۱۱ دی ۱۳۸۸

روشنگری به سبک ایرانی

چند روز پیش یداله رویایی در وبلاگ خود (+) خاطره‌ای را به نقل از حافظه از مسافرت با احمد شاملو به رم، به مخاطبان واگذار کرده است که من لینک­ آن را هم در ٤دیواری و هم در «هفتان» قراردادم:

«یادم افتاد که زمانی با شاملو، برای شرکت در کنگرۀ نظامی، به رم رفته بودیم. بهار ۱۳۵۴ بود. بعد ازاتمام کار کنگره، به پیشنهاد او هفته ای به گشت و گذار ماندیم. روزها و شب های ما به پرسه در کوچه های رم و بارهای ونیز، در کافه ها ویا در هتل، به مستی و بی خبری می گذشت، با ویسکی، و آذوقه ای از تریاک و هروئین که با خود برده بودیم، و یک "ذخیرۀ احتیاطی" از شیرۀ ناب. ویا مخدرات دیگر، گاهی هم از نوع علیایش: با دلبرکانی نه چندان غمگین.
در بازگشت به تهران، چند روزبعد مصاحبه مفصلی از احمد دیدم با علیرضا میبدی در روزنامۀ "رستاخیز"، حکایت از سفری پرملال، پراز تحمل و تلخی:
"...روزها در کوچه های رم، فریاد می زدم: آیدا ی من کجاست ... و هرروز در مه صبحگاهی لوئیجی با گاری اش از گورستان پشتِ رودخانه می آمد، از جلوی ما می گذشت و بهم صبح بخیر می گفتیم ...
آن روز که لوئیجی با گاری خالی به گورستان می رفت (ویا بر می گشت؟)، از جلوی ما گذشت، چیزی بهم نگفتیم
... من تمام روز را سراسیمه در کوچه ها دویدم و فریاد زدم: آیدا ی من کجاست؟ و می گریستم ...".

فرداش که به هم رسیدیم پرسیدم: احمد، ما که هرروز باهم بودیم، حالا آیدا جای خود، ولی این لوئیجی که نوشتی هرروز باگاری خالی به گورستان می رفت کی بود؟ که هیچوقت من ندیدم !
گفت : آره ، لابد لوئیجی پیراندلو بوده!
».

شخصا این نوع نقل خاطره را، با این‌که بی‌فایده نیست، کافی نمی‌دانم. رویایی می‌توانست با تکیه بر این‌گونه خاطرات و تجارب خود، در مقاله‌ای شرح دهد که چرا این فیگور حماسی ابرشاعر رنج‌کش، بی‌خطا، حقیقت‌گو، سرسپرده عشقی حماسی، قهرمانانه و بی‌بروبرگرد به محبوبه خویش، دروغ عوامفریبانه‌ای بیش نیست که هیچ نشانی از آن در خود شاعر یافت نمی‌شود. بگوید تصویر «هنرمند در رنج» که خود را «درد مشترک» مردمان معرفی می‌کند، جعلی است. تشریح کند که رواج این تصاویر قهرمانانه‌ی دروغ در جامعه چگونه در ذهنیت جوانان تأثیر می‌گذارد، و عواقب استمرار این روند چگونه می‌تواند باشد. پاول والری می‌گوید، حماسه خواهان فاجعه است. ایجاد ارتباط غلط با واقعیت که نتیجه رواج این‌گونه تصاویر مجعول در جامعه است، جامعه را به کدام فاجعه می‌تواند بکشاند؟ به عقیده من خاطرات و تجربیات شخصی رویایی مواد خوبی برای پرداختن به این‌گونه پرسش‌ها می‌بود.

اما اگر بخواهیم پیام اصلی نامه رویایی را در یک جمله خلاصه کنیم، متن نامه کذایی می‌گوید «حرف و عمل شاملو با هم یک دنیا فاصله داشت». در نظر رویایی شاملو شاعر است و شاعر خوبی هم هست. متن رویایی بی‌این‌که شاعری شاملو را زیر سؤال ببرد به اختصار می‌گوید، آن‌جایی که مسئله سر تطابق حرف و عمل است، شاملو هم یکی بود مانند تو و من که زندگی‌اش پر از تضاد بود.
برای انسان امروز این حرف ساده و کاملا قابل فهم است، و پذیرش آن از «شاملوی شاعر» چیزی کم که نمی‌کند هیچ، حتی با زدودن هاله‌ی ساختگی "مقدس" از او، از حرمت او به عنوان انسان اعاده حیثیت می‌کند. اما همین حرف ساده باعث راه افتادن ماشین تحمیق‌کننده‌ای گشته است که بی‌محابا خاک به چشم‌ها می‌پاشد. برای نشان‌دادن طرز کار ماشین یادشده نمی‌شود به پیام کلی و «من‌حیث‌المجموع» متن رویایی کفایت کرد، بلکه باید به عناصر جزئی متن پرداخت. خاطره‌ای که رویایی نقل می‌کند، موارد زیر را به مخاطب وامی‌گذارد:
- اقامت و خوشگذرانی در بارها و هتل‌های رم و ونیز که در مصاحبه شاملو به سفری پرملال، پراز تحمل و تلخی تبدیل می‌شود.
- خیانت شاعر یا معاشقه با دلبرکان نه چندان غمگین: یعنی همان عملی که وقتی از آدم‌های معمولی سربزند آن را «خانم‌بازی» یا «جنده‌بازی» می‌نامند: این رفتار در مصاحبه شاملو تبدیل می‌شود به: من تمام روز را سراسیمه در کوچه‌ها دویدم و فریاد زدم، آیدای من کجاست؟ و می‌گریستم.
- خلق فیگوری به نام لوئیجی که وجود خارجی نداشته­ است.
- مصرف مواد مخدر که البته خیلی‌ها پیش از انتشار خاطره رویایی از آن به عنوان «رازی آشکار» مطلع بودند.
اگر جای رویایی بودم، از ارضای نیازهای انسانی، یعنی ارتباط با «دلبرکانی نه چندان غمگین» چیزی نمی‌گفتم، زیرا آیدا شاملو برعکس لوئیجی یک شخصیت واقعی است که هم اکنون در ایران می‌زیید، و اگر داستان‌های دلدادگی او به شاملو که این‌جا و آن‌جا خوانده‌ایم، منطبق بر واقعیت باشد، نقل این قسمت از خاطره روح او را زخمی می‌کند.

باری، واکنش عباس معروفی نسبت به خاطره‌ای که رویایی نقل کرده است، به صورت مقاله‌ای در وبسایت رادیوزمانه آمده است. مقاله این گونه آغاز می شود: «این مطلب یداله رویایی برخی را بر آشفته، و عده‌ای را به فکر فرو برده است». و از آن‌جایی که روی سخن رویایی به اوست، خود را موظف دیده‌است که برآشفتگی آن «عده» را درمان کند و به کمک کسانی بشتابد که به فکر فرو رفته‌اند. طوری که از نامه برمی‌آید، رویایی در خطاب به او چیزی نوشته است، و می‌خواهد توجه او را به چیزی جلب کند. اما ببینیم توجه معروفی وقتی آن را می‌خواند به چه چیزی جلب می‌شود:
«وقتی آن را خواندم لبخند زدم و بعد دوباره به ساختار ادبی نامه نگاه کردم». ای عجب! نتیجه‌ای که معروفی از این نامه می‌گیرد این است که رویایی در این نوشته قصد داشته است، به خوانندگان «فن» ادبی بیاموزد. یا توانایی هنری خود را به نمایش بگذارد. معروفی چنین از نامه نتیجه می‌گیرد که مهم‌ترین و قابل توجه‌ترین نکته‌ای که در این نامه هست، ساختار ادبی آن است. می‌گوید: «گاهی دیده‌ام در مورد تئوری شعر کسانی خواسته‌اند در طول ده صفحه حرفی بزنند که رویايی در یک صفحه قبلاً گفته است. تفاوت در اینجاست که آنها نتوانسته‌اند و او گفته است. شاملو چنانچه قبلاً هم نوشته‌ام؛ شاعری بود با توان و سليقه‌ی بالايی در ویترین‌چینی. برعکس یداله رویایی شاعری است که اهل ویترین‌چینی نیست».
معروفی در مواجهه با افشای تضاد شدید تصویر جعلی شاملو در جامعه با تصویر حقیقی او، می‌گوید آن‌چه در این نامه مهم است توجه به ویترین‌چینی شاملو و فقدان ویترین‌چینی نزد رویایی است، نه محتویات نامه. او سپس در ادامه‌ی نوشته‌، در توجیه ادعای عجیب و نامنطبق بر واقعیت خود، کل پیامی را که رضاحیرانی برای رویایی گذاشته‌است، در وبسایت رادیوزمانه می‌آورد. این رضاحیرانی، یا به قول معروفی «شاعرمعاصر» در ابتدای نوشته خود، افرادی را که منطقا به محتوای نامه توجه نشان داده‌اند، به عنوان کسانی معرفی می‌کند که دوست‌دار مطالب «نشریات زرد» هستند!
اگر این ترور نیست، پس چیست؟
می‌گوید: «شاهدیم که مخاطبان این پست به جای دریافت امکاناتی که این نوشته در لایه‌های زیرین خودش دارد به دنبال مباحث محبوب نشریات زرد رفته‌اند. ... بدون اینکه بخواهند کمی هم به این فکر کنند از همین خاطره‌ی کوتاه تا چه اندازه می‌شود به شعرهای شاملو نزدیک‌تر شد». مثل معروفی ادعا می‌کند که محتوای  نامه بی‌اهمیت است، بلکه این نوشته «لایه‌های زیرین»ی دارد که باید به آن‌ها پرداخت و از طریق آن به شعرهای شاملو نزدیک‌تر شد!
[نمی‌تونم جلوی خودم را بگیرم. یه چیزی باید این‌جا بگم: آقای معروفی! تخته‌پاره‌ای بهتر از این پیدا نمی‌شد؟ وقتی می‌بینید نمی‌توانید «آن‌طور که باید» به حرف‌های رویایی بپردازید، بهتر نبود به جای خاک­­پاشی به چشم آدم‌ها و ماستمالی ماجرا با بی‌اعتنایی به آن، زیرسبیلی رد می‌کردید؟]
 این «شاعر معاصر» نکات با اهمیت دیگری نیز در نامه مذکور یافته است. نکاتی مبتنی بر ادعاهایی پادرهوا در باره ذائقه تاریخی مخاطب فارسی و علاقه به شنیدن حرف‌های درگوشی و غیره. مباحثی که تنها خاصیت آن‌ها این است که آدم می‌تواند در حول و حوش آن‌ها، ساعت‌ها حرف بزند و یاوه بی‌خاصیت ببافد، بی‌این‌که یکبار مجبور شود لحظه‌ای به واقعیت‌ها نگاه کند. نکته دیگری که حیرانی در نامه رویایی کشف کرده است این نیست که پس عشق فراانسانی و مطلق ابرشاعر قرن به معشوقه مادام‌العمر آیدا، چرا نتوانسته است جلوی مصرف دلبرکان نه چندان غمگین را بگیرد؟ مسئله مهمی که رضا حیرانی در نامه رویایی کشف کرده است، این است:
«مسئله‌ی بعدی فضایی است که شاملو با استفاده از گاری نعش‌کش می‌سازد. حالا راحت‌تر می‌توانم به چرایی توان او در خلق فضاهای شعری برسم. او می‌توانست به جای مردی با گاری نعش‌کش عابری ساده را بسازد ولی خوب می‌دانست وهم و فضایی که همان گاری نامرئی ایجاد می‌کند کافیست تا مخاطب دچار بی‌تابی ناشی از خواندن شود. فضایی که بی‌شباهت به نماهای فیلم‌های برگمان بخصوص مُهر هفتم نبود».
و بالاخره، جمله‌های آخر او از آن جملات به معنای واقعی کلمه گاییده شده رایج میان شبه‌روشنفکران خودنما و تحمیق‌گر است که جا و بی‌جا گفته می‌شود: «خواستم به بعضی دوستان شیوه‌های دیگری را که می‌شد در برخورد با این پست داشت نشان بدهم. یعنی همان بحث قدیمی شراکت مخاطب در خلق یک اثر که به راستی مخاطب بی‌تفاوت، متن را می‌خواند، مخاطب جدی تلاش می‌کند متن را دوباره بیافریند». به زبان ساده، همانطور که پیش‌تر گفته بود، مخاطب جدی­یی که خاطره رویایی را خوانده است، نباید به محتوای خاطره کاری داشته باشد، بلکه باید به لایه‌های زیرین، مانند خلق فضای برگمانی به وسیله استفاده از گاری نعش‌کش، بپردازد. معرفی حماقت به جای جدیت، تبلیغ جهل است، نه کار روشنگری، جناب حیرانی.
 
پس از این، مقاله‌ی معروفی با بحث‌های تئوریک ادبی بی‌خاصیت و نامربوط در باره «دلیل نقل، طرف نقل، زمان نقل و مکان نقل» به عنوان چارستون اصلی «نویسش» ادامه می‌یابد. در یک کلام، او بر "استدلالی" که از شاعر بندباز رضاحیرانی قرض گرفته است، استدلالی که محتویات نامه را بی‌اهمیت و «ساختارهای ادبی» آن، یعنی همان «لایه‌های زیرین» را قابل توجه و تأمل معرفی می‌کند، اصرار می‌ورزد. می‌گوید: تبدیل خوشی‌ها و خوشگذرانی‌های شب‌ها و روزهای رم، به سفری پررنج، تبدیل کیف حاصل از ارضای نیازهای انسانی (بسی انسانی!) نزد دلبرکانی نه چندان غمگین، به رنج دویدن در خیابان‌های رم و فریاد کشیدن که «آیدای من کجاست»، و جعل فیگور گاریچی نعش‌کش و ایجاد فضای برگمانی، نشان‌گر چگونگی خلاقیت شاعرانه نزد شاملو است! می‌گوید: «در این نامه به عنوان شاهد مثال مطلبی دیگر، گوشه‌ای از رفتار آفرینشی شاملو را بازمی‌تاباند». و در استیصال خود اصلا توجه نمی‌کند که سخنان یاد شده را شاملو نه در قطعه‌ای شعر، بلکه در یک مصاحبه مطبوعاتی، گفته است!
«لایه‌ها»یی که عباس معروفی در نامه رویایی می‌یابد، آنقدر زیرینی و عمیق هستند که دیگر به اصل مطلب هیچ ربطی ندارند. از جمله به ترجمه‌های شاملو و مطالب نامربوط دیگر می‌پردازد. جالب این‌که همین پاراگراف را با این جمله شروع می‌کند که: «جامعه‌ی بت پرست ما هرگز نپرسیده که ...». در حالی که رفتار او، برخورد غیرمنطقی او به نامه رویایی، یا به عبارتی دیگر تلاش برای نگاه نکردن به محتوای نامه، نزد او نشانه‌های آشکاری از رفتار یک روحانی دین بت‌پرستی را نشان می‌دهد، که حاضر است به قیمت قربانی اعتبار خود از وارد آمدن «خدشه» به بت اعظم جلوگیر ­کند. تا چه حد می‌توان به انتقاد یک چنین شخصی از «جامعه بت‌پرست ما» اعتماد کرد؟
معروفی تا آخر نوشته خود از ماستمالی دست برنمی‌دارد. می‌گوید، بین نوشته رویایی و «افشاگری» تفاوت دقیقی هست. این تفاوت به نظر معروفی «دقیقاً نوع جمله‌پردازی ویژه‌ی یداله رویایی است». می‌گوید: «نثر رویایی شانه به شانه شعرش حرکت میکند». «اهل پرحرفی نیست». «مینی‌مال است»! و ... سخنان نامربوط دیگر.
و در خاتمه تکرار می‌کند که:
«و خب، رویایی از ادبیات شاملو هيچ نگفته است، بلکه از رفتار آفرینشی او سخن می‌گوید».
 - معروفی درباره مخاطبان خود چگونه می‌اندیشید؟

چند روز پیش در تلوزیون مصاحبه‌ای دیدم با پیترهندکه. حرف جالبی می‌زد که آدم را به فکر وامی‌داشت. می‌گفت: ممکن است که ادبیات راه نجاتی برای انسان‌ها باشد، اما بی‌شک ارزش اصلی آن جلوگیری از خواب‌رفتن روح و بیدار نگه‌داشتن انسان است. می‌گفت، اگر مواظب روح نباشید، خیلی زود خوابش می‌برد. و خواب‌رفتگی روح خیلی وحشتناک است.
به نظر می‌رسد، عباس معروفی و شاعر معاصر رضاحیرانی قرص خواب‌آور تجویز می‌کنند.
(+)


.
+ نوشته شد در  2008/1/14ساعت 20:37   مانی ب. (انتقال از آرشیو ۴دیواری قدیمی).