موقعیتی را تصور کنیم که در راهرو چند نفر سر موضوعی با صدای بلند مشاجره میکنند. کودک چهارسالهی یکی از آنها لای در آپارتمان را باز کرده و انگار که به تماشای فاجعهای ایستاده است، ترسان و با چشمان گشاد به آنها نگاه میکند. پدر صدای خود را پایین میآورد و آرام به او میگوید: «برو تو عزیزجون با عروسکت/ با توپت بازی کن! بروتو باباجون به مامان بگو برات موز پوست بکنه»!
دارد به او میگوید: اوضاع تحت کنترل است، نترس، خطری نیست. ما میدانیم که چکار میکنیم. نگران نباش. برو به کارت ادامه بده، طوری که انگار چیزی نشده است، مثل مواقع عادی. مثل همیشه:
!business as usual
بیزینس از یوژوال یعنی چی؟
تاریخ این عبارت به دوران جنگ اول جهانی میرسد. اولینبار چرچیل سه چهارماه پس از ورود انگلستان به جنگ آن را به کار برده است: خواست حداکثری ملت بریتانیا استمرار کسب و کار به طور معمول است.
!The maxime of the British people is Business as usual
اما من اولین بار آن را پس از وقایع یازدهسپتامبر شنیدم. همه آن روزها گیج و مبهوت بودیم. از همه بیشتر خود آمریکاییها، که هضم ماجرا برایشان دشوار بود. اذهان آنها به شدت مشوش شده بود و احساس ناامنی میکردند. این چه حادثه فاجعهباری ست؟ چکار باید کرد؟ حال چه خواهد شد؟ باید منتظر چه چیزی باشیم؟ و پرسشهایی از این دست، که یافتن پاسخ برای آنها از عهده عموم برنمیآمد.
عبارت «بیزینس از یوژوال» جواب مقامات بلندپایه رسمی به یک چنین موقعیتی بود. فارسی آن میشود: طوری رفتار کنید که انگار اتفاقی نیفتاده است، و هر کس خیلی عادی مانند سابق به کار و زندگی خود بپردازد.
این عبارت حاوی یک پیام است - مشکل میتوان کسی را تصور کرد که بتواند واقعهی تکاندهنده را که اتفاق افتاده بود ندیده بگیرد - این عبارت درواقع دارد میگوید: «ما» (بالاییها) میدانیم چه اتفاقی افتاده است و کارهایی را که لازم باشد انجام میدهیم. شما سرتان به کارتان باشد».
اما امروز وضع «ما» چطور است؟
اینطور نیست که در کشور و منطقه ما مسائل مهم همیشه پشت پرده راست و ریس میشده است، و ما به عنوان عامه هیچگاه به طور جدی در تصمیمهای بزرگ و امور سرنوشتساز دخالتی نداشتهایم، و همیشه به دلداری خود اکتفا کردهایم که: «بالاییها» درستش را میدانند و آنچه را لازم باشد انجام میدهند؟
اگر جواب به این پرسش مثبت باشد، که هست(!)، میتوانیم ادعا کنیم که بیزینس از یوژوال هزارسال قبل از آن که بر زبان چرچیل جاری شود، در دل و جان ما لانه داشته است. و ما به عنوان جماعت اهل دل همیشه در شرایط غیرعادی دورانهای بحرانی، یعنی زمانی که بایستی در حالت «خبردار» دایمی باشیم، به زندگی عادی ادامه دادهایم، و در دل امیدوارانه دعا کردهایم که: آن بالا کسانی باشند که واقعا درستش را بدانند و آنچه را لازم است درست انجام دهند.
اما مسئله اینجاست که بدبختانه گاهی که آدم در نوشتهجات رسمی تأمل میکند میبیند که ارزیابی „بالاییها“ از اهمیت، وضعیت و وقایع این دوران تفاوت خیلی زیادی با ارزیابی برخی مهندسهای نکتهسنج گوگلپلاس خودمان ندارد - که یوژوالی دایم در حال سنجش نکتههای ظریفی هستند که حتی در صورت درستی، اغلب به درد هیچکس، هیچدرد و هیچکاری الا تشویش افکار خصوصی و اتلاف وقت خود و دیگران نمیخورند.
در چنین وضعیتی، قلب هر آدم اهل دلی که به «بیزینس از یوژوال» خود مشغول است، از این ظن که دانایی بالاییها هم احیانا بیشتر از خود او نیست از نگرانی به تپش میافتد.
اما هنوز امید هست و نمیتوانیم خود را کاملا از دست رفته فرض کنیم. چرا که یکی از اصول جنگ دیپلماتیک و دیپلماسی جنگی به اشتباه انداختن طرف مقابل است. و یکی از طرق به اشتباه انداختن دشمن این است که در عین وقوف صددرصد به حرکتهای او، طوری وانمود کنیم که نقشههای او را نمیدانیم. و هیچ بعید نیست بالاییها در واقع در حال استفاده از این تاکتیک هستند. یعنی به احتمال زیاد همینطور است. در واقع باید همینطور باشد. یعنی همینطور است. حتما همینطور است.
حتما همینطور است.همین طور است. طور است. است.
پاسخحذفوضع ما بیشتر به مردم شیلدا شبیه هست. اینقدر رندانه خود و دیگران رو فریب دادهایم که فریبخورده و فریبخورنده مادرزراد شدهایم.
نمیشه گفت شیاد، دلایل مختلفی داره. ولی آنچه هست، بیزینس از یوژوال به ایدئولوژی بومی ما تبدیل شده.
پاسخحذف