این یه احساس جدید بود. مثل دفعه اول که آدم آب ماراکویا میخوره. و زودگذر ـ مثل یه خط سفید رعدوبرق تو آسمون شب. اینو مدیون مردم مصرم، که هر روز با هم جمع میشدن تو میدون تحریر.
آخه منم هر روز تنهایی جمع میشم پشت میز تحریر(!). بعد، اون روز وقتی توی اخبار شنیدم «تحریر» یعنی آزادی، یه طوری انگار یهویی یه نور دانایی بهم تابید. اعتماد به نفسم رفت بالا. احساس خوبی بهم دست داد. یه لحظه پشت میز تحریرم احساس پادشاهی کردم. دوتا پایهش اینجا تو اتاق مناه، دوتای دیگه اونور دنیا.
ذوقزده شدم:
ـ این من، این دهتا انگشت، این فایل word، اینم کیبورد! دیگه چی لازمه؟
ولی این خوشی فقط یه لحظه طول کشید. مثل یه دونهبرف که بشینه کف دست آب شد، تبدیل به تأسف شد. دیدم اینطور نیست. دیدم خیلی چیزا لازمه. دیدم: من آزاد نیستم. ... این تنها واقعیت ملموسیاه که من اینجا ـ پشت "میز آزادی" ـ هر روز حسش میکنم.
آخه منم هر روز تنهایی جمع میشم پشت میز تحریر(!). بعد، اون روز وقتی توی اخبار شنیدم «تحریر» یعنی آزادی، یه طوری انگار یهویی یه نور دانایی بهم تابید. اعتماد به نفسم رفت بالا. احساس خوبی بهم دست داد. یه لحظه پشت میز تحریرم احساس پادشاهی کردم. دوتا پایهش اینجا تو اتاق مناه، دوتای دیگه اونور دنیا.
ذوقزده شدم:
ـ این من، این دهتا انگشت، این فایل word، اینم کیبورد! دیگه چی لازمه؟
ولی این خوشی فقط یه لحظه طول کشید. مثل یه دونهبرف که بشینه کف دست آب شد، تبدیل به تأسف شد. دیدم اینطور نیست. دیدم خیلی چیزا لازمه. دیدم: من آزاد نیستم. ... این تنها واقعیت ملموسیاه که من اینجا ـ پشت "میز آزادی" ـ هر روز حسش میکنم.
مانی ب
پاسخحذفتحریر یعنی آزاد سازی
آزاد کردن و نه آزادی
و آزادسازی
شما بهتر از من میدانید که با آزادی فرق دارد
میز تحریر میزی است که کلمات را آزاد میسازد
پشت آن که نشستید واژهها را رها میکنید
اگر بکنید
نه وافعا ديگه چي؟ :)) اون برچسبه خودش يه داستانه.
پاسخحذفنیشابور
پاسخحذفمن اینجا در برنامه های تلوزیونی شنیدم و مکررا در نوشته ها خواندم که میدان تحریر را به میدان آزادی ترجمه کرده بودند. [به عنوان فرزند یه آدم عربی دان، چقدر متأسفم که عربی نمی دانم].
به هر حال این کلمه مرا با خود برد. [شما که اینو میشناسید؟!] پشت میز تحریر که نشستید، واژه ها را آزاد می کنید. شما اضافه کرده اید: «اگر بکنید»، من می خواستم بگویم: اگر بتوانید.
و من خود را در این توانستن عاجز دیدم/ و می بینم.
سلام هیچکس :)
پاسخحذفاز اونجایی که «هیچکس» اسم خیلی مرسومی اه، لطفا از یه نام مستعار استفاده کنید، که آدم بتونه باهاتون حرف بزنه. حرف زدن با هیچکس یه کم دشواره :)
مانی
پاسخحذفدر تلویزیون اینجا
از واژه لیبراسیون برای میدان التحریر استفاده میکردند
الان توی گوگل نگاه کردم، این جا هم معادل لیبراسیون Befreiung در کنار آزادی Freiheit به کار رفته است.
پاسخحذفعبارت بندی رو هم تغییر دادم:
«اون روز وقتی فهمیدم "تحریر" یعنی آزادی ...»، این طور شد:
«اون روز وقتی توی اخبار شنیدم "تحریر" یعنی آزادی ...».
سلام مجدد
پاسخحذفمن همون ناشناس خوشبختم که موفق شد تو بازی خسک بازی برنده شه! احساس کردم بهتره اسم داشته باشم!!!
چقدر جالب که این همه هر روز پشت این میز تحریر میشینم و به شباهتش به کلمه تحریر فکر نکرده بودم! سیال ذهن قوی ای می خواد. البته شاید هم هممعنی باشند. ولی به ما که همیشه می گفتن تحریر یعنی نوشتن، خط تحریری، لوازم التحریر، میز تحریر و ... میرم نگاه می کنم مطمئن میشم.
ضمنا نوشته شما رو با عنوان «ماجرای کاریکاتورها» اخیرا خوندم. «خودکاوی بی تعارفتون» هم تموم نشده و وسطاشم.
از خوندنشون لذت بردم و از شما متشکرم.
می تونم بپرسم معلوماتتون در حیطه علوم انسانی نتیجه تحصیل آکادمیکه یا مطالعات پراکنده؟!(مهندس که نیستین؟!{شوخی کردم!پست مربوطه رو خونده ام!})
بازهم متشکر
سلام تراب
پاسخحذفنظر «نیشابور» (اولین کامنت) در مورد تحریر به معنی آزادسازی درسته. منم واقعا تا انقلاب مصر تحریر رو به معنی نوشتن می فهمیدم!
از توجه شما به مطالب ممنونم.
من جامعه شناسی خوندم، ولی اگه یه دفعه دیگه به دنیا بیام، مهندسی می خونم! شایدم اصلا رفتم فوتبالیست شدم:)
متشکرم. اما اگر در مورد شغل زندگی بعدیتون خواستین تصمیم بگیرین گزینه های بیشتری رو مطرح کنین. اختلاس هم چیز بدی نیست! ;)
پاسخحذف:)
پاسخحذفدور از جون.
بسیار نکته بین هستید.
پاسخحذفحال پشت میز نشستنان را اگر مثل آوازهای خوش، تحریر دهید، هم خوش نوا می شوید و هم رها!
حرف دلتان را فریاد بزنید با قلم دوست من.