۰۹ دی ۱۳۸۸

هدف واقعی جنگ اسرائیل علیه فلسطین و لبنان

مقاله زیر از اوری آونری (Uri Avnery)، روشنفکر اسرائیلی است که خود در گذشته نماینده کنیسه بوده است و امروز از فعالین جنبش صلح در اسرائیل است. ترجمه نوشته آونری به زبان آلمانی را را از سایت «ZNet Deutschland» برداشت ه­ام که چند تن از روشنفکران یهودی در آن می­نویسند. هدفم از برگردان آن به فارسی آشنایی دیدگاهی دیگر به وضعیت امروز منطقه است.

هدف اصلی، سرنگونی رژیم لبنان و سرکارآوردن یک رژیم دست­ نشانده است. این همان هدف آریل شارون در سال ١٩٨٢ بود که شکست خورد. اما شارون و شاگردانش در رهبری نظامی و سیاسی هیچ­گاه هدف مذکور را کنار نگذاشتند.
عملیات امروزه مانند عملیات ١٩٨٢ با هم­آهنگی کامل با آمریکا طراحی و اجرا می­شود. و مانند همان روزها تردیدی نیست که این عملیات نیز با بخشی از اقشار برگزیده لبنان برنامه ­ریزی شده است. این اصل مطلب است. باقی چیزی نیست جز سروصدا و پروپاگاندا.
یک روز مانده به هجوم سال ١٩٨٢ وزیر امور خارجه آمریکا به آریل شارون گفته بود که پیش از هجوم به لبنان
ایجاد پروپاگاندایی که مورد پذیرش افکار عمومی جهان قرار بگیرد ضروری است. و واقعا هم یک چنین پروپاگاندایی به وقعیت پیوست. یعنی دقیقا زمانی که باند تروریستی ابوندال به قصد کشتن سفیر اسرائیل در لندن دست به اقدام زد. این عمل البته هیچ ربطی به لبنان و کمتر از آن به پی ال او (که دشمن ابوندال بود) نداشت، ولی کار خودش را کرد.
این­بار عملیات تحریک­ آمیز لازم را حزب­الله به وسیله اسیرکردن دو سرباز اسرائیلی فراهم آورد. همه می­دانند که آزادی این دو سرباز از طریق تعویض زندانیان میسر می­بود. اما اسرائیل تمهیدات نظامی عظیمی را که ماه­ها پیش از آن آماده شده بود به عنوان عملیات نجات در اختیارافکار عمومی اسرائیل و جهان قرار داد. عجیب این­که همین واقعه دوهفته پیش از آن در نوار غزه واقع شد. عملیاتی که در نوار غزه پس از اسارت یک سرباز اسرائیلی رخ داد نیز خیلی پیشتر طراحی شده بود و هدف آن نابودی دولت فلسطینی بود.
هدف رسمی عملیات در لبنان، تاراندن حزب­الله از نواحی مرزی و جلوگیری از اسارت سربازان و راکت­اندازی به شهرهای اسرائیل است. هدف رسمی هجوم به نوار غزه مصونیت شهرهای «سدروت» و «اشکلون» از راکت­های «قسام» است.
این عملیات، یادآور عملیاتی تحت عنوان «صلح برای جلیلیه» در سال ١٩٨٢ است. آن روزها نیز برای افکار عمومی اسرائیل و در پارلمان (کنیسه) این­طور توضیح داده شده که هدف از این عملیات عقب راندن ٤٠ کیلومتری راکت­های کاتیوشا است. این یک دروغ آگاهانه بود. یازده­ماه پیش از جنگ ١٩٨٢ حتی یک راکت کاتیوشا از خارج مرزها شلیک نشده بود. از همان ابتدا هدف اصلی اشغال بیروت و به قدرت رساندن یک دیکتاتور بود. همان­طور که بیشتر از یک بار گفته ­ام، این قضیه را شخص آریل شارون برای خود من تعریف کرد و من هم آن را همان­روزها با اجازه او منتشرکردم (بی­این­که مستقیما نامی از او ببرم).
آشکار است که عملیات امروز شماری اهداف ثانوی را دنبال می­کند که آزادسازی سربازان اسیر جزو آن­ها نیست. هرکس می­داند که چنین هدفی از طریق نظامی قابل دستیابی نیست. اما محتملا این امکان وجود دارد که از این طریق هزاران راکتی را که حزب­الله در طول سال­های گذشته جمع­ آورده است، نابود ساخت. سران نظامی حاضر هستند برای دستیابی به چنین هدفی ساکنان شهرهای اسرائیل را که در تیررس راکت­ها هستند به خطر بیاندازد. آن­ها باور دارند که این معامله خوبی است، چیزی شبیه به تعویض مهره ­های شطرنج.
یکی دیگر از اهداف ثانوی بازسازی «قدرت ترساننده» ارتش است. این  یک «کد» است. و معنی آن بازسازی غرور جریحه­دارشده ارتشی است که دراثر عملیات نظامی متهورانه حماس در جنوب و حزب­الله  در شمال شدیدا لطمه خورده است.
به طور رسمی اسرائیل از دولت لبنان خواستار خلع­ سلاح حزب­الله و دورسازی اعضای آن از نواحی مرزی است. پذیرش این خواست، در شرایط امروزکه دولت لبنان تشکلی قومی­/مذهبی و آسیب­ پذیر است، ممکن نیست. کوچک­ترین تکان ممکن است به فروپاشی دولت انجامیده و باعث سقوط کشور در یک آنارشی کامل گردد، بخصوص پس از این­که آمریکایی­ها موفق شدند نیروهای سوریه را که سال­ها متضمن ثبات لبنان بود، از این کشور برانند.
ایده تشکیل یک رژیم خائن در لبنان ایده جدیدی نیست. درسال ١٩٥٥ بن­ گورین پیشنهاد کرده بود در لبنان یک نظامی مسیحی را به عنوان دیکتاتور سرکار بیاورند. اما موشه­ شارت از راه  نشان دادن این­که اساس این ایده بر  جهل کامل نسبت به مناسبات لبنان شکل گرفته است، باعث از بین رفتن آن شد. با این وجود ٢٧سال بعد آریل شارون تلاش کرد که آن را عملی کند. اسرائیل بشیرجمایل را سرکار آورد، که پس از مدت کوتاهی به قتل رسید. برادر بشیرجمایل جانشین او گشت و پس از مدت کوتاهی که در آن یک قرارداد صلح با اسرائیل امضا کرد، از مقام خود رانده شد (و همین شخص است که امروز علنا از عملیات اسرائیل حمایت می­کند).
امروز چنین گمان می­رود که اگر نیروی هوایی اسرائیل ضربات مهلکی به ساکنان لبنان واردآورد، بنادر و فرودگاه­ها را از کاربیاندازد، ساختارهای زیربنایی را نابود و نواحی مسکونی را بمباران کند و ...، خشمی که در افکار عمومی  نسبت به حزب­الله ایجاد خواهد شد، دولت لبنان را زیر فشار قرارداده و باعث می­شود که خواست­های اسرائیل را بپذیرد. و چون دولت فعلی لبنان در خواب هم قادر به چنین کاری نیست، می­شود نهایتا با کمک اسرائیل یک رژیم دیکتاتوری در این کشور بناکرد.
این یک منطق نظامی است. شخصا به آن مشکوک هستم. آشکار است که واکنش اغلب مردم لبنان مانند مردمان نقاط دیگر جهان خواهد بود: یعنی خشم و نفرت از مهاجمان. همین اتفاق در سال ١٩٨٢ رخ داد. شیعیان جنوب لبنان که تا آن زمان مطیع و بی­آزار بودند با قیام علیه اشغال­گران، حزب­الله را تشکیل دادند که به قوی­ترین نیروی کشور تبدیل شد. و در صورت آشکارشدن همکاری برگزیدگان لبنانی با اسرائیل، این برگزیدگان از صفحه روزگار حذف خواهند شد.
(راکت­های قسام و کاتیوشا نیزساکنان اسرائیل را به این­جا رساندند که دولت را تحت فشار قراردهند. نه با هدف دست­برداشتن از ایده مذکور، برعکس، برای عملی کردن آن).
سیاست آمریکا پر از تضاد است. پرزیدنت بوش در خاورمیانه هوادار «تغییر رژیم» است، اما دولت امروز لبنان تحت فشار آمریکایی­ها تشکیل شد. در این میان بوش موفق شد عراق را شکسته و در آن جنگ داخلی راه بیاندازد. (همان­طور که قبلا پیش­بینی کرده بودم). اگر بوش فورا جلوی ارتش اسرائیل را نگیرد یک چنین نتیجه ­ای هم در لبنان به بار خواهد آمد. گذشته از این، یک ضربه مهلک به حزب­الله نه تنها خشم ایران را برمی­انگیزد، بلکه شیعیان عراق را نیزمی­شوراند، شیعیانی که بوش برای اجرای نقشه­های خود جهت تشکیل یک دولت هوادارآمریکا به آن­ها نیازمند است.
جواب مسئله چیست؟ اتفاقی نبود که حزب­الله  در زمانی که فلسطینی­ها تقاضای کمک کردند سربازان اسرائیلی را اسیر کرد. ماجرای فلسطین در جهان عرب مورد توجه عموم است. حزب­الله به آن­ها نشان می­دهد که در وقت احتیاج و سختی، زمانی که اعراب به طرز شرم­آوری از ماجرا روی برمی­گردانند، این حزب یاور فلسطینیان است و به این­ترتیب پایگاه مردمی آن گسترش می­یابد. حال آن­که اگر امروز قرارداد صلحی بین اسرائیل و فلسطین برقرار می­بود، حزب الله چیزی بیشتر از یک پدیده لبنانی نبود که روی موقعیت فعلی ما هیچ تأثیری نمی­داشت.
در کمتر از سه ماه و نیمی که از تشکیل دولت اولمرت – پرز می­گذرد، این دولت موفق شد اسرائیل را وارد جنگی در دو جبهه کند. جنگی که اهداف آن غیرواقعی و نتایجش غیرقابل پیش­بینی است. اگر اولمرت این آرزو را در سر می­پروراند که به او مانند یک شارون دوم نگاه کنند، بی­تردید مأیوس خواهد شد. این سرنوشت شامل حال پرز هم خواهد شد که  مذبوحانه تلاش می­کند به عنوان «وزیر امنیت» جدی گرفته شود. برای هردوی آنان آشکار است که حمله به غزه و لبنان را ارتش طرح کرده  و دیکته می­کند. تصمیم­گیرنده در اسرائیل امروز «دان هالوز» [فرمانده نیروی هوایی] است. بیخود نیست که مسئولیت لبنان به عهده نیروی هوایی گذاشته شده است.
افکار عمومی اسرائیل از جنگ خوشنود نیست. اما با نوعی قضاقدرگرایی ساده­انگارانه با آن کنار آمده است، زیرا به عموم این­گونه تفهیم شده است که راه دیگری موجود نمی­باشد. و واقعا چه کسی می­تواند با جنگ مخالف باشد؟ چه کسی مخالف آزادسازی سربازان "ربوده شده" است؟ چه کسی مخالف این است که شر راکت­های کاتیوشا را از سر کشور کم کرده و قدرت­ترساننده را احیا سازد. هیچ­ سیاستمداری جرأت انتقاد از این عملیات را ندارد. (غیر از نماینده­ های عرب کنیسه که افکار عمومی به آن­ها توجهی نمی­کند).
در رسانه­ ها حضور ژنرال­ها، نه فقط ژنرال­هایی که اونیفورم به تن دارند، مسلط است. تقریبا هیچ­کدام از ژنرال­های گذشته نیست که رسانه­ها از او برای گفتگو، تشریح و توجیه این عملیات دعوت نکنند – و همه آن­ها یک­صدا یک حرف را می­زنند.
(یک مثال برای نشان­دادن این واقعیت: یکی از کانال­های تلوزیونی پرطرفدار اسرائیل، پس از باخبر شدن از شرکت من در یک تظاهرات ضدجنگ، از من برای مصاحبه­ ای درباره جنگ دعوت به عمل آورد. این دعوت مرا غافلگیرکرد، اما تعجب من مدت زیادی طول نکشید. یک ساعت مانده به شروع برنامه یکی از مجریان برنامه­ های گفتگو، به علت "اشتباه وحشتناکی" که رخ­داده بود، تلفنی از من معذرت خواست. هدف آن­ها نه مصاحبه با من (Avnery)، بلکه با مدیرکل سابق وزارت امور خارجه ٫پرفسور آوینری (Avinery) بوده است. یعنی کسی که هر حرکت دولت را به زبان فاخر و آکادمیک توجیه می­کند).

یک مثل قدیمی می­گوید: جایی که اسلحه سخن می­­گوید، «موسه*»ها سکوت می­کنند. بهتربگوییم: جایی که توپ­ها به صدا در می­آیند، مغزها از کار می­افتند.
فقط یک حرف کوتاه دیگر بگویم:
زمانی که اسرائیل در خلال یک جنگ هولناک تشکیل شد، دیوارها از پلاکات­هایی پوشیده شده بودند که روی آن­ها این نوشته خوانده دیده می­شد: «کل کشور یک جبهه، تمام ملت یک ارتش!».
از آن تاریخ ٥٨ سال گذشته است، اما این شعار هنوز مانند گذشته معتبر است. آیا این موضوع درباره چند نسل از ژنرال­ها و دولتمردان چه چیزی را بیان می­کند؟
* Musen خدایان نویونانی هنر و دانش بوده اند.

 [از آرشیو ۴دیواری قدیمی/ تیر۸۵]

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر