مقاله زیر از اوری آونری (Uri Avnery)،
روشنفکر اسرائیلی است که خود در گذشته نماینده کنیسه بوده است و امروز از
فعالین جنبش صلح در اسرائیل است. ترجمه نوشته آونری به زبان آلمانی را را
از سایت «ZNet Deutschland» برداشت هام
که چند تن از روشنفکران یهودی در آن مینویسند. هدفم از برگردان آن به
فارسی آشنایی دیدگاهی دیگر به وضعیت امروز منطقه است.
هدف اصلی،
سرنگونی رژیم لبنان و سرکارآوردن یک رژیم دست نشانده است. این همان هدف
آریل شارون در سال ١٩٨٢ بود که شکست خورد. اما شارون و شاگردانش در رهبری
نظامی و سیاسی هیچگاه هدف مذکور را کنار نگذاشتند.
عملیات امروزه مانند عملیات ١٩٨٢ با همآهنگی کامل با آمریکا طراحی و اجرا میشود. و مانند همان روزها تردیدی نیست که این عملیات نیز با بخشی از اقشار برگزیده لبنان برنامه ریزی شده است. این اصل مطلب است. باقی چیزی نیست جز سروصدا و پروپاگاندا.
یک روز مانده به هجوم سال ١٩٨٢ وزیر امور خارجه آمریکا به آریل شارون گفته بود که پیش از هجوم به لبنان ایجاد پروپاگاندایی که مورد پذیرش افکار عمومی جهان قرار بگیرد ضروری است. و واقعا هم یک چنین پروپاگاندایی به وقعیت پیوست. یعنی دقیقا زمانی که باند تروریستی ابوندال به قصد کشتن سفیر اسرائیل در لندن دست به اقدام زد. این عمل البته هیچ ربطی به لبنان و کمتر از آن به پی ال او (که دشمن ابوندال بود) نداشت، ولی کار خودش را کرد.
عملیات امروزه مانند عملیات ١٩٨٢ با همآهنگی کامل با آمریکا طراحی و اجرا میشود. و مانند همان روزها تردیدی نیست که این عملیات نیز با بخشی از اقشار برگزیده لبنان برنامه ریزی شده است. این اصل مطلب است. باقی چیزی نیست جز سروصدا و پروپاگاندا.
یک روز مانده به هجوم سال ١٩٨٢ وزیر امور خارجه آمریکا به آریل شارون گفته بود که پیش از هجوم به لبنان ایجاد پروپاگاندایی که مورد پذیرش افکار عمومی جهان قرار بگیرد ضروری است. و واقعا هم یک چنین پروپاگاندایی به وقعیت پیوست. یعنی دقیقا زمانی که باند تروریستی ابوندال به قصد کشتن سفیر اسرائیل در لندن دست به اقدام زد. این عمل البته هیچ ربطی به لبنان و کمتر از آن به پی ال او (که دشمن ابوندال بود) نداشت، ولی کار خودش را کرد.
اینبار
عملیات تحریک آمیز لازم را حزبالله به وسیله اسیرکردن دو سرباز اسرائیلی
فراهم آورد. همه میدانند که آزادی این دو سرباز از طریق تعویض زندانیان
میسر میبود. اما اسرائیل تمهیدات نظامی عظیمی را که ماهها پیش از آن
آماده شده بود به عنوان عملیات نجات در اختیارافکار عمومی اسرائیل و جهان
قرار داد. عجیب اینکه همین واقعه دوهفته پیش از آن در نوار غزه واقع شد.
عملیاتی که در نوار غزه پس از اسارت یک سرباز اسرائیلی رخ داد نیز خیلی
پیشتر طراحی شده بود و هدف آن نابودی دولت فلسطینی بود.
هدف
رسمی عملیات در لبنان، تاراندن حزبالله از نواحی مرزی و جلوگیری از اسارت
سربازان و راکتاندازی به شهرهای اسرائیل است. هدف رسمی هجوم به نوار غزه
مصونیت شهرهای «سدروت» و «اشکلون» از راکتهای «قسام» است.
این عملیات، یادآور عملیاتی تحت عنوان «صلح برای جلیلیه» در سال ١٩٨٢ است. آن روزها نیز برای افکار عمومی اسرائیل و در پارلمان (کنیسه)
اینطور توضیح داده شده که هدف از این عملیات عقب راندن ٤٠ کیلومتری
راکتهای کاتیوشا است. این یک دروغ آگاهانه بود. یازدهماه پیش از جنگ ١٩٨٢
حتی یک راکت کاتیوشا از خارج مرزها شلیک نشده بود. از همان ابتدا هدف اصلی
اشغال بیروت و به قدرت رساندن یک دیکتاتور بود. همانطور که بیشتر از یک
بار گفته ام، این قضیه را شخص آریل شارون برای خود من تعریف کرد و من هم آن
را همانروزها با اجازه او منتشرکردم (بیاینکه مستقیما نامی از او
ببرم).
آشکار
است که عملیات امروز شماری اهداف ثانوی را دنبال میکند که آزادسازی
سربازان اسیر جزو آنها نیست. هرکس میداند که چنین هدفی از طریق نظامی
قابل دستیابی نیست. اما محتملا این امکان وجود دارد که از این طریق هزاران
راکتی را که حزبالله در طول سالهای گذشته جمع آورده است، نابود ساخت.
سران نظامی حاضر هستند برای دستیابی به چنین هدفی ساکنان شهرهای اسرائیل را
که در تیررس راکتها هستند به خطر بیاندازد. آنها باور دارند که این
معامله خوبی است، چیزی شبیه به تعویض مهره های شطرنج.
یکی دیگر از اهداف ثانوی بازسازی «قدرت ترساننده» ارتش است. این یک «کد» است. و معنی آن بازسازی غرور جریحهدارشده ارتشی است که دراثر عملیات نظامی متهورانه حماس در جنوب و حزبالله در شمال شدیدا لطمه خورده است.
به
طور رسمی اسرائیل از دولت لبنان خواستار خلع سلاح حزبالله و دورسازی
اعضای آن از نواحی مرزی است. پذیرش این خواست، در شرایط امروزکه دولت لبنان
تشکلی قومی/مذهبی و آسیب پذیر است، ممکن نیست.
کوچکترین تکان ممکن است به فروپاشی دولت انجامیده و باعث سقوط کشور در یک
آنارشی کامل گردد، بخصوص پس از اینکه آمریکاییها موفق شدند نیروهای
سوریه را که سالها متضمن ثبات لبنان بود، از این کشور برانند.
ایده تشکیل یک رژیم خائن در لبنان ایده جدیدی نیست. درسال ١٩٥٥ بن گورین پیشنهاد کرده بود در لبنان یک نظامی مسیحی را به عنوان دیکتاتور سرکار بیاورند. اما موشه شارت از راه نشان دادن اینکه اساس این ایده بر جهل
کامل نسبت به مناسبات لبنان شکل گرفته است، باعث از بین رفتن آن شد. با
این وجود ٢٧سال بعد آریل شارون تلاش کرد که آن را عملی کند. اسرائیل
بشیرجمایل را سرکار آورد، که پس از مدت کوتاهی به قتل رسید. برادر
بشیرجمایل جانشین او گشت و پس از مدت کوتاهی که در آن یک قرارداد صلح با
اسرائیل امضا کرد، از مقام خود رانده شد (و همین شخص است که امروز علنا از
عملیات اسرائیل حمایت میکند).
امروز
چنین گمان میرود که اگر نیروی هوایی اسرائیل ضربات مهلکی به ساکنان لبنان
واردآورد، بنادر و فرودگاهها را از کاربیاندازد، ساختارهای زیربنایی را
نابود و نواحی مسکونی را بمباران کند و ...، خشمی که در افکار عمومی نسبت
به حزبالله ایجاد خواهد شد، دولت لبنان را زیر فشار قرارداده و باعث
میشود که خواستهای اسرائیل را بپذیرد. و چون دولت فعلی لبنان در خواب هم
قادر به چنین کاری نیست، میشود نهایتا با کمک اسرائیل یک رژیم دیکتاتوری در این کشور بناکرد.
این یک منطق نظامی است. شخصا به آن مشکوک هستم. آشکار است که واکنش اغلب مردم لبنان مانند مردمان نقاط دیگر جهان خواهد بود: یعنی خشم و نفرت از مهاجمان. همین اتفاق در سال ١٩٨٢ رخ داد. شیعیان جنوب لبنان که تا آن زمان مطیع و بیآزار بودند با قیام علیه اشغالگران، حزبالله را تشکیل دادند که به قویترین نیروی کشور تبدیل شد. و در صورت آشکارشدن همکاری برگزیدگان لبنانی با اسرائیل، این برگزیدگان از صفحه روزگار حذف خواهند شد.
(راکتهای
قسام و کاتیوشا نیزساکنان اسرائیل را به اینجا رساندند که دولت را تحت
فشار قراردهند. نه با هدف دستبرداشتن از ایده مذکور، برعکس، برای عملی کردن آن).
سیاست
آمریکا پر از تضاد است. پرزیدنت بوش در خاورمیانه هوادار «تغییر رژیم»
است، اما دولت امروز لبنان تحت فشار آمریکاییها تشکیل شد. در این میان بوش
موفق شد عراق را شکسته و در آن جنگ داخلی راه بیاندازد. (همانطور که قبلا
پیشبینی کرده بودم). اگر بوش فورا جلوی ارتش اسرائیل را نگیرد یک چنین نتیجه ای هم در لبنان به بار خواهد آمد. گذشته از این، یک ضربه مهلک
به حزبالله نه تنها خشم ایران را برمیانگیزد، بلکه شیعیان عراق را
نیزمیشوراند، شیعیانی که بوش برای اجرای نقشههای خود جهت تشکیل یک دولت
هوادارآمریکا به آنها نیازمند است.
جواب مسئله چیست؟ اتفاقی نبود که حزبالله در
زمانی که فلسطینیها تقاضای کمک کردند سربازان اسرائیلی را اسیر کرد.
ماجرای فلسطین در جهان عرب مورد توجه عموم است. حزبالله به آنها نشان
میدهد که در وقت احتیاج و سختی، زمانی که اعراب به طرز شرمآوری از ماجرا
روی برمیگردانند، این حزب یاور فلسطینیان است و به اینترتیب پایگاه مردمی
آن گسترش مییابد. حال آنکه اگر
امروز قرارداد صلحی بین اسرائیل و فلسطین برقرار میبود، حزب الله چیزی
بیشتر از یک پدیده لبنانی نبود که روی موقعیت فعلی ما هیچ تأثیری نمیداشت.
در
کمتر از سه ماه و نیمی که از تشکیل دولت اولمرت – پرز میگذرد، این دولت
موفق شد اسرائیل را وارد جنگی در دو جبهه کند. جنگی که اهداف آن غیرواقعی و
نتایجش غیرقابل پیشبینی است. اگر
اولمرت این آرزو را در سر میپروراند که به او مانند یک شارون دوم نگاه
کنند، بیتردید مأیوس خواهد شد. این سرنوشت شامل حال پرز هم خواهد شد که مذبوحانه تلاش میکند به عنوان «وزیر امنیت» جدی گرفته شود. برای هردوی آنان آشکار است که حمله به غزه و لبنان را ارتش طرح کرده و
دیکته میکند. تصمیمگیرنده در اسرائیل امروز «دان هالوز» [فرمانده نیروی
هوایی] است. بیخود نیست که مسئولیت لبنان به عهده نیروی هوایی گذاشته شده
است.
افکار
عمومی اسرائیل از جنگ خوشنود نیست. اما با نوعی قضاقدرگرایی سادهانگارانه
با آن کنار آمده است، زیرا به عموم اینگونه تفهیم شده است که راه دیگری
موجود نمیباشد. و واقعا چه کسی میتواند با جنگ مخالف باشد؟ چه کسی مخالف
آزادسازی سربازان "ربوده شده" است؟ چه کسی مخالف این است که شر راکتهای
کاتیوشا را از سر کشور کم کرده و قدرتترساننده را احیا سازد. هیچ
سیاستمداری جرأت انتقاد از این عملیات را ندارد. (غیر از نماینده های عرب
کنیسه که افکار عمومی به آنها توجهی نمیکند).
در
رسانه ها حضور ژنرالها، نه فقط ژنرالهایی که اونیفورم به تن دارند، مسلط
است. تقریبا هیچکدام از ژنرالهای گذشته نیست که رسانهها از او برای
گفتگو، تشریح و توجیه این عملیات دعوت نکنند – و همه آنها یکصدا یک حرف
را میزنند.
(یک
مثال برای نشاندادن این واقعیت: یکی از کانالهای تلوزیونی پرطرفدار
اسرائیل، پس از باخبر شدن از شرکت من در یک تظاهرات ضدجنگ، از من برای
مصاحبه ای درباره جنگ دعوت به عمل آورد. این دعوت مرا غافلگیرکرد، اما تعجب
من مدت زیادی طول نکشید. یک ساعت مانده به شروع برنامه یکی از مجریان
برنامه های گفتگو، به علت "اشتباه وحشتناکی" که رخداده بود، تلفنی از من
معذرت خواست. هدف آنها نه مصاحبه با من (Avnery)، بلکه با مدیرکل سابق وزارت امور خارجه ٫پرفسور آوینری (Avinery) بوده است. یعنی کسی که هر حرکت دولت را به زبان فاخر و آکادمیک توجیه میکند).
یک مثل قدیمی میگوید: جایی که اسلحه سخن میگوید، «موسه*»ها سکوت میکنند. بهتربگوییم: جایی که توپها به صدا در میآیند، مغزها از کار میافتند.
فقط یک حرف کوتاه دیگر بگویم:
زمانی
که اسرائیل در خلال یک جنگ هولناک تشکیل شد، دیوارها از پلاکاتهایی
پوشیده شده بودند که روی آنها این نوشته خوانده دیده میشد: «کل کشور یک
جبهه، تمام ملت یک ارتش!».
از
آن تاریخ ٥٨ سال گذشته است، اما این شعار هنوز مانند گذشته معتبر است. آیا
این موضوع درباره چند نسل از ژنرالها و دولتمردان چه چیزی را بیان
میکند؟
* Musen خدایان نویونانی هنر و دانش بوده اند.
[از آرشیو ۴دیواری قدیمی/ تیر۸۵]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر