ساینتولوژی سازمانی است که شخصی به نام ران هابارد آن را تأسیس کرد. این سازمان بدوا در آمریکا و سپس در برخی کشورهای دیگر به عنوان یک مذهب به رسمیت شناخته شده است. در این کشورها اعضای ساینتولوژی آزادانه فعالیت میکنند. اما وضع آنها در همه کشورها اینطور نیست، و برخی کشورها دامنه فعالیت آنها را از طریق قانون محدود میکنند. اطلاعات من در این مورد خاص به شنیدهها، مستندات تلوزیونی و مقالاتی اینجا و آنجا محدود میشود. فکر میکنم شدیدترین محدودیت در فرانسه اعمال میشود. ویکیپدیا مینویسد:
در فرانسه ساینتولوژی فرقه به شمار میرود و مبلغان حق ندارند برای آن تبلیغ کنند و هر گونه فعالیت در این زمینه ممنوع بوده و شامل جریمه و مجازات زندان میشود. ساینتولوژی همچنین در آلمان و بلژیک فرقه محسوب میشود. در سوئیس به عنوان مذهب پذیرفته نشد و کارکرد آن را تجاری دانستند».
ساینتولوژی دارای یک ساختار محکم هرمیشکل و شیوه رهبری آمرانه است.
تحقیقی که به خواست مجلس ملی فرانسه به عمل آمد (۱۹۹۵) ساینتولوژی را «کیشی مبتنی برشخصیت با ویژگیهای خطرناک» ارزیابی کرد. دولت استرالیا در گزارشی ساینتولوژی را سازمانی «شر» نامید و آن را برای «سلامت پیروان خطرناک» ارزیابی کرد. +
این سازمان در آلمان تحت نظر «اداره حفاظت از قانون اساسی» قرار دارد. این ارگان یک سازمان اطلاعاتی داخله است که مهمترین وظیفه آن اعمال نظارت بر کلیه فعالیتهایی است که خلاف نظام دمکراتیک مبتنی بر آزادی جمهوری فدرال آلمان انجام میشود.
در سایت این ارگان میخوانیم:
«در سازمان ساینتولوژی نشانههای بارزی از تلاش علیه نظم دمکراتیک آزاد به چشم میخورد. در نتیجه چهارچوب قانونی برای تحت نظرگرفتن این سازمان از سوی ارگان قانون اساسی موجود است. کنفرانس وزرای داخله و سناتورهای ایالتهای [فدرال آلمان] برای اولین بار در سال ۱۹۹۷ به ارزیابی مشابهی رسیده است».
انتقادی که از جوانب گوناگون، از جمله از جانب کارشناسان امور تربیتی به ساینتولوژی مطرح میشود این است که این سازمان اعضای خود را در هیرارشی بالاپایینی جای داده و آنها را به اطاعت تام و تمام و رعایت مناسبات بالاپایینی وامیدارد و این باعث اختلال در روند رشد شخصیت شهروندان جامعهای میشود که مبتنی بر استقلال فرد و حقوق فردی و ارزشهای دمکراتیک بنا شده است.
هنگامی که گفته میشود ساینتولوژی از سوی «اداره حفاظت از قانون اساسی» تحت نظر است، یعنی به خاطر خطری که از سوی این سازمان جامعه را تهدید میکند، این ارگان در قبال شهروندان وظیفه دارد، فعالیتهای این سازمان را زیر ذرهبین بگذارد. اداره حفاظت از قانون اساسی غیر از اعمال نظارت و کنترل به فعالیتهای اقتصادی این سازمان، کارهای دیگری هم میکند. به عنوان مثال از کارشناسان نهادهای علمی میخواهد، در مورد این سازمان تحقیق کنند. و نتایج این تحقیقات به صورت گزارش، فیلم و خبر در اختیار شهروندان قرار میگیرد.
این یک مقدمه بود.
میخواستم در مورد فرقه درویشی چیزی بگویم. البته ساینتولوژی با فرقههایی که «ما» میشناسیم تفاوتهای زیادی دارد. مثلا برعکس فرقههای مذهبی [که با وعدهی رستگاری، هدف خود را پرورش معنوی اعضا (پذیرش فقر، گذشت از خود، رویگرانی از مادیات و ...] اعلام میکنند، در فرقه ساینتولوژی «موفقیت»، پیش از هرچیز موفقیت مادی اعضا مدنظر است. اما آنچه در این نوشته مورد توجه است، نظم آمرانه و مناسبات بالاپایینی است که در این دونوع فرقه مشابه و مشترک است.
صحبت کردن در مورد دراویش، بخصوص امروز که مورد ظلم حکومت واقع شدهاند راحت نیست. از طرفی رابطه مریدان با مرشد خود یک رابطه ایمانی است که هنگام پرداختن به آن ممکن است جملهای نامناسب احساسات آنان را جریحهدار کند. و این چیزی است که من نمیخواهم. اما این بحث را دیگران به من تحمیل کردهاند.
از منظر فرهنگی پرورنده اصلی رابطه مرید/مردادی در جامعه ما فرقههای درویشی بودهاند. بیدلیل نیست که امروز ترکیباتی مانند «مریدپروری»، «رابطه مرید/ مرادی»، «رفتار فرقهای»، «بت سازی» و امثالهم به مفاهیمی مطرح در عرصه گفتگوهای اجتماعی «ما» تبدیل شده است. این مفاهیم برای «ما» یادآور روابط ناهنجار و مناسباتی به جامانده از گذشته است که از نظر فردی مسدود کننده رشد، و از نظر اجتماعی و فرهنگی مخل حرکت به سوی جامعهای است که از قابلیت زندگی در جهان امروز برخوردار باشد.
و کار فرقهها از زمانی که به وجود آمدهاند این است: پرورش مرید و جمعکردن مردمان حول یک شخص که مقام و جایگاه رهبری خود را (گاهی) از پدر به ارث برده است.
[نورعلی تابنده (ملقب به مجذوب علیشاه) قطب سلسله دراویش نعمتالهی است. ایشان از تاریخ ۲۷ دیماه سال ۱۳۷۵ ... پس از در گذشت مرحوم آقای حاجعلی تابنده (محبوب علیشاه) قطب پیشین این سلسله با وصیت ایشان برای جانشینی انتخاب شد]. +
در وب ویدئویی دیدم که آقای نورعلی تابنده (دکترای حقوق از دانشگاه پاریس) نشسته است و جمعی از مریدان یکی پس از دیگری در برابر او زانو زده و پای او را میبوسند. [عیسی مسیح علیه سلام پای پیروان خود را میشست. اگر درست یادم باشد، پادشاه حبشه به این خاطر به مسلمانان متواری صدر اسلام پناه داد که به او با این استدلال تعظیم نکردند که: در دین ما تعظیم تنها در برابر خداوند رواست].
ممکن است تعظیم و پابوسی در نظر عدهای ایدهآل به نظر برسد و اگر چنین موقعیتی در اختیار آنها قراربگیرد، خود را خوشبخت احساس کنند. اما این مناسبات، هرکجا که باشد بر اساس معیارها و فکر من مناسبات شدیدا واپسگرانه و شنیعی است، که به خاطر تأثیرات اجتماعی آنها در جامعه، از جمله امور خصوصی این یا آن فرقه به شمار نمیرود و به همه شهروندان مربوط است.
اما در این میان چطور میشود علیه خطراتی که استقلال فردی شهروندان را تهدید میکند و خلاف حرکت به سمت ایجاد مناسبات تساویطلبانه امروزی است تلاش کرد؟ آیا میتوانیم این وظیفه را بر عهده ارگانهای حکومتی قراردهیم؟ جواب آشکارا منفی است. خویشاوندی حکومت با مناسبات فرقهای آشکارتر از این است که لزومی به اثبات داشته باشد: حکومت خود مانند فرقهها تقویتکننده و مروج مناسبات بالاپایینی است. و از این منظر دعوای حکومت با دراویش گنابادی یک دعوای خانوادگیست.
نیشابور در کامنتمزورانه خود که راه را برای حمله چماقداران "انقلابی" به من باز کرد، مینویسد:
«زندانی شدن روشن نه به خاطر شاعری که به خاطر درویشی اوست. اینجا این صحبت پیش میآید که ما کجا ایستادهایم. هر کدام ما. که ما در کدام سو هستیم. سوی قدرت؟».
نیشابور در این نگرش معضلی پیچیده را به اندازه سطح نازل شعور مخاطبان خود ساده کرده است. واضح است که دفاع از حقوق شهروندی همه شهروندان، برای کسی که جهت رسیدن به مناسبات دمکراتیک فعالیت میکند یک اصل خدشهناپذیر است. وقتی مسئله دفاع از حقوق شهروندی است، راست، چپ، لیبرال، اصلاحطلب، اصولگرا، مسلمان، بهایی، کمونیست، روشنفکر دینی، آتئیست یا شیطانپرست فرقی نمیکند. حمایت از فرقه دراویش در مقابل قدرت حاکمی که «اداره حفاظت از قانون اساسی» آن ابزاری جز بولدوزر، ضربوشتم و زندان نمیشناسد، حمایت از حقوق شهروندی آنهاست. اینجا برای من بین علیرضا روشن و میرحسین موسوی تفاوتی نیست. از نظر من سیاست بولدوزری حکومت ایران که اماکن درویشان گنابادی را زیرورو کرد، با سیاست بولدوزری صهیونیستها که خانه فلسطینیها را روی سرآنها خراب میکند تفاوت چندانی ندارد. اما بیان نیشابور تلویحا «درویشی» را مکتبی ضدقدرت معرفی میکند که در مقابله با قدرت حاکم است، و از مخاطب میخواهد که «سوی» خود را انتخاب کند. در حالی که انتخاب واقعی اینجا انتخاب بین «مناسبات دمکراتیک و استقلال فردی» در یک طرف و «مناسبات ارتجاعی دستوپابوسی» در طرف دیگر است.
رضا رادمنش با استفاده از ترشحات ذهنی نیشابور حرف مرا («این فرقه درویشان یه فرقه ارتجاعی است و تضاد این فرقه و اعضای آن با قدرت حاکم یک دعوای خانوادگی است») حمایت از زندانی شدن علیرضا روشن معنا میکند: «یعنی مانند جمهوری اسلامی که مخالفان خود را با هر انگی وادار به سکونت میکند وبلاگنویس خارجنشین با علم براینکه فرقهی روشن ارتجاعی است با بازداشت او چندان مشکلی ندارد».
ـ کسانی که با ۴دیواری آشنا هستند میدانند که معضل مریدپروری، «روابط بالاپایینی» و موضوعات مرتبط با آن در طول این پنجششسالی که وبلاگ مینویسم، تا به امروز به طور مستمر، مستقیم یا غیرمستقیم در کانون توجه من بوده است. [شما هم این را میشناسید: میرحسین موسوی چندسال پیش حرفهایی زد که امروز دوبارهخوانی آنها این احساس را به آدم میدهد که این بشر علم غیب داشت! او حرفهای گوناگونی زد که گروههای مختلف خود را مخاطب بخش یا بخشهایی از آن دریافتند (و درمیابند). برای شخص من یکی از اوجهای سخنان میرحسین موسوی آنجایی است که او اعلام میکند که «در کنار ما ایستاده است». این برای من حرف وجدآوری بود. تیری بود که این چندهزارکیلومتر را طی کرده، و به تنه همان درختگردویی خورده بود که من روی آن ضربدر کشیده بودم(!)].
وبلاگنویسی جدی من در واقع با بررسی کتاب «یکهفته با شاملو» به قلم مهدی اخوان شروع شد. کتابی که اگر کسی آن را به دقت بخواند و نگذارد اعتبار قلابی اسامی و طنین پر طمطراق عبارتها جلوی چشم او را بگیرد، بسیار مفید و روشنگرانه است [سابقه آشنایی اولیه من با علیرضا روشن هم به همین زمان برمیگردد. یعنی زمانی که هیچیک از کسانی که در این بحثها شرکت دارند، نام او را نشنیده بودند].
در فرانسه ساینتولوژی فرقه به شمار میرود و مبلغان حق ندارند برای آن تبلیغ کنند و هر گونه فعالیت در این زمینه ممنوع بوده و شامل جریمه و مجازات زندان میشود. ساینتولوژی همچنین در آلمان و بلژیک فرقه محسوب میشود. در سوئیس به عنوان مذهب پذیرفته نشد و کارکرد آن را تجاری دانستند».
ساینتولوژی دارای یک ساختار محکم هرمیشکل و شیوه رهبری آمرانه است.
تحقیقی که به خواست مجلس ملی فرانسه به عمل آمد (۱۹۹۵) ساینتولوژی را «کیشی مبتنی برشخصیت با ویژگیهای خطرناک» ارزیابی کرد. دولت استرالیا در گزارشی ساینتولوژی را سازمانی «شر» نامید و آن را برای «سلامت پیروان خطرناک» ارزیابی کرد. +
این سازمان در آلمان تحت نظر «اداره حفاظت از قانون اساسی» قرار دارد. این ارگان یک سازمان اطلاعاتی داخله است که مهمترین وظیفه آن اعمال نظارت بر کلیه فعالیتهایی است که خلاف نظام دمکراتیک مبتنی بر آزادی جمهوری فدرال آلمان انجام میشود.
در سایت این ارگان میخوانیم:
«در سازمان ساینتولوژی نشانههای بارزی از تلاش علیه نظم دمکراتیک آزاد به چشم میخورد. در نتیجه چهارچوب قانونی برای تحت نظرگرفتن این سازمان از سوی ارگان قانون اساسی موجود است. کنفرانس وزرای داخله و سناتورهای ایالتهای [فدرال آلمان] برای اولین بار در سال ۱۹۹۷ به ارزیابی مشابهی رسیده است».
انتقادی که از جوانب گوناگون، از جمله از جانب کارشناسان امور تربیتی به ساینتولوژی مطرح میشود این است که این سازمان اعضای خود را در هیرارشی بالاپایینی جای داده و آنها را به اطاعت تام و تمام و رعایت مناسبات بالاپایینی وامیدارد و این باعث اختلال در روند رشد شخصیت شهروندان جامعهای میشود که مبتنی بر استقلال فرد و حقوق فردی و ارزشهای دمکراتیک بنا شده است.
هنگامی که گفته میشود ساینتولوژی از سوی «اداره حفاظت از قانون اساسی» تحت نظر است، یعنی به خاطر خطری که از سوی این سازمان جامعه را تهدید میکند، این ارگان در قبال شهروندان وظیفه دارد، فعالیتهای این سازمان را زیر ذرهبین بگذارد. اداره حفاظت از قانون اساسی غیر از اعمال نظارت و کنترل به فعالیتهای اقتصادی این سازمان، کارهای دیگری هم میکند. به عنوان مثال از کارشناسان نهادهای علمی میخواهد، در مورد این سازمان تحقیق کنند. و نتایج این تحقیقات به صورت گزارش، فیلم و خبر در اختیار شهروندان قرار میگیرد.
این یک مقدمه بود.
میخواستم در مورد فرقه درویشی چیزی بگویم. البته ساینتولوژی با فرقههایی که «ما» میشناسیم تفاوتهای زیادی دارد. مثلا برعکس فرقههای مذهبی [که با وعدهی رستگاری، هدف خود را پرورش معنوی اعضا (پذیرش فقر، گذشت از خود، رویگرانی از مادیات و ...] اعلام میکنند، در فرقه ساینتولوژی «موفقیت»، پیش از هرچیز موفقیت مادی اعضا مدنظر است. اما آنچه در این نوشته مورد توجه است، نظم آمرانه و مناسبات بالاپایینی است که در این دونوع فرقه مشابه و مشترک است.
صحبت کردن در مورد دراویش، بخصوص امروز که مورد ظلم حکومت واقع شدهاند راحت نیست. از طرفی رابطه مریدان با مرشد خود یک رابطه ایمانی است که هنگام پرداختن به آن ممکن است جملهای نامناسب احساسات آنان را جریحهدار کند. و این چیزی است که من نمیخواهم. اما این بحث را دیگران به من تحمیل کردهاند.
از منظر فرهنگی پرورنده اصلی رابطه مرید/مردادی در جامعه ما فرقههای درویشی بودهاند. بیدلیل نیست که امروز ترکیباتی مانند «مریدپروری»، «رابطه مرید/ مرادی»، «رفتار فرقهای»، «بت سازی» و امثالهم به مفاهیمی مطرح در عرصه گفتگوهای اجتماعی «ما» تبدیل شده است. این مفاهیم برای «ما» یادآور روابط ناهنجار و مناسباتی به جامانده از گذشته است که از نظر فردی مسدود کننده رشد، و از نظر اجتماعی و فرهنگی مخل حرکت به سوی جامعهای است که از قابلیت زندگی در جهان امروز برخوردار باشد.
و کار فرقهها از زمانی که به وجود آمدهاند این است: پرورش مرید و جمعکردن مردمان حول یک شخص که مقام و جایگاه رهبری خود را (گاهی) از پدر به ارث برده است.
[نورعلی تابنده (ملقب به مجذوب علیشاه) قطب سلسله دراویش نعمتالهی است. ایشان از تاریخ ۲۷ دیماه سال ۱۳۷۵ ... پس از در گذشت مرحوم آقای حاجعلی تابنده (محبوب علیشاه) قطب پیشین این سلسله با وصیت ایشان برای جانشینی انتخاب شد]. +
در وب ویدئویی دیدم که آقای نورعلی تابنده (دکترای حقوق از دانشگاه پاریس) نشسته است و جمعی از مریدان یکی پس از دیگری در برابر او زانو زده و پای او را میبوسند. [عیسی مسیح علیه سلام پای پیروان خود را میشست. اگر درست یادم باشد، پادشاه حبشه به این خاطر به مسلمانان متواری صدر اسلام پناه داد که به او با این استدلال تعظیم نکردند که: در دین ما تعظیم تنها در برابر خداوند رواست].
ممکن است تعظیم و پابوسی در نظر عدهای ایدهآل به نظر برسد و اگر چنین موقعیتی در اختیار آنها قراربگیرد، خود را خوشبخت احساس کنند. اما این مناسبات، هرکجا که باشد بر اساس معیارها و فکر من مناسبات شدیدا واپسگرانه و شنیعی است، که به خاطر تأثیرات اجتماعی آنها در جامعه، از جمله امور خصوصی این یا آن فرقه به شمار نمیرود و به همه شهروندان مربوط است.
اما در این میان چطور میشود علیه خطراتی که استقلال فردی شهروندان را تهدید میکند و خلاف حرکت به سمت ایجاد مناسبات تساویطلبانه امروزی است تلاش کرد؟ آیا میتوانیم این وظیفه را بر عهده ارگانهای حکومتی قراردهیم؟ جواب آشکارا منفی است. خویشاوندی حکومت با مناسبات فرقهای آشکارتر از این است که لزومی به اثبات داشته باشد: حکومت خود مانند فرقهها تقویتکننده و مروج مناسبات بالاپایینی است. و از این منظر دعوای حکومت با دراویش گنابادی یک دعوای خانوادگیست.
نیشابور در کامنت
«زندانی شدن روشن نه به خاطر شاعری که به خاطر درویشی اوست. اینجا این صحبت پیش میآید که ما کجا ایستادهایم. هر کدام ما. که ما در کدام سو هستیم. سوی قدرت؟».
نیشابور در این نگرش معضلی پیچیده را به اندازه سطح نازل شعور مخاطبان خود ساده کرده است. واضح است که دفاع از حقوق شهروندی همه شهروندان، برای کسی که جهت رسیدن به مناسبات دمکراتیک فعالیت میکند یک اصل خدشهناپذیر است. وقتی مسئله دفاع از حقوق شهروندی است، راست، چپ، لیبرال، اصلاحطلب، اصولگرا، مسلمان، بهایی، کمونیست، روشنفکر دینی، آتئیست یا شیطانپرست فرقی نمیکند. حمایت از فرقه دراویش در مقابل قدرت حاکمی که «اداره حفاظت از قانون اساسی» آن ابزاری جز بولدوزر، ضربوشتم و زندان نمیشناسد، حمایت از حقوق شهروندی آنهاست. اینجا برای من بین علیرضا روشن و میرحسین موسوی تفاوتی نیست. از نظر من سیاست بولدوزری حکومت ایران که اماکن درویشان گنابادی را زیرورو کرد، با سیاست بولدوزری صهیونیستها که خانه فلسطینیها را روی سرآنها خراب میکند تفاوت چندانی ندارد. اما بیان نیشابور تلویحا «درویشی» را مکتبی ضدقدرت معرفی میکند که در مقابله با قدرت حاکم است، و از مخاطب میخواهد که «سوی» خود را انتخاب کند. در حالی که انتخاب واقعی اینجا انتخاب بین «مناسبات دمکراتیک و استقلال فردی» در یک طرف و «مناسبات ارتجاعی دستوپابوسی» در طرف دیگر است.
رضا رادمنش با استفاده از ترشحات ذهنی نیشابور حرف مرا («این فرقه درویشان یه فرقه ارتجاعی است و تضاد این فرقه و اعضای آن با قدرت حاکم یک دعوای خانوادگی است») حمایت از زندانی شدن علیرضا روشن معنا میکند: «یعنی مانند جمهوری اسلامی که مخالفان خود را با هر انگی وادار به سکونت میکند وبلاگنویس خارجنشین با علم براینکه فرقهی روشن ارتجاعی است با بازداشت او چندان مشکلی ندارد».
ـ کسانی که با ۴دیواری آشنا هستند میدانند که معضل مریدپروری، «روابط بالاپایینی» و موضوعات مرتبط با آن در طول این پنجششسالی که وبلاگ مینویسم، تا به امروز به طور مستمر، مستقیم یا غیرمستقیم در کانون توجه من بوده است. [شما هم این را میشناسید: میرحسین موسوی چندسال پیش حرفهایی زد که امروز دوبارهخوانی آنها این احساس را به آدم میدهد که این بشر علم غیب داشت! او حرفهای گوناگونی زد که گروههای مختلف خود را مخاطب بخش یا بخشهایی از آن دریافتند (و درمیابند). برای شخص من یکی از اوجهای سخنان میرحسین موسوی آنجایی است که او اعلام میکند که «در کنار ما ایستاده است». این برای من حرف وجدآوری بود. تیری بود که این چندهزارکیلومتر را طی کرده، و به تنه همان درختگردویی خورده بود که من روی آن ضربدر کشیده بودم(!)].
وبلاگنویسی جدی من در واقع با بررسی کتاب «یکهفته با شاملو» به قلم مهدی اخوان شروع شد. کتابی که اگر کسی آن را به دقت بخواند و نگذارد اعتبار قلابی اسامی و طنین پر طمطراق عبارتها جلوی چشم او را بگیرد، بسیار مفید و روشنگرانه است [سابقه آشنایی اولیه من با علیرضا روشن هم به همین زمان برمیگردد. یعنی زمانی که هیچیک از کسانی که در این بحثها شرکت دارند، نام او را نشنیده بودند].
خب من این مطلبو خوندم و به نظرم چند تا اشتباه مهم درش هست
پاسخحذف1- قیاس ساینتولوژی و دراویش قیاس مع الفارقه . من هر چی فکر می کنم نمی فهمم چطور تونستید این دو فرقه که اینقدر با هم فاصله دارند رو به هم بچسبونید
2- اینکه پیروان یک فرقه پای استادشون رو ببوسند یا شان بالائی براش قائل باشند دلیل بر ضد دموکراسی بودن شون نیست. می تونن تو فرقه خودشون سلسله مراتب خاص خودشون رو داشته باشند بدون اینکه اونو به کل جامعه تعمیمش بدند یا آسیبی به کسی بزنند. معنای آزادی عقیده مگر جز اینه ؟
3- مشکل دراویش با روحانیون یه مشکل سیاسی مربوط به عصر حاضر نیست. این مشکل از زمان صفویه که روحانیت شیعه به قدرت رسیده و رسما بناشو بر نابودی فرقه های مختلف تصوف گذاشته تا الان ادامه داشته . چطور این ها رو دعوای داخلی می دونید وقتی این همه با هم تعارض دارند ؟
4- به نظرم تو و رضا رادمنش از مشکلات شخصیتی مشابهی رنج می برید و ضمنا خیلی به هم شبیه هستید. به دانسته هاتون اعتماد مطلق دارید. وقتی که بخواهید کسی رو بزنید از هر حربه ای استفاده می کنید برای ضربه زدن به طرف مقابل. کینه تون انتهایی نداره . فرضا علیرضا روشن شاعر بد درویش اصلا طرفدار دیکتاتوری ( که واقعا اینطوری نیست) که حقشه تو زندان بپوسه ولی تو نقدش نکردی تو آزارش دادی و از آزار دادنش لذت می بردی و هنوز هم می بری. به نظرت به عنوان نماینده خرد عصر روشنگری داری یه موجود عقب مونده رو له می کنی و برش پیروز می شی. همون حسی که توی نوشته های رضا رادمنش هم هست که به عنوان یک پست مدرن داره یه عقل پاستوریزه مدرن رو له می کنه . هر دو به شدت اسیر منیت خودتون هستید. برای هر دو سلامتی آرزو می کنم.
کامنت هم منتشر نکردی نکردی ولش بهش فکر کن
مثال ساینتولوژی برای نشان دادن این بود که یک فرهنگ مبتنی بر ارزشهای دمکراتیک از شهروندان در مقابل خطر فرهنگ آمرانه بالاپایینی حفاظت می کند.
پاسخحذفاعضای ساینتولوژی هم با میل خود به عضویت این سازمان درمی آیند. آزادی عقیده بایستی وجود داشته باشد، و سوی دیگر آن کار روشنگرانه است.
دعوای خانوادگی: به گذشته کاری ندارم. اما امروز برای هیچکدام از این دو حقوق فردی مطرح نیست.
من هیچ خصومت و کینه ای با علیرضا روشن ندارم. با او مجادله و بگومگویی چندساله دارم.
من شخصا به دلیل همین دستبوسی و این قبیل مراسم درویش نشدم.
پاسخحذفاین یعنی آلمان و فرانسه فرهنگ های مبتنی بر ارزش های دموکراتیک هستند و آمریکا اینطور نیست؟ ساینتولوژی مشکلش اینه که ادعای علمی بودن و دین بودن رو همزمان داره. و فشار بهش هم بیشتر از جانب ادعای علمی بودنشه که در روان کاوی و حتی پزشکی دخالت مستقیم می کنه و نه به اسم ماوراء بلکه به اسم علم. ساینتولوژی عمیقا بر اساس حق عضویت و پول شکل گرفته . داعیه قدرت سیاسی و اقتصادی داره. تصوف ایرانی ذاتا از حکومت گریزانه . من تا وقتی دراویش یا اعضای ساینتولوژی آسیبی به کسی نزدند دلیلی نمی بینم حفاظتی در برابرشون به عمل بیاد. اینکه آلمان و فرانسه یه روشی رو در پیش گرفتند دال بر درست بودنش نیست.
پاسخحذفخوشحالم که به گذشته کاری ندارید :) فقط به عنوان کسی که تو گودر و پلاس بحث های شما رو دنبال می کرد میگم که همیشه بحث از ایراد شما به یه نوشته اون شروع می شد و هیچ چیزش شبیه به گفتگوی منطقی نبود و روشن هم بنا به خصوصیتی که داشت و داره بی صبره و سریع جوش می آورد و چیزی می گفت که شما بعدا علیهش استفاده می کردید و همین باعث تداوم این جر وبحث ها بود. شخصا ندیدم روشن پای نوشته های شما کامنتی بذاره یا نظری بده که رابطه شما رو شبیه به گفتگو کنه . یا تمایلی در روشن به ادامه این رابطه دیده باشم . اینو ازین جهت میگم که این سوال رو از خودم و شما بپرسیم که آیا میشه کسی رو به نماد یه عقیده تبدیل کرد و بعد اونو نقد کرد به مثابه حمله به اون عقیده ولو غلط . یا نقد باید با هدف اصلاح یا با امید تغییر اون آدم باشه ؟ آیا نباید بین آدم ها و عقیده ها تمایز قائل شد در نقد ؟
همونطور که اشاره کردم آشنایی من با ساینتولوژی جسته و گریخته است. البته این چیزهایی که شما اشاره کردید را هم شنیده بودم.
پاسخحذففرقه ها تبلیغ می کنند و فرهنگ آمرانه خود را ترویج می کنند. و البته این حق آنها هم هست. اما در سوی دیگر جامعه، روشنفکران (و در دمکراسی هایی مثل آلمان یا فرانسه) نهادهای دمکراتیک هستند که برای جلوگیری از گسترش مناسبات قدرت آمرانه تلاش می کنند. شاید این را شنیده اید که حفاظت از دمکراسی مشکل تر از به دست آوردن آن است.
من اصولا به عقاید و باورهای ایمانی روشن کاری نداشته ام و ندارم، و هیچوقت هم او را نماد یک عقیده نمی دانم. این بحث خلاف انتظار من، و به خاطر واکنش نسنجیده (نسنجیده؟) نیشابور گسترش مخربی یافت.
در مورد علیرضا روشن حرف زیاد دارم، ولی اجازه بدید این حرفها را بگذارم برای زمانی که او (انشااله) به سلامت از اسارت آزاد شده باشد.
من با دراویش از نظر فکری قرابتی ندارم. ولی سلسله مراتب دراویش درون خودشونه. اصلا نه فراگیره و نه داعیه اینو دارند که فرقه شون باید گسترش پیدا کنه و کل جامعه رو در بر بگیره و مثلا مراد اونا باید قدرتو به دست بگیره . البته دراویش گنابادی که روشن هم جزء شونه جزء اون فرقه هایی هستند که شریعت و تشیع در فرقه شون پر رنگه. دو نکته هست یکی مقابله قانونی با یه فرقه است که باید حتی المکان محدود بشه وقتی که خطر مستقیم و ملموسی برای جامعه داشته باشند و یا به حقوق دیگران تجاوز کنند. یکی هم مقابله و نقد فکری که محدودیتی نداره . بین این دو تا نباید خلط صورت بگیره . به همین دلیل مشی آمریکا رو در مواجهه با فرقه ها می پسندم نه کشورهای اروپائی رو .
پاسخحذفدر مورد اینکه راجع به روشن دیگه بحث نمی کنید تا از زندان بیاد بیرون هم واقعا این مشی اخلاقی و خوب و قابل تحسینه
http://goo.gl/x8PSA
پاسخحذفممنون بابت لینک . خب اگه واقعا این لینک نظریه سیاسی دراویش گنابادی رو بیان می کنه . من مجبورم حرفمو پس بگیرم. این فرقه خاص دراویش بیش از اون که من فکر می کردم از تصوف کلاسیک فاصله دارند و به روحانیت تشیع نزدیک هستند . کما اینکه در این متن چندین بار اسم مراجع تقلید اومده . شاید در کل متون تصوف موجود به اندازه این متن یک صفحه ای از مراجع تقلید به این صورت نام برده نشده باشه . ولی کماکان بر حق فعالیت سیاسی شون در یک جامعه دموکراتیک به صورت آزادانه تاکید دارم. به نظرم همانقدر حق فعالیت دارند که حزب کمونیست و حدی که برای فعالیت شون قائلم اینه که مانع از فعالیت آزادانه بقیه عقائد نشن. اگه یه جامعه نهادهای دموکراتیک مستقر داشته باشه همانطور که حزب کمونیست شانس در دست گرفتن قدرت مطلقو در هیچ کشور آزادی به صورت دموکراتیک نداره این ها هم شانسی ندارند.
پاسخحذفدرست می گید. در حق فعالیت حرفی نیست. در فرانسه نمی دانم ممنوعیت علیه ساینتولوژی چطور اعمال میشود، اما در آلمان این «تحت نظر» بودن به معنی ممنوعیت فعالیت نیست. یعنی یک شکلی بین مدل آمریکایی و فرانسوی.
پاسخحذفحق فعالیت سیاسی برای من هم شامل همه گروه های موجود در یک اجتماع می شود.