این پست جدید نیست، آن را از آرشیو ۴دیواری قبلی به اینجا منتقل کردم. دو مطلب ترجمه است در باره هدایت امنیتی رسانهها، فرهنگ و افکارعمومی که هنوز «به روز» است و حتی شاید بهتر از آن روزها فهمیده شود.
طبق اسنادی که فیلم ارایه میدهد سازمان سیا هزینه سفرهای هاینریش بل و برخی دیگر از نویسندگان را به مراکز فرهنگی بینالمللی میپرداخته است. هانس رودیگرمینوف نویسنده فیلم میگوید: «هاینریش بل قطعه الماسی بود در کلکسیون سازمان سیا». بازسازی روابط بل و سازمان سیا به سالهای ١٩٥٠ برمیگردد که او هنوز آنچنان شهرتی نداشت و برای داستانخوانی به برلین دعوت میشد. درطی همین دعوتها پای او به جریاناتی مانند «سازمان آلمانی جبهه» که تحت هدایت سازمان سیا بود باز میشود.
طوری که در فیلم مطرح میشود پس از تشدید تماسها، هاینریش بل رسما به عضویت یکی از سازمانهای مخفی سیا درمیآید. اعضای این سازمان با روشنفکران لهستانی، شوروی سابق و آلمان شرقی تماس میگرفتند و اطلاعاتی را از غرب در اختیار ایشان قرار میدادند. از این طریق «روشنفکران ناراضی» جذب شده و ازطریق هاینریش بل در مسافرتهایی به کشورهای بلوک شرق به افکار عمومی بینالمللی معرفی میشدند. هاینریش بل درباره این سفرها گزارشهایی تهیه میکرد که به «مرکز فرهنگی شهر کلن» میرسیده است.
روی چنین پسزمینه امنیتیای اخراج نویسنده ناراضی شوروی Solschenizyn طور دیگری دیده میشود. او در سال ١٩٧٤ در مسکو دستگیر و بهطور موقت زندانی شد. سپس به کلن آمد و مورد استقبال هاینریش بل قرارگرفت. تمهیدات این ماجرا به عهده «اداره امور خارجه» آلمان بود. بل همچنین با استفاده از وجهه خود در انجمن بینالمللی نویسندگان (پن) از ناراضیان یوگسلاوی سابق حمایت میکرد. بل در این انجمن به عنوان نویسندهای دور از مناسبات دولتی، و فرد دمکراتی که نمیتوان به او رشوه پرداخت معروف بود. فیلم ادعا میکند که او در عمل در خدمت اهداف دولت آمریکا و شرکای آن در آلمان درآمد. هاینریش بل در مرکز فرهنگی سازمان سیا در شهر کلن از چنان اهمتی برخوردار بود که ریاست آن را به عهده او نهادند.
بنا به اطلاعاتی که کانال تلوزیونی «آرته» ارایه میدهد، در محفل فرهنگی شهر کلن مهمترین نمایندگان مطبوعات و انتشارات آلمان گردهم میآمدند. هدف آنها این بود که روشنفکران چپی را در مقابل وسوسههای مارکسیتی حفظ کرده و تأثیرات رسانهای آنها را خنثی کنند.
ارتباطات سطح بالا با مراکز بزرگ تلوزیونی برای مأموران آلمانی سازمان سیا امکان ارتباط با میلیونها شنونده و بیننده را مهیا کرده بود. مأموران مورد اعتماد سازمان سیا توانستند به طرز «عالی» در مقابل میکرفنها و دوربینهای رادیوتلوزیونهای دولتی قرارگرفته و مطبوعات سوسیالدمکراتها را تحت سلطه خود درآورند.
طوری که فیلم مستند یادشده نشان میدهد، هدایت مراکز فرهنگی سازمان سیا در شهر کلن، برلین غربی، مونیخ و هامبورگ در دست جاسوسان آمریکایی قرار داشت که تحت نقاب همکاران «کنگره آزادی فرهنگی» پاریس انجام وظیفه میکردند.
این ادعا که تا به حال به صورت رسمی رد نشده است توسط نویسنده (زن) انگلیسی Frances Stonor Saunders در کتابی با عنوان «چه کسی صورتحساب را میپردازد» با ارایه اسنادی از بایگانیهای آمریکا نیز مطرح شده است.
شبکه این مراکز که نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران مشهور بینالمللی اعضای آن را تشکیل میدادند تا اتریش، سوئیس و ایتالیا میرسیده است. در این کشورها با پشتیبانی مالی سازمان سیا مجلات فرهنگیای منتشر میشده است بدون اینکه افکار عمومی از پشتپرده خبر داشته باشد. همینطور در جهان عرب و آفریقا سازمان سیا جهت یافتن همکارانی بین روشنفکران «شعبه»هایی احداث کرده بوده است که به برخی از آنان بورس داده میشد و در ارتباط با مرکز سازمان سیا در پاریس قرارمیگرفتند.
نویسنده فیلم مستند یادشده در کنفرانس مطبوعاتی در برلین میگوید: «افکارعمومی آلمان، کشورهای اروپایی و جهان دهها سال مستمرا فریب خورد. آنچه به نظربحثوجدل غیردولتی حولوحوش سیاست و فرهنگ میرسید، از طریق دولت هدایت میشد. سازمان سیا به طور برنامهریزیشده از نویسندگانی مانند هاینریش بل استفاده میکرد».
[ترجمه آزاد، متن آلمانی اینجا]
الماس کلکسیون سازمان سیا
مصاحبه با هانس رودیگرمینوف Hans-Rüdiger Minow نویسنده فیلم مستند در باره هدایت امنیتی رسانهها، فرهنگ و افکارعمومی:
- آقای مینوف، واکنشها نسبت به فیلم مستند شما چگونه بود؟
آنهایی که فیلم را دیدند، از دیدن آن گیج شدند، به شک افتادند و برخی به فکر فرورفتند. خبرنگارانی که این فیلم را درباره هدایت امنیتی رسانهها تماشا کردند، محتملا خود جزو اهداف بلقوه چنین اعمالی محسوب میشوند.
- گیجکننده این است که سازمان سیا درواقع پیش از همه خواهان جذب روشنفکران و هنرمندان چپ، از جمله بزرگی مانند هاینریشبل بوده است ...
این گروه برای هر کار امنیتی هدایت شده در عرصه افکار عمومی با اهمیت است. اول به این خاطر که با وجود کوچکی، در رسانهها و فرهنگ روز بیتأثیر نیست. دوم از این جهت که نگاه نقادانه، بخصوص دیدگاه نقادانهی اجتماعیشان، آنها را قابل اعتماد میسازد. درمورد هنرمندان و روشنفکران چپ این تصور میرود که از مناسبات دولتی به دور هستند. این برای مخاطبان مناسب است. و بالاخره سوم، به این دلیل که در این گروه گاهوبیگاه افکاری به وجود میآید که میتواند برای مناسبات موجود خطرناک باشد، بگوییم نوعی وسوسه مارکسیستی. همینکه بتوان یک چنین گروهی را هدایت کرد، حتی اگر نتیجه این هدایت خنثیسازی باشد، خود موفقیتی بزرگ است.
- از هاینریشبل چه انتظاری داشتند؟ او که در آلمان شرقی یا در شوروی سابق به عنوان نویسندهای شهرت داشت که در جدل با مناسبات آلمان غربی بود.
بل درست به همین خاطر یک قطعه الماس در کلکسیون سازمان سیا بود. البته سازمان سیا همین یک قطعه الماس را نداشت. از آغاز سالهای ۶۰، گزارشات هاینریش بل از سفرهایش به شوروی، لهستان به دفتر مرکز فرهنگی سازمان سیا در کلن میرسید که محل آن در انتشارات «کیپنهویر و ویچ» بود. این گزارشات احتمالا از آنجا به سازمانهای مرتبط آلمانی فرستاده میشد. در انتشارات یادشده گروهی از ژورنالیستهای سرشناس و با نفوذ با هدف استفاده از میکرفن و دوربینهای رادیوتلوزیون دولتی و سلطه بر مطبوعات سوسیالدمکراسی، جمع میشدند.
- در رسیدن به این هدف موفقیت داشتند؟
کاملا.
- در فیلم شما معلوم نمیشود که هاینریش بل آگاهانه برای سازمانهای وابسته به سازمان سیا کار میکرد.
گونتر گراس که هاینریش بل را از طریق مشارکت در پروژههای ادبی میشناخت، معتقد است که او از ماجرا بیخبر بوده است.
- این سخن گراس به نظر شما قابل اعتماد است؟
درواقع گراس میبایستی بداند. از سوی دیگر، گراس با خانم «کارولا اشترن» هم همکاری داشت و نمیدانست که او از جاسوسان قدیمی آمریکا بود. بعدها گونترگراس، هاینریش بل و خانم کارولا اشترن مشترکا مجله ادبی «ال٧٦» را (با تیتر فرعی «برای سوسیالیسم دمکراتیک») منتشر میکردند. این جالبترین پیشزمینه وسوسههای مارکسیستی بود که کاملا در خط سازمان سیا بود. هاینریش بل سالها به عنوان کسی که قدرت قانعسازی داشت، در خدمت این «خط» بود. بیتفاوت است که او خود را موظف به وفاداری نسبت به «هدایت» سازمان سیا میدانست، نسبت به آن مدارا میکرد، یا از وجود آن بیخبر بود. بل خیلی سیاسی بود. بنیاد حزب سبزهای «اتحاد٩٠» به حق نام هاینریش بل را برخود دارد.
- پول هم در کار بود؟
در مورد مأموران جزء چرا، اما معمولا پول را توی جیب مأموران تأثیرگذار فرونمیکنند. نهادهای دولتی و امنیتی در پشتیبانی مالی از طریق بیراههها استادند. در صورت جریانیافتن پول سیاستهایی به کار بسته میشد که از طریق شخص سوم صورت گیرد، مثلا از طریق پرداخت به «کلوپ پن». سازمان سیا پول به حساب کلوپ واریز میکرد تا نویسنده مشخصی در نشستهای بینالمللی که به نظر سیا از لحاظ سیاسی مهم میرسیدند شرکت کند، یعنی همهی جاهایی که میبایستی جبهه آمریکاییها در جنگ تبلیغاتی تقویت میشد.
- آیا این پولها برای افراد مشخصی در نظر گرفته میشد؟ آیا اسم هاینریش بل جایی میآید؟
این پولها برای اشخاص مشخصی درنظر گرفته میشد.
- فیلم شما تا به سالهای هفتاد میرسد. آیا در این زمان فعالیتهای جاسوسی در رسانههای آلمان پایان یافت؟
چنین تصوری سادهلوحانه است. در سالهای هفتاد برتری سازمان سیا تمام میشود و کارها به سازمانهای امنیتی آلمان واگذر میگردد که آدمهای جدیدی با قابلیت اقناع مییابند.
[متن اصلی به آلمانی از اینجا]
*
دیروز در برلین فیلم مستندی از کانال آلمانیفرانسوی «آرته» به مطبوعات معرفی شد که در آن برنده نوبل ادبی هاینریش بل به همکاری با سازمان cia متهم میشود. این نویسنده آلمانی در چندین سازمان مخفی وابسته به سیا خدمت کرده است. در این فیلم رئیس سابق «مرکز فرهنگی شهر کلن» که هاینریش بل را برای عملیات سازمان سیا در سطح اروپا به خود جذب کرده بود، ادعا کرد که «همه ما برای سازمان سیا کار میکردیم». وی اضافه کرد که آنها بدون آگاهی از مناسبات پشت پرده، به پشتیبانی صندوق مالی شرکت آمریکایی فورد اعتماد کرده بودهاند. در فیلم یادشده مصاحبهای نیز با گونترگراس موجود است. گراس در این مصاحبه همکاری آگاهانه هاینریش بل با سازمان سیا را نامحتمل مینامد.طبق اسنادی که فیلم ارایه میدهد سازمان سیا هزینه سفرهای هاینریش بل و برخی دیگر از نویسندگان را به مراکز فرهنگی بینالمللی میپرداخته است. هانس رودیگرمینوف نویسنده فیلم میگوید: «هاینریش بل قطعه الماسی بود در کلکسیون سازمان سیا». بازسازی روابط بل و سازمان سیا به سالهای ١٩٥٠ برمیگردد که او هنوز آنچنان شهرتی نداشت و برای داستانخوانی به برلین دعوت میشد. درطی همین دعوتها پای او به جریاناتی مانند «سازمان آلمانی جبهه» که تحت هدایت سازمان سیا بود باز میشود.
طوری که در فیلم مطرح میشود پس از تشدید تماسها، هاینریش بل رسما به عضویت یکی از سازمانهای مخفی سیا درمیآید. اعضای این سازمان با روشنفکران لهستانی، شوروی سابق و آلمان شرقی تماس میگرفتند و اطلاعاتی را از غرب در اختیار ایشان قرار میدادند. از این طریق «روشنفکران ناراضی» جذب شده و ازطریق هاینریش بل در مسافرتهایی به کشورهای بلوک شرق به افکار عمومی بینالمللی معرفی میشدند. هاینریش بل درباره این سفرها گزارشهایی تهیه میکرد که به «مرکز فرهنگی شهر کلن» میرسیده است.
روی چنین پسزمینه امنیتیای اخراج نویسنده ناراضی شوروی Solschenizyn طور دیگری دیده میشود. او در سال ١٩٧٤ در مسکو دستگیر و بهطور موقت زندانی شد. سپس به کلن آمد و مورد استقبال هاینریش بل قرارگرفت. تمهیدات این ماجرا به عهده «اداره امور خارجه» آلمان بود. بل همچنین با استفاده از وجهه خود در انجمن بینالمللی نویسندگان (پن) از ناراضیان یوگسلاوی سابق حمایت میکرد. بل در این انجمن به عنوان نویسندهای دور از مناسبات دولتی، و فرد دمکراتی که نمیتوان به او رشوه پرداخت معروف بود. فیلم ادعا میکند که او در عمل در خدمت اهداف دولت آمریکا و شرکای آن در آلمان درآمد. هاینریش بل در مرکز فرهنگی سازمان سیا در شهر کلن از چنان اهمتی برخوردار بود که ریاست آن را به عهده او نهادند.
بنا به اطلاعاتی که کانال تلوزیونی «آرته» ارایه میدهد، در محفل فرهنگی شهر کلن مهمترین نمایندگان مطبوعات و انتشارات آلمان گردهم میآمدند. هدف آنها این بود که روشنفکران چپی را در مقابل وسوسههای مارکسیتی حفظ کرده و تأثیرات رسانهای آنها را خنثی کنند.
ارتباطات سطح بالا با مراکز بزرگ تلوزیونی برای مأموران آلمانی سازمان سیا امکان ارتباط با میلیونها شنونده و بیننده را مهیا کرده بود. مأموران مورد اعتماد سازمان سیا توانستند به طرز «عالی» در مقابل میکرفنها و دوربینهای رادیوتلوزیونهای دولتی قرارگرفته و مطبوعات سوسیالدمکراتها را تحت سلطه خود درآورند.
طوری که فیلم مستند یادشده نشان میدهد، هدایت مراکز فرهنگی سازمان سیا در شهر کلن، برلین غربی، مونیخ و هامبورگ در دست جاسوسان آمریکایی قرار داشت که تحت نقاب همکاران «کنگره آزادی فرهنگی» پاریس انجام وظیفه میکردند.
این ادعا که تا به حال به صورت رسمی رد نشده است توسط نویسنده (زن) انگلیسی Frances Stonor Saunders در کتابی با عنوان «چه کسی صورتحساب را میپردازد» با ارایه اسنادی از بایگانیهای آمریکا نیز مطرح شده است.
شبکه این مراکز که نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران مشهور بینالمللی اعضای آن را تشکیل میدادند تا اتریش، سوئیس و ایتالیا میرسیده است. در این کشورها با پشتیبانی مالی سازمان سیا مجلات فرهنگیای منتشر میشده است بدون اینکه افکار عمومی از پشتپرده خبر داشته باشد. همینطور در جهان عرب و آفریقا سازمان سیا جهت یافتن همکارانی بین روشنفکران «شعبه»هایی احداث کرده بوده است که به برخی از آنان بورس داده میشد و در ارتباط با مرکز سازمان سیا در پاریس قرارمیگرفتند.
نویسنده فیلم مستند یادشده در کنفرانس مطبوعاتی در برلین میگوید: «افکارعمومی آلمان، کشورهای اروپایی و جهان دهها سال مستمرا فریب خورد. آنچه به نظربحثوجدل غیردولتی حولوحوش سیاست و فرهنگ میرسید، از طریق دولت هدایت میشد. سازمان سیا به طور برنامهریزیشده از نویسندگانی مانند هاینریش بل استفاده میکرد».
[ترجمه آزاد، متن آلمانی اینجا]
* * *
مصاحبه با هانس رودیگرمینوف Hans-Rüdiger Minow نویسنده فیلم مستند در باره هدایت امنیتی رسانهها، فرهنگ و افکارعمومی:
- آقای مینوف، واکنشها نسبت به فیلم مستند شما چگونه بود؟
آنهایی که فیلم را دیدند، از دیدن آن گیج شدند، به شک افتادند و برخی به فکر فرورفتند. خبرنگارانی که این فیلم را درباره هدایت امنیتی رسانهها تماشا کردند، محتملا خود جزو اهداف بلقوه چنین اعمالی محسوب میشوند.
- گیجکننده این است که سازمان سیا درواقع پیش از همه خواهان جذب روشنفکران و هنرمندان چپ، از جمله بزرگی مانند هاینریشبل بوده است ...
این گروه برای هر کار امنیتی هدایت شده در عرصه افکار عمومی با اهمیت است. اول به این خاطر که با وجود کوچکی، در رسانهها و فرهنگ روز بیتأثیر نیست. دوم از این جهت که نگاه نقادانه، بخصوص دیدگاه نقادانهی اجتماعیشان، آنها را قابل اعتماد میسازد. درمورد هنرمندان و روشنفکران چپ این تصور میرود که از مناسبات دولتی به دور هستند. این برای مخاطبان مناسب است. و بالاخره سوم، به این دلیل که در این گروه گاهوبیگاه افکاری به وجود میآید که میتواند برای مناسبات موجود خطرناک باشد، بگوییم نوعی وسوسه مارکسیستی. همینکه بتوان یک چنین گروهی را هدایت کرد، حتی اگر نتیجه این هدایت خنثیسازی باشد، خود موفقیتی بزرگ است.
- از هاینریشبل چه انتظاری داشتند؟ او که در آلمان شرقی یا در شوروی سابق به عنوان نویسندهای شهرت داشت که در جدل با مناسبات آلمان غربی بود.
بل درست به همین خاطر یک قطعه الماس در کلکسیون سازمان سیا بود. البته سازمان سیا همین یک قطعه الماس را نداشت. از آغاز سالهای ۶۰، گزارشات هاینریش بل از سفرهایش به شوروی، لهستان به دفتر مرکز فرهنگی سازمان سیا در کلن میرسید که محل آن در انتشارات «کیپنهویر و ویچ» بود. این گزارشات احتمالا از آنجا به سازمانهای مرتبط آلمانی فرستاده میشد. در انتشارات یادشده گروهی از ژورنالیستهای سرشناس و با نفوذ با هدف استفاده از میکرفن و دوربینهای رادیوتلوزیون دولتی و سلطه بر مطبوعات سوسیالدمکراسی، جمع میشدند.
- در رسیدن به این هدف موفقیت داشتند؟
کاملا.
- در فیلم شما معلوم نمیشود که هاینریش بل آگاهانه برای سازمانهای وابسته به سازمان سیا کار میکرد.
گونتر گراس که هاینریش بل را از طریق مشارکت در پروژههای ادبی میشناخت، معتقد است که او از ماجرا بیخبر بوده است.
- این سخن گراس به نظر شما قابل اعتماد است؟
درواقع گراس میبایستی بداند. از سوی دیگر، گراس با خانم «کارولا اشترن» هم همکاری داشت و نمیدانست که او از جاسوسان قدیمی آمریکا بود. بعدها گونترگراس، هاینریش بل و خانم کارولا اشترن مشترکا مجله ادبی «ال٧٦» را (با تیتر فرعی «برای سوسیالیسم دمکراتیک») منتشر میکردند. این جالبترین پیشزمینه وسوسههای مارکسیستی بود که کاملا در خط سازمان سیا بود. هاینریش بل سالها به عنوان کسی که قدرت قانعسازی داشت، در خدمت این «خط» بود. بیتفاوت است که او خود را موظف به وفاداری نسبت به «هدایت» سازمان سیا میدانست، نسبت به آن مدارا میکرد، یا از وجود آن بیخبر بود. بل خیلی سیاسی بود. بنیاد حزب سبزهای «اتحاد٩٠» به حق نام هاینریش بل را برخود دارد.
- پول هم در کار بود؟
در مورد مأموران جزء چرا، اما معمولا پول را توی جیب مأموران تأثیرگذار فرونمیکنند. نهادهای دولتی و امنیتی در پشتیبانی مالی از طریق بیراههها استادند. در صورت جریانیافتن پول سیاستهایی به کار بسته میشد که از طریق شخص سوم صورت گیرد، مثلا از طریق پرداخت به «کلوپ پن». سازمان سیا پول به حساب کلوپ واریز میکرد تا نویسنده مشخصی در نشستهای بینالمللی که به نظر سیا از لحاظ سیاسی مهم میرسیدند شرکت کند، یعنی همهی جاهایی که میبایستی جبهه آمریکاییها در جنگ تبلیغاتی تقویت میشد.
- آیا این پولها برای افراد مشخصی در نظر گرفته میشد؟ آیا اسم هاینریش بل جایی میآید؟
این پولها برای اشخاص مشخصی درنظر گرفته میشد.
- فیلم شما تا به سالهای هفتاد میرسد. آیا در این زمان فعالیتهای جاسوسی در رسانههای آلمان پایان یافت؟
چنین تصوری سادهلوحانه است. در سالهای هفتاد برتری سازمان سیا تمام میشود و کارها به سازمانهای امنیتی آلمان واگذر میگردد که آدمهای جدیدی با قابلیت اقناع مییابند.
[متن اصلی به آلمانی از اینجا]