برا فهمش باید شتر رو تصور کرد. قیافه شتر رو دیدین؟ صبورتر و بیاعتناتر از قیافه شتر، قیافهای نیست. حیوون زمختیه. پونصدکیلو سنگنمک بارش میکنند دماغشو میبندن به دم شتر بعدی. پشتسرهم زیر آسمونی که ازش آتیش میباره همینطور میرن. میرن ... میرن ... کویر، سنگلاخهای صعبالعبور، بیابونای بیآبوعلف خاردار/ شنزار نمکزار یا تیغزار ... هیچ فرقی نمیکنه. اونا بدون توجه به چپ و راستشون، فقط همینطوری هی میرن. همهچی قابل تحمله. گرما، تشنگی، گرسنگی، خستگی و طوفان شن. هیچی، هیچی نمیتونه باعث فرسایش طاقت فرسایشناپذیرشون بشه. تصویری که توی ذهنشون دارن اونا رو میبره. یه تصویر پرکشش: هر هزارکیلومتر به هزارکیلومتر یه جایی هست که «بار بیفکند شتر» چون به اونجا میرسه. منزل! جای زمینگذاشتن بار. تنفسگاه. جایی که آب هست. علف تروتازه هست و نسیم خنک سایهها. چه خوشبختند شترا.
وضعیت شترا اینطوریه. منظورم اینه که این وضعیت شتراس که با وضعیت آدما فرق داره.
۱۶ تیر ۸۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر