به این پست که به ماجرای پیداکردن همایون ارشادی توسط روانشاد کیارستمی اختصاص داشت، یه اسکرینشات از صفحهی ویکیپدیا که توش ادعای تهمینه میلانی در این مورد اومده اضافه کردم. برخی از اعضای جامعهی ادبیهنری و هنردوست ما برای سرپانگهداشتن جدول ارزشی معیوب خود دست به کارهای ناشایست میزنند. در فحاشی، تهدید و ارعاب منقدین تا دستکاری اسناد، پنهانکاری، جعل و نشر کذب ورزیدهاند. همین چندروز پیش فرج سرکوهی نوشت: شاملو به زبان فرانسه مسلط بود. این درست نیست.
در فاوریتها لینکهای مطالب و نوشتههای زیادی رو که حس کردهم برای آگاهی از احوال این جماعت مهم و مفیده ضبط کردهم. و اخیرا چندبار پیش اومده که پس از کلیک روی آنها با پیام ارور 404 یا «این صفحه در دسترسی نیست» مواجه شدهم. حتی ویکیپدیا از دستکاری اینها در امان نیست. مدتی پیش در مدخل شاملو جملهی شاهکاری یافتم که آن را به قصد تفریح با کپی/پست به توییتر منتقل کردم.
تحصیلات غیرکلاسیک آن مرحوم نیز چندان مرتب نبود
و چند روز پیش دیدم جمله به «شاملو تحصیلات مدرسهای نامرتبی داشت» تغییر کرده است!
هیچ بعید نیست روزی ادعای تهمینه میلانی به دست دغدغهمندان جامعه هنری که خودشونو پرچمدارروشنگری میدونن از ویکیپدیا حذف بشه تا دوستداران هنر از وقایعی که درکشون برای رشد جامعهی هنری ما لازمه آگاه نشن. بگذریم.
دوستی با اشاره به دو روایت ناسازگار در مورد آشنایی همایون ارشادی و کیارستمی پرسیده، پس بالاخره چکار باید کرد؟ یه هنردوست واقعی چطور باید با این تناقض کنار بیاد چطوری این معما رو حل کنه؟ حرف تهمینه میلانی (که همایون ارشادی تو یکی از فیلمهاش بازی کرده) درسته که همایون ارشادی رو اون به کیارستمی معرفی کرده، یا داستان بامزهای که کیارستمی پشت میکرفن برا خارجیا تعریف میکنه که سر چهارراه یه آدم عبوسی رو پشت فرمون ماشین دیدم، تق تق زدم به شیشهش و ... (که تأیید همایون ارشادی رو هم داره).
به زبان ساده تهمینه میلانی دروغ میگه یا حرف کیارستمی با حقیقت همخوانی نداره؟
در جامعه هنری رسم اینطوریه که هر وقت تناقضی روی آب میوفته عدهای با تهدید، توهین، برچسبزنی و ... سعی میکنند کلا از حرف زدن در اون مورد جلوگیری کنن. اگه زورشون نرسه، فرهیختههاشون وارد کارزار میشن که به کمک فلسفه و سفسطه و عرفان و هرمنوتیک دروغ رو راست، ضدهنر رو هنر و زشت رو زیبا جلوه بدن. مثلا ثابت میکنند که «سیاهی در این شعر سفیدی را نمایندگی میکند»! خود منو تا حالا چندبار طوری قانع کردهن که مدتها طول کشیده تا اون پیچ لق، اون حلقهی سستِ زنجیره استدالهاشونو پیدا کنم :) اما جالبی قضیه ما اینه که بعید میدونم بتونن ناسازگاری دو روایتی که در موردشون حرف میزنیم رو با هم سازگار کنند. نمیشه هم به میلانی حق داد، هم به طرف مقابل. این دو پوزیسیون دیامترال مقابل همدیگهن.
اینجا یکی از اون جاهاست که آدم دلش برا چندتا خبرنگار هنر- و حقیقتدوست، کنجکاو، پرتحرک، و کلهشق تنگ میشه. یکیشون میتونست بره سراغ تهمینه میلانی بگه خانوم واقعیت این ماجرا چیه؟ ولی در این صورت آیا جواب تهمینه میلانی چی میتونست باشه؟ «همایون تو فیلم من بازی کرده بود و من اونو به کیارستمی معرفی کردم، ولی طوری که همه میدونن مرحوم کیارستمی خیلی خلاق بود و تخیل بازیگوشانهای داشت. تو جمعهای هنری جهانی خیلی مهمه که شما بتونید یه چیز بامزه و خندهدارِ قابل تشویق تعریف کنید. و اون داستانی که کیارستمی اونجا تعریف کرده از خلاقیت خودش بوده». که خب در واقع - خلاقیت و تخیل بازیگوشانه به کنار- حرف قشنگی نمیزنه!
شخصا دوست دارم یه چیزی شبیه این بگه که یادش نمیاد چنین حرفی زده باشه و معلوم نیست چه کسی با چه نیتی این قصه رو ساخته. یا از این گزاره که یکی از گزارههای کثیرالاستفاده دوران ماست استفاده کنه: من یه حرف دیگه زده بودم از حرفم بد برداشت شده!
من تهمینه میلانی رو با سروصدایی که سر “اقتباس”های او از نقاشیهای دیگران راه افتاد به یاد میارم. میلانی برا من اون دیوی که بعضیها سعی میکردن تو فضای مجازی نشونش بدن نیست. خیلی معمولی یکی از اون آدمای با هوش و زرنگه که نظیرش زیادن. با اینکه هم خودش رو از تک و تا نیانداخت و هم نمیشه کمرویی رو یکی از صفات اصلیش به حساب اورد، دلم هم ازش چرکه، هم براش میسوزه. فکر میکنم نباید ماجراهای "اقتباس" رو تو داوریمون نسبت به صحت و سقم ادعاش که همایون ارشادی رو به کیارستمی معرفی کرده دخالت بدیم.
بالاتر پرسیدیم: تهمینه میلانی دروغ میگه یا حرف کیارستمی با حقیقت همخوانی نداره؟ برای من و شاید برای شما مشکله که تو این جمله جای این دو اسم رو با هم عوض کنیم. یعنی ما نمیتونیم منصف باشیم، چون ذهن ما زیر جبر ارزشهای دیکتهشدهی جامعهی هنری درست کار نمیکنه. وگرنه فیلم طعم گیلاس هم که بلیط ورودی شادروان کیارستمی به صحنه جهانی هنر بود اگه به حرف امیر قیصریه اعتماد کنیم “اقتباس” کیارستمی از یکی از داستانهای رضا قیصریه بوده.
«امیر قیصریه برادر رضا قیصریه ... گفت: آقای کیارستمی فیلم طعم گیلاس را با اقتباس از یکی از داستانهای کتاب “هفتداستان” [تألیف قیصریه] ساخته است، اما تعجب میکنم که چطور در تیراژ فیلم نامی از قیصریه نبرده است. البته میدانم که آقای کیارستمی آدم بااخلاقی است اما به نظرم باید این موضوع گفته میشد، چون فیلم “طعم گیلاس” عین داستانی است که در این کتاب آمده است».
قیصریه هم نویسندهست هم مترجم. آدم معمولی نیست، برا خودش جایگاهی داره. شخصا نمیشناختمش، تو این نوشته ازش به عنوان مترجم پیشکوست ادبیات ایتالیایی یاد شده. میبینیم که تو صحبتش تواضع به خرج میده. از اخلاق کیارستمی به نیکی یاد میکنه، شکایت نداره و به اینکه حق معنویش نادیده گرفته شده و بدون اجازه از ایدهش استفاده شده معترض نیست. فقط «تعجب» میکنه که چطور در تیراژ فیلم اسمش نیومده. ولی جملهی آخرش صریح و بیپرده ست، به قول آلمانیا، سوءتفاهمناپذیر:
«اما به نظرم باید این موضوع گفته میشد، چون فیلم “طعم گیلاس” عین داستانی است که در این کتاب آمده است».
البته دیدم خود این خبر (با نیات متفاوتی) در چند وبسایت منتشر شده، اما (پیدا نکردم) کسی به پیگیری و ارزیابی صحت و سقم این ادعا که ادعای کمی نیست توجهی نشون داده باشه. جالب نیست؟
چطور همون موقع که این ادعا منتشر شد به فکر منقد یا خبرنگاری نرسیده قضیه رو دنبال کنه ببینه ماجرا واقعا چیه؟ یکی از اونهایی که سر "اقتباس" تهمینه میلانی رگ حقیقتدوستیشون اونقدر بیرون زده بود که پوستِ تهمینه گیلانی رو زنده زنده بکنند در این مورد کنجکاو نشده بره کتاب «هفت داستان» قیصریه رو بگیره ببینه این جریان اقتباس چیه. میپرسید چرا؟ طوری که به عقل من میرسه چون ترازوی اینا میزون نیست. سنگهاشون ایراد داره، سنگ تموم نمیذارن. به یکی تخفیف میدن به یکی نمیدن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر