- دانشگاه اینو اینطوری کرده. تو رو آقاجونم وامیسته جوابشو میده
- میگم، چقدر خوب شد شما دانشگاه نرفتی حمیرا خانوم
***
|
توی یکی از پستهای قبلی این گمانه مطرح شد که شاید هم قصد بزرگآقا به عنوان «بزرگ» خانواده از دستگذاشتن روی شهرزاد این است که این عضو سرکش و بلندپرواز خانواده را رام کرده و به آغوش خانواده بازگرداند. بزرگآقا صحت این گمانه رو (قسمت ۲۵) تأیید کرد: «میخواستم این گوهر قیمتی (شهرزاد) تو خانواده دیوانسالار بمونه!».
یادم هست، همونروزا که داشتند شهرزادو میدادن به قباد، یکی توییت کرده بود، من اگه جای بزرگآقا بودم، شهرزادو برا خودم ورمیداشتم! حسرت بزرگآقا که «کاش پنجاهسال دیرتر به دنیا آمده بودم» ابراز عشق به شهرزاد بود. اینکه بزرگآقا علیه میل خودش به شهرزاد، مثل نویسنده توییت بالا عمل نمیکنه، نشون میده این گانگستر رذل نسبت به نویسنده توییت بالا "باوجدانتر" و "اخلاقیتر" بوده. بزرگآقا هم بود بزرگآقاهای قدیم!
***
امروز کمی عکسهای سیاهسفید تجمعات جنبش ملی شدن نفت را تماشا کردم. با عکسهای جنبش مشروطه یک فرق اساسی دارند. در عکسهای زمان مشروطه جای زنها خالیست، اما حضور آنها در عکسهای جنبش نفت قابل مشاهده است.
پای زن نباید به خیابان باز شود. بازشدن پای زن به خیابان برای مردم آن دوران نوعی فاجعه بشمار میآمده است. زن در خیابان معنی ندارد. «چه معنی داره زن بره تو خیابون؟». (چه معنی داره؟ هان؟ چه معنی؟). «زن خیابانی» امروز هم مترادف فاحشه به کار میرود. این فرهنگ غالب آن دوره بوده است. خواهر شهرزاد برای اینکه از خانه بیرون برود، باید بجنگد.
اما مگر بیرون چه خبر است؟ در تصور مردان و غالب زنان آن روزگار، بیرون جنگلی ست که در آن اوران اوتانهای نر منتظر مادهها هستند. یکمشت مرد وحشی که فقط یک چیز میخواهند. چندسال پیش در گزارش یک تحقیق جامعهشناسی در مورد رانندگانی که در خیابانهای پایتخت برای زنها بوق میزنند آمده بود، آنها به تیپ و مشخصات زنهایی که برایشان بوق میزنند توجه خاصی ندارند. این یعنی، همینکه آن موجودی که کنار خیابان ایستاده است زن باشد، برای آنها کافیست! [شناخت دیگری که در این تحقیق به دست آمده بود نیز بسیار جالب بود: خلاف تصور عامه، اکثریت مطلق بوقزنندگان، نه جوانان محنتکشیده مجرد، بلکه مردان متأهل زنوبچهدار است. آیا این پدرها فرزندان خود را چگونه تربیت میکنند؟ دختران خود را با چه دلیلی از رفتن به خیابان نهی میکنند؟].
منظور اینکه آن روزها شمار زنانی که میتوانستند مثل شهرزاد، آذر و مریم سر خود را راست بگیرند و با اعتماد به نفس نسبی پا به خیابان بگذارند قلیل بوده است. آن دوران را میتوان دوران تمرین قدمبهخیابان گذاشتن زنها فهمید. و آذر یکی از آنهایی است که پای او از طریق حزب توده به خیابان باز شده بود.
حضور زنان کمونیست در خیابان به صورت سازماندهی شده |
آذر |
نه! |