کورت گریتش تاریخدان و محقق است. برای نامیدن عرصه تحقیقاتی وی بایستی که یک توضیح بدهم. مفهوم Conflict / Konflikt به فارسی «تعارض» ترجمه شده است. کنفلیکت در اثر ناهمخوانی و تضاد علائق و منافع گوناگون (افراد، گروهها، اقوام و ملتها) به وجود میآید. تحقیق در مورد تعارض (یا تعارضپژوهی) در جامعهشناسی سیاسی رشته نسبتا جدیدی است. هدف محقق تعارضپژوه بررسی همهجانبه تعارض جهت دستیابی به راهحلی است که برای طرفین درگیر قابل قبول باشد. کورت گریتش یکی از این پژوهشگران است. ثقل فعالیت او تعارض یوگسلاوی سابق، و تحقیق تطبیقی «تعارض انقلابهای عربی» است. آخرین کتاب او تحت عنوان «نمایش یک جنگ عادلانه ـ روشنفکران، رسانهها و جنگ کوسوو» در سال ۱۹۹۹ منتشر شده است.
خبررسانی همیشه مسئله مهمی بوده است اما این اهمیت شاید هیچگاه مانند امروز آشکار و سرنوشتساز نبوده است. از طرفی اوضاع آشفتهی امروز موجب تشدید نیاز ما به اطلاعات قابل اعتماد شده است. کورت گریتش در مطلبی که برای روزنامه استاندارد اتریش نوشته است، "خبررسانی" روزنامههای معتبر آلمانی را که به «روزنامههای باکیفیت» شهره هستند با صراحتی کمیاب مورد پرسش قرار میدهد.
آیا روزنامههای با کیفیت ما مشوق و محرک جنگ هستند؟
نقد رسانه از دید یک پژوهشگر:
روزنامه میخوانید؟ در صورتی که جواب شما مثبت است، آیا جزو مدافعین روزنامههای با کیفیتی مثل فرانکفورترآلگماینه و نویهزوریشر، زوددویچه و دیتسایت هستید؟ اعتراف میکنم که من نیستم. یعنی دیگر نیستم. از وقتی که در طی سالها متوجه شدم که آمادهسازی رسانهای جنگ نزد این رسانهها دارای متد است. معتقدید دارم کفر میگویم؟
مسئله ظاهرا بیطرفانه و روشن است.
در سال ۱۹۹۸زمانیکه دانشجو بودم مطالبی در باره خشونت نیروهای پلیس کوسوو نسبت به مردم میخواندم. وضعیت به نظر آنقدر روشن بود که هیچکس پیدا نمیشد که نسبت به قربانیان آلبانیایی احساس همدردی نکند. همزمان همگی بر این باور بودیم که بایستی رهبر صربستان میلوشوویچ، این «هیتلر جدید» را که «از مذاکره سر باز میزند» و «شهروندان خود را به قتل میرساند» سر عقل آورد، در صورت لزوم با اعمال خشونت. جنگ بایستی به وسیله جنگ خاتمه مییافت. اینکه این روش به افزایش دهبرابری شمار کشتهها منجر خواهد شد، برای ما قابل تصور نبود.
بمبافکنهای ناتو در بهار ۱۹۹۹ به پرواز درآمدند: فقط برای بمباران مراکز نظامی (از مورد هدف قرارگرفتن مدرسهها و بیمارستانها بعدها باخبر شدیم). این حملات بایستی به قول یوشکا فیشر آلبانیاییها را از یک «آشویتس جدید» نجات دهد. اما وقتی بمبارانهای گسترده به جای اینکه حقوقبشر را حفظ کند، موجب آوارگی و فرار جمعی تودههای آلبانیایی شد، ناگهان دچار تردید شدیم. با اینکه همه رسانههای آلمانی کماکان به موفقیت حملات هوایی گواهی میدادند (از به کار بردن کلمه «جنگ» مطلقا خودداری میشد)، حس میکردیم که در این میان چیزی درست نیست.
اختفای فاکتها
در ماینستریم از دو گزینه صحبت میشد: یا باید حمله کرد، یا به تماشا ایستاد. و «به تماشا ایستادن» را با این اتهام تکمیل میکردند که: از این طریق هرگز نمیتوانستیم علیه هیتلر کاری کنیم. به نظر راه سومی وجود نداشت (راهحلهایی که ۱۹۹۸ محققین صلح تهیه کرده بودند در اواخر جنگ به رسانههای بزرگ راه یافتند). فاکتها خیلی ساده مخفی نگاه داشته شدند. به عنوان مثال استراتژی تروریستهای UCK [چریکهای آلبانیایی] مبتنی بر شعلهورساختن یک جنگ داخلی، از جمله قربانیکردن مردم خود برای مجبور کردن ناتو برای دخالت (و جلوگیری از هلوکاست!) از دیدهها پنهان ماند. همچنین چیزی از علایق و منافع سیاسی، اقتصادی و ژئواستراتژیک کشورهای دخالت کننده به گوش نخورد. هدف ناتو در واقع این بود که خود را از یک اتحادیه دفاعی به یک نیروی دخالتگر بینالمللی تبدیل کند. جنگ به این خاطر آغاز نشد که دیپلماسی شکست خورده بود، بلکه به این خاطر که آمریکا و متحدیدن آن مذاکرات را به شکست کشاندند، و از این طریق برای جنگی که نقشه آن ریخته شده بود بهانهای به دست آورند. این موضوع در سال ۹۸/۹۹ در رسانههای معتبر آلمانی (به استثنای رسانههای طیف سوسیالیستی) منتشر نشد.
«نظر» در برابر «فاکت»
شناخت تلخی که برای ما حاصل شد این بود: آنچه من، آنچه ما در سال ۱۹۹۸ فکر میکردیم «نظر» ماست، چیز بیشتری جز نشخوار مواضع رسانههای با کیفیت نبود. وقتی فرانگفورتهآلگماینه، زوددویچه، نویهزوریشر یک صدا نسبت به پاکسازی قومی و قتلعام آلبانیاییها هشدار میدادند، بایستی که جلوی صربستان گرفته میشد. با وجود سازمان مللی که اینقدر ضعیف است، آیا راهحلی دسترستر از درخواست دخالت نظامی و حمایت از آن وجود دارد؟
فاکتها ولی طور دیگری بودند: در حالی که ریاست سازمان ملل کوفی عنان خواستار یک راه حل سیاسی بود، و هردوطرف، یعنی صربها و نیروهای UCK را مسئول تشدید درگیریها میدانست، به عنوان مثال روزنامه دیتسایت فقط در اینباره حرف میزد که آیا آلمان باید در عملیات ناتو شرکت کند یا نه (از به کار بردن کلمه «جنگ» مطلقا خودداری میشد). یعنی معتبرترین رونامه هفتگی آلمانی به زیرپاگذاشتن قانون اساسی کشور فرامیخواند* و در آمادهسازی اولین جنگ آلمان بعد از جنگ دوم جهانی فعالانه کمک میکرد. در میماه ۱۹۹۹ این تصمیم در یک مصاحبه طولانی با یوشکا فیشر برای بار دوم تطهیر شد (عنوان مطلب این بود: آلمان چگونه وارد جنگ شد).
نگاهی به کانونهای بحرانی جدید
چرا اصلا به گذشته نگاه کنیم؟
اولا به این دلیل که ما اهالی تاریخ علاقه خاصی داریم که همه چیز را از آدم و حوا شروع کنیم، و ثانیا، اینکه تاریخ هیچوقت تکرار نمیشود، اما موقعیتهای مشابه اغلب پیش میآیند. یکی از این موقعیتها را میتوان در «انقلابهای عربی» مشاهده کرد: به محض اینکه در کشوری آشوبی شبیه به جنگداخلی پیش میآمد، رسانهها فورا به میدان میآمدند تا راه حلی برای بحران شعلهورشده ارایه دهند. درست حدس زدید: به کمک ناتو! (از به کار بردن کلمه «جنگ» مطلقا خودداری میشد). زمانی که آلمان در شورای امنیت به قطعنامه ۱۹۷۳ که به مجوزی برای بمباران و تخریب لیبی تبدیل شد رأی ممتنع داد، روزنامه دیتسایت انتقاد کرد که آلمان نمیتواند به سیاست انزوا تن دردهد. یعنی که، ما باید در صف اول جزو بمبارانکنندهها باشیم. از نظر دیتسایت عملیات نظامی علیه قذافی «صحیح و موجه» است. این عملیات هنگامی وجاهت خود را از دست میدهد که به شکست بیانجامد. درواقع میگوید: جنگهای موفق خودبخود موجه هستند. درواقع میگوید: عملکرد ناتو به عنوان قدرتمندترین پیمان نظامی جهان، وقتی یک کشور ضعیف را به عنوان مخالف انتخاب میکند، خودبخود موجه است، زیرا موفق خواهد بود.
زبان واقعیت را خلق میکند
و بعد سوریه: دوباره به دستور یک دیکتاتور خبیث غیرنظامیان به گلوله بسته میشوند. برای پیشگیری از سؤتفاهم: در این تردیدی نیست که رژیم اسد به طرز شدیدی مرتکب نقض حقوق بشر میشود. اما سؤال تعینکننده این است: چگونه میتوانیم مانع خشونت افزاینده شویم؟ و گذشته به روشنی نشان میدهد که بمبارانهای طرحهای به اصطلاح "دخالت بشردوستانه" باعث وخیمتر شدن اوضاع میشوند. به هر صورت خشونت کمتر از طریق مذاکره و توافق، حتی در دیکتاتوریها، به دست میآید.
وقایع بینالمللی چه هنگامی در کانون دید رسانهای قرار میگیرند؟
در روزنامهها نخواندیم که دوهزارتن از ۵۰۰۰ قربانی سوری که به ادعای سازمان ملل تا فوریه ۲۰۱۲ کشته شدهاند، سربازان و اعضای نیروهای امنیتی این کشور بودهاند. در این مورد حرفی زده نمیشود که غرب قصد دارد در سوریه هم مانند لیبی از طریق «تغییر رژیم» کشوری را با اهمیت استراتژیک از روسیه جداکرده و آن را همسوی آمریکا و اروپا گرداند. یا میدانستید که رژیم اسد از سال ۲۰۱۱ رفرمهایی را آغاز کرده است؟ میدانستید که او به «وضعیت اضطراری»ای که از سال ۱۹۶۳ برکشور حاکم بود پایان داده، زندانیان را آزاد، فرمانداران فاسد را خلع، و انحصار حکومتی حزب حاکم را لغو کرده است؟ کجا نوشته بودند که بخشی از اپوزیسیون داخلی سوریه آماده توافق با بشار اسد است، در حالی که اپوزیسیون خارج که توسط ایالات متحده حمایت مالی میشود حاضر به هیچ توافقی نیست؟
بازنگری منابع خبری آیا پنهانسازی فاکتها اتفاقی است یا روشمند؟
شاید این پرسش تندروانه باشد. خبرنگاران هم نمیتوانند همهچیز را بدانند. اما در آمریکا فعالان آموزشدیده کمپینها هر روز رسانههای بزرگ را با "خبر"، ویدئو و مکالمات تلفنی با منبع نامعلوم تغذیه میکنند. وبسایت اخوانالمسمین در سوئد را هم داریم ـ به نام «انقلاب سوریه ۲۰۱۱» که اهداف خود را اهداف «ملت سوریه» مینامد: ایجاد منطقه پروازممنوع و سرنگونی اسد (درست حدس زدید. اینجا هم از به کار بردن کلمه «جنگ» مطلقا خودداری میشود). خبرنگاران هم میتوانند در دام تحمیق رسانهای، مثل «کمپین ضد اسد» بیافتند که یونیون اروپایی و آمریکا آن را به کمک متحدان عرب (قطر، عربستان و اردن) راه انداختهاند. اما: آیا ژورنالیستها نباید راه و روش مواجهه با پوشش خبری تعارضها را آموخته باشند؟ آیا نمیبایستی بتوانند تلاش در جهت تحمیق را شناسایی کنند؟ نباید کاملا مطلع باشند که دخالت خشونتآمیز در یک جنگ داخلی فقط باعث افزایش خشونت و شمار قربانیان خواهد شد؟ این خوشباوری، این اعتقاد نیک به «مأموریت نظامی برای حقوق بشر» از کجا میآید، در حالی که همزمان از ناتو حرف زده میشود و از متحدینی که به دمکراسی شهره هستند، مانند عربستان سعودی و قطر که تظاهرات کشورهای خود را به خاک و خون میکشند؟ و بالاخره: کار رسانهای با کیفیت نباید حداقل از این آشنایی مقدماتی برخوردار باشد که همه کشورها، از جمله کشورهای خود ما دارای منافع هستد و آمادهاند برای رسیدن به آن در صورت لزوم از روی اجساد بگذرند؟
دیوسازی عجولانه
در عوض، روزنامه دیتسایت از روسیه و چین که با وتوی خود در شورای امنیت علیه تشدید درگیری نظامی رأی دادند، به عنوان «یاوران اسد آدمکش» یاد میکند که «علیه مردم خود» میجنگد، یا به قول روزنامه زوددویچه: «میخواهد شعلههای عصیان را با خون خاموش کند». طیف رسانههای با کیفیت مجدانه خواهان دخالت نظامی در سوریه است. ببخشید: نقش یک نظارهگر بیطرف را بازی میکند: «صدای درخواست دخالت نظامی جامعه جهانی در سوریه هر روز بلندتر میشود» (زوددویچه). پرسشی که روزنامه دیگر (نویهزوریشر تسایتونگ) را نگران کرده است، این نیست که این عملیات چه نتایجی دارد، بلکه این است که بالاخره چه کشوری حاضر است برای انجام بخش کثیف کارها سربازان خود را راهی سوریه کند. به این میگویند راهاندازی جنگ. و بایستی به همین نام هم خوانده شود. اما واقعیت این است که راه دیگری هم موجود است. همانطور که «شورای محققان صلح آلمان» در ژانویه ۲۰۱۲ در اطلاعیه رسانهای خود روشن کرده است: «کسی که واقعا و صمیمانه به دمکراسی و شراکت بیشتر مردم باور دارد ... بایستی علیه هرگونه دخالت خشونتآمیز از خارج مقاومت کند». از روزنامههای باکیفیت لیبرال بایستی توقع داشت در مورد موضوعات جنگ و تعارض به متخصصین این مسائل، محققین صلح و تعارض رجوع کنند. زیرا همانطور که «یورگن تودنهوفر» در فرانکفورتهآلگماینه روشن بیان کرده است، «هر کسی حق دارد نظر خصوصی خود را داشته باشد. اما نمیتواند فاکتهای خصوصی خود را داشته باشد».
* قانون اساسی آلمان ورود این کشور به جنگ ـ الا جنگ دفاعی ـ را ممنوع میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر