار خالی نشد و تماشاگران به احترام استاد آواز ایران - محمدرضا شجریان – ایستادند [حواستون به واکنش هیپنوتیزمی هست؟] و با تشویق‌های پیاپی او را بدرقه كردند».

بدو بیا بغل بابا











در ادامه می‌خوانیم که عکاسان خبری این کنسرت نتوانستند درست به وظیفه خود عمل کنند: «چون بلیت‌های جایگاه ویژه [خبرنگاران و عکاسان] به مردم فروخته و یا ارایه شده بود و در جایگاه ویژه تنها تعداد معدودی خبرنگار حضور داشتند».
این نیز یکی از وقایع حاشیه‌ای این کنسرت است که باید دوسه جمله‌ای درباره آن بنویسم.