۱۵ آذر ۱۳۸۹

کوچه ما

«گودر»ام رو که واز کردم٬ انگار در خونه‌رو واز کردم اومدم تو کوچه ... ئه ... سلام ناصر خبرهای تازه چی‌ان؟ ... سلام «نیلوفر28» چطوری؟ از دیروز تا حالا چه چیزای جدیدی خوندی؟ حرفای امیرارجمند چیه. ... فایل صوتی‌شو داری؟ ...
«حمیدظریف» یه کم از ظرافت کارها بگو٬ از خصومت تاریخی ایرانیان و اعراب چه خبر؟ ... امشب در«نوبت‌شمای بی‌بی‌سی»؟ ... آهان مرسی.
گل‌پری٬ دیروزتا حالا بازم گریه کردی؟ یه حرف سوزناک بزن٬ یا یکی از اون شعرای سه چهارخطی‌ت رو بخون دلمون نرم بشه! ... اوه «anonym» هم از راه رسید ( کت‌شلوار خاکستر و عینک دودی). هیچکس نمی‌شناسش٬ ولی خب باهم سلام‌علیک داریم. ... سلام anonym. دوتا مطلب اسیدی روکن مغزمونو بریزه به هم. (باید به‌جا «اسیدی» می‌گفتم «خفن» فکرنکنم نسل anonym اسیدی رو مث ما بفهمن٬ فکر کنم میگن خفن).
بچه‌ها همه هستند. چندتاچندتا توی کوچه وایسادن. دارن از فلسفه حرف می‌زنن٬ از بنیان‌های فکری جنبش٬ درباره زندان و زندانی٬ در مورد شکنجه و اعدام٬ در باره شعر و رمان ... یه عده هم سربه سر هم میذارن و لودگی می‌کنن (در ویکی‌لیکس قلبم جای سند عشق توخالی‌ست) چندتایی هم توی این هیروویر اومدن تو کوچه دختربازی ...
ئه سلام داریوش‌جان ... (داریوش بود کیف‌شو زده بود زیر بغل تند تند می‌رفت ... حوصله صوبتای عجیب‌وغریب عرفانی نداشت. فکر نکنم امروز یه شجریان بذاره کیف کنیم!).
*
- این دوستان منو از دست فکرای خودم نجات می‌دن.
- آخه اینا دوست‌های عالم مجازی‌ان!
- خب٬ بطور مجازی منو از دست فکرای خودم نجات میدن.