۲۱ بهمن ۱۳۹۱

در آن شب‌ها

مهم نیست اگر از فضا و "آزادی‌های گسترده" دوران پیش از انقلاب خبر ندارید. شفیعی کدکنی در شعری که آن را برای اخوان سروده است، فضای آن روزها را (۱۳۴۶) برای شما تصویر می‌کند:

درین شب‌ها

درین شب‌ها،
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می‌ترسد.
درین شب‌ها،
که هر آیینه با تصویر بیگانه‌ست
و پنهان می‌کند هر چشمه‌ای
سرّ و سرودش را
چنین بیدار و دریا وار
توئی تنها که می‌خوانی.

توئی تنها که می‌خوانی
رثای ِ قتل ِعام و خون ِ پامال ِ تبار ِ آن شهیدان را
توئی تنها که می‌فهمی
زبان و رمز ِ آواز ِ چگور ِ نا امیدان را.

بر آن شاخ بلند،
ای نغمه ساز باغ ِ بی‌برگی!
بمان تا بشنوند از شور آوازت
درختانی که اینک در جوانه‌های خُرد ِ باغ
در خوابند
بمان تا دشت‌های روشن آیینه‌ها،
گل‌های جوباران
تمام نفرت و نفرین این ایام غارت را
ز ِ آواز تو دریابند.
تو غمگین‌تر سرودِ حسرت و چاووش این ایام.
تو، بارانی‌ترین ابری
که می‌گرید،
به باغ مزدک و زرتشت.
تو، عصیانی‌ترین خشمی، که می‌جوشد،
ز جام و ساغر خیام.

درین شب‌ها
که گل از برگ و
برگ از باد و
ابر از خویش می‌ترسد،
و پنهان می‌کند هر چشمه‌ای
سرّ و سرودش را،
در این آقاق ظلمانی
چنین بیدار و دریا وار
توئی تنها که می‌خوانی.

۱۱ نظر:

  1. این شعر احتمالا به حواد ث سال ٣٢ یا شاید هم ٤٢ نظر داره. حالا مثلا قراره این شعر در خدمت اثبات "بهتر" بودن یک مشت متجاوز و آدمکش در قدرت و راهزنان دورو برشان در مقایسه با آدمکشان سابق قرار بگیره؟ از "آزادی‌های گسترده" البته خبری نبود ولی انگشت در کون جهان نمیکردند و قرمطی هم نمی جستند. کسی برای تعیین نوع لباس و آرایش مو و خوراک و رنگ شورتت شلاق بدست معابر را قرق نمی کرد.
    این شعر خطاب به اخوان گفته شده که لابد "زبان و رمز آواز چگور ناامیدان را" میدانسته. حالا که به هر دلیلی سراغ شعری پنجاه ساله رفته ای بد نیست این آواز آوازخوان "دشت روشن آیینه ها" را که تبدیل شده به "گویند امید و چه نومید ندانند / من مرثیه خوان وطن مرده‍ی خویشم"، در توصیف امروز هم بشنوی:

    سیه کاران در میخانه ها بستند حافظ جان
    خم و مینا و جام باده بشکستند حافظ جان
    به مستان می انگور حدها می زنند آنان
    که از کبر و غرور و مکر سرمستند ، حافظ جان
    خدا گویند و می گیرند جان و مال مردم را
    خدا داند که بس نا مردم و پستند حافظ جان
    خدا کی نان جان با شرط ایمان میدهد کس را
    چرا الهیان این را ندانستند حافظ جان
    خدا ما را از این الله اهریمن رها سازد
    یقین اهریمن و الله همدستند حافظ جان
    همان اهریمن است الله و در این شک ندارم من
    گواهم ایزدی ایرانیان هستند حافظ جان
    ببين شبها چه تاریک است زیر پرچم الله
    ببین مردم چه بدبخت و تهیدستند حافظ جان
    سلامی کن به خیام آن ابرمرد از من مسکین
    بگو پَستان در میخانه ها بستند حافظ جان
    (مهدی اخوان ثالث، م. امید)

    پاسخحذف
  2. نه، همچین قراری نیست. این شعر بایستی فضایی رو نشون بده که امثال شما ندیدن و بدون اطلاع از اون حرف می زنن. نه بیشتر.

    امااین که فکر می کنید «قراره» این شعر در خدمت اثبات "بهتر" بودن یک مشت متجاوز و آدمکش ... قرار بگیره، یکی دیگه از نتایج تبهکاریهای صاحبان امروزی قدرت رو نشون میده: آنها استقلال فکری شما و امثال شما را از شما گرفته، و ذهن شما را گا..اند.

    پاسخحذف
  3. جواب این اقا یاخانم رو نتونستی بدی چرا توهین میکنی وحرف زشت میزنی .اگرفکرمیکنی اشتباه میکنه از اشتباه دربیارش.وقتی خلخالی هم از انقلاب کردن توبه میکنه تومیخوای چی رو ثابت کنی خدارو شکر خیلیها از دوره شاه هنوز زنده اند .درضمن خیال شاعرانه چه ربطی به واقعیات تاریخی دارد .

    پاسخحذف
  4. آیا فقط همینه که "آنها استقلال فکری بعضی ها رو ازشون گرفته اند" یا مشکل جای دیگه ایه؟ این حرف معنیش اینه که اگه به خاطر "اونا" نبود افراد استقلال فکری پیدا میکردن؟
    چرا این روزها بیشتر از پیش بعضی از مردم این رژیم رو با رژیم پهلوی مقایسه می کنن و به این نتیجه می رسن که اوضاع فاجعه بار فعلی می تونه دلیل بهتر بودن اوضاع زمان شاه باشه و حتی رضا پهلوی برای خیلی ها یک دفعه سوکسه پیدا میکنه؟
    دلیلش فقط فقدان تخیل و خبر نداشتن از امکان های دیگه ایه که می تونه وجود داشته باشه، یا این که شاید یه جورایی به احساس حقارتی تاریخی ربط پیدا میکنه که فرد رو ناتوان می کنه از این که جامعه و ملت خودش رو مستحق شرایطی "خوب" ببینه، نه این که فقط ناامیدانه برگشت به شرایطی رو بخواد که خودش هم می دونه نامطلوب بود اما در اون حداقل حکومت به طرز لباس پوشیدنش کاری نداشت؟
    این رویکرد ناامیدانه و انتخاب بین بد و بدتر به نظرم یه خصلت ملیه.

    پاسخحذف
  5. کاملا ممکنه "نظام مقدس" با گاییدن مغز من استقلال فکری ام رو از من گرفته باشه. البته. این کارکرد اصلی همه رژیمهای ایدولوژیک توتالیتره، منتهی در مورد میزان موفقیت شان میتوان چون و چرا کرد.
    مطلب از نظر من ساده است: اعتراض من به چاپ این شعر واکنش به عملی است که به گمان من تبلیغاتی سیاسی ست. جمهوری اسلامی با کمک میلیاردها دلار و امکانات انسانی و لجستیکی بی حساب و کتاب، تبلیغاتش در این مورد معین در خدمت اینه که بگه رژیم گذشته بد بود، "نظام مقدس" فعلی خیلی خوبه. نویسنده وبلاگ برای از اشتباه در آوردن افرادی که ادعا می کنند در گذشته "آزادی های گسترده" وجود داشته رفته سراغ شعر ی از سال ١٣٤٦ و خواسته بگه که رژیم گذشته بد بوده. نویسنده وبلاگ در مورد امروز ساکته. نظر من اینه که رژیم گذشته بد بود، رژیم فعلی بدتره. نظر من این نیست که پس بنابرین بهتره برگردیم به گذشته، چون بین دیکتاتوری سیاسی و دیکتاتوری ایدولوژیک توتالیتر، دومی بدتره.
    با این احساس که ممکنه برداشتم از هدف از گردگیری و چاپ این شعر، عجولانه بوده نشستم و تقریبا همه مطالب این وبلاگ رو خوندم. نویسنده وبلاگ رو فردی باهوش، با فرهنگ و با ذهنی نقاد یافتم که با بسیاری از نظرات و دیدگاه هایش موافقم. هدف اصلی بیشترین بخش مطالب وبلاگ نقد فرهنگی ست. کاملا موافقم. منتهی مطلب آزار دهنده این وسط اینه که ذهن نقاد نویسنده گزینشی عمل میکنه. اگر مثلا تولید و باز تولید رابطه مرید و مرادی در فرهنگ ما بده، قاعدتا نباید در پرداختن به مروجین آن به افراد بخصوصی نظر داشت و بطور خلاصه گزینشی عمل کرد. اگر شاملو و عباس معروفی به مرید پروری مشغولند ولی فقیه سفله و سفله پرور مشغول چه کاریست؟ اگر شجریان، شاملو و عباس معروفی در قدرت بودند هدف نقد فرهنگی نویسنده نمی بودند؟
    مطالب بسیار آموزنده، دردناک و لذت بخشی در این وبلاگ یافتم. ممنون. اما اگر بخواهم دوباره "کامنتی" در مورد چاپ این شعر بنویسم، کم و بیش همان مطلب قبلی از آب در خواهد آمد. از این بابت متاسفم.

    پاسخحذف
  6. این که در گذشته شاعران از ترس زیر لحاف شعر می گفتند، به این معنی نیست که امروز بهتره. ما برای این که انقلاب کنیم به اندازه کافی دلیل داشتیم (و من از این که در آن انقلاب شرکت داشتم راضی و سربلندم). ولی به علت فقدان تجربه و دانش مثل کسانی که تازه از خواب بیدار شده باشند، گیج بودیم، روشنفکرا گیج تر از ما. برابری برادری حکومت عدل علی! صوت خوبی داشت! محصولش حالا متأسفانه نصیب شما شده!
    من در مورد امروز زیاد نمی تونم حرفی بزنم چون در سی سال گذشته شاید مجموعاپنج شش ماه ایران بوده ام.
    اگه در پست های وبلاگو تأمل کرده باشید، حتما متوجه شدید که کلا وبلاگ سیاسی نیست. و فکر می کنم همه نباید در همه زمینه چیز بنویسند. منم کاری رو انجام میدم که فکر می کنم از عهده ش برمیام.
    مریدپروری مریدپروریه. فرقی نمی کنه. کسی که اینو بفهمه، اون یکی رو هم می فهمه. از صاحبان قدرت عجیب و غیرمعمول نیست که از هر ترفندی برای حفظ قدرت خود استفاده کنند (تو یکی از پستای پیش نوشتم که جمهوری اسلامی مروج مریدپرویه) اما از هنرمندا و روشنفکرای "مدرن" چرا.

    پاسخحذف
  7. در باره بی بی سی:

    http://4divari-mani2.blogspot.co.at/2011/11/blog-post_24.html

    پاسخحذف
  8. فرمودید:
    این شعر در خدمت اثبات "بهتر" بودن یک مشت متجاوز و آدمکش ... قرار بگیره، یکی دیگه از نتایج تبهکاریهای صاحبان امروزی قدرت رو نشون میده: آنها استقلال فکری شما و امثال شما را از شما گرفته، و ذهن شما را گا..اند...

    جالبه واسم! بعضی ها نظام رو متهم می کنن به اینکه همه تقصیرها و کوتاهی هاش رو میندازه گردن عوامل استکبار، اینجا هم مثل اینکه قراره گاییدگی دوستمون انداخته بشه گردن نظام! :))))
    (البته شما که خودتون استادین)تو تبلیغات میگن نباید کالاتون رو یه جوری تبلیغ کنید که همه به تیغ بگن ژیلت! چون طرف میره مغازه و میگه ببخشید ژیلت مثلا «شیک» دارید؟!؟! نظام هم شده اسم خاص و مصدر همه ی نواقص؟
    ضمنا شجاعتتون رو در گذاشتن این شعر و آزاد اندیشیتون رو می ستایم. همون طور که قبلا هم اشاره کرده بودم!

    پاسخحذف
  9. «کاملا ممکنه "نظام مقدس" با گاییدن مغز من استقلال فکری ام رو از من گرفته باشه. البته. این کارکرد اصلی همه رژیمهای ایدولوژیک توتالیتره، منتهی در مورد میزان موفقیت شان میتوان چون و چرا کرد.»

    از ویژگی های قوی وبلاگ شما برابری کردن طنز کامنت های مخاطبین با طنز عموم پست هاست!
    راستی برای جبران محبتتون و هدیه ی موسیقایی ای که بهم دادین من خیلی الکی قطعه ی الکی از آلبوم کاملا الکی ی محسن نامجو رو به شما و این مخاطب شریف و طنازتون تقدیم می کنم:
    http://www.iransong.com/song/61968.htm

    پاسخحذف
  10. با اجازتون من از http://members.aon.at/rivoco/phil1.jpg استفاده کردم. البته با ذکر منبع!

    پاسخحذف
  11. مرسی. الکی رو دوست داشتم.

    شعرهای قشنگتری از شفیعی میشناسم. انتخاب این شعر به این خاطر بود که ترسی رو که اون دوران حاکم بود نشون میده. یادمه اوایل ۵۷ بود. من کتابهای ممنوعه و «بودار» رو (از جمله درکوچه باغ های نیشابور رو) که تو خونه داشتیم، توی پلاستیک بسته بندی کردم، روی هم چیدم شون کنار دیوار انباری، و جلوشو با آجر و گچ دیوار کشیدم!

    پاسخحذف