۲۸ شهریور ۱۳۸۹

داغ مرا تازه‌تر کرد

این‌بار آواز پزشک بی‌مسئولیتی که در حین جراحی مرغ‌سحر می‌خواند٬ داغ مرا تازه‌تر کرد! 
من به عنوان یک دوست‌دار بی‌بروبرگرد موسیقی٬ از جمله موسیقی اصیل ایرانی٬ در این ۴دیواری بارها در اشاره‌هایی که به تصنیف «مرغ سحر» داشته‌ام احساسات منفی خود را نسبت به آن آشکار کرده‌ام.

این تصنیف که مورد پسند جمعی از «وطن‌پرستان» و هم‌زمان باب طبع جماعت منقلی‌های مفنگی ایران است٬ حال مرا به هم می‌زند. این به احترامی که نسبت به سراینده آن دارم ربطی ندارد. مسئله این است که بعد از صدسال آه و ناله انسان باید ساده‌لوح باشد که نداند برای رسیدن به آزادی و «سحرشدن شام تاریک ما» هیچ کاری٬ مطلقا هیچ کاری از «ای خدا، ای فـلک، ای طبیـ ـعـ ـعـ ـعـ ـعـت» برنمی‌آید. تغییر٬ اصلاح و بهبود مناسبات اجتماعی تنها از راه مشارکت فعال اعضای جامعه میسر است. هیچ راهی جز این نیست٬ و با گریه و زاری و نفرین و فغان و «چه بدکرداری ای چرخ» و دعا و شعر و شعار و ضجه و مظلوم‌نمایی مسخره و تولید احساسات ترحم‌برانگیز هیچ چیز عوض نمی‌شود. این‌که در پایان کنسرت‌ها این جماعت «همدرد» گاه دست در گردن هم بسان شرکت‌کنندگان در آئینی رقت‌آور ناله‌ی دسته‌جمعی سرمی‌دهند و حتی اشک می‌ریزند٬ حکم مخدری را دارد که تنها به کار تسکین و خودفریبی می‌خورد. از این نظر کار منقلی‌های مفنگی که راه کوتاه‌تر را می‌روند "عاقلانه‌تر" است.

نگاه این دوست هم دقیق است (البته منهای به کارگیری مفهوم بورژوازی. من به هیچ وجه به وجود چیزی به نام «بورژوازی» در ایران باور ندارم. در ایران حتی سرمایه‌دار هم نداریم. سرمایه‌دار هم مثل بورژوازی مشخصات مخصوص خودش را دارد. سروکار ما حداکثر با عده‌ای «مایه‌دار» است که از نظر فرهنگی فرقی با دیگر اقشار و اصناف ندارند. بین هریک از این مسافرکش‌های چرب و چیلی و "بورژواهای" نالان مرغ‌سحرخوان فرق زیادی جز «مایه» نیست).
۲۳شهریور۸۹


جهت اشتراک از این فید استفاده کنید:
http://4divari-mani.blogspot.com/feeds/posts/default?alt=rss