۱۲ شهریور ۱۳۹۴

منجی ادبیات ایران سپینود ناجیان

بدانید و آگاه باشید که امروز قصد داشتم اولین پست این وبلاگ را که طبق معمول باعث اتلاف وقت خواننده گرامی نشده، و احیانا شاید برا بعضی‌ها مفید باشد، بنویسم، که دیدم نجات‌دهنده ادبیات ایران سپینود ناجیان برای بار نمیدانم چندم، قلم سرخ تصحیح به دستگرفته و در رسمالخط زبان فارسی محاورهای عرایضی مطرح نمودهاست!

پست قبلی را به سبک مورد علاقهام در باره رواج مفهوم «بیدارزنی» نوشتم. مفهومی که فهم کجوکولگی و نامفهومی آن مشروط به آیکیو بالایی نیست. در پس خلق یک مفهوم جدید همیشه یک نیاز واقعی موجود است. سیمین کاظمی ایرادات این مفهوم را (غیر از یک مورد احتمالی دیگری که به فکر من میرسد) در مقالهی خود به طور قابل فهم و با ذکر ادله شرح داده است.
مفاهیم ابزار فکرند و داوری در مورد آنها با لحاظ کارکردی که باید داشته باشند میسر است. درست مثل داوری در مورد سطلی که برای کشیدن آب از چاه در اختیار ما گذاشته شود. اگر قرار بود دستاندرکاران وبسایت «بیدارزنی» به استدلال عقلانی تن در دهند، افکار همکار آنها سیمین کاظمی کافی میبود، اما طوری که از شواهد برمیآید، اینطور نبوده است و نیست. ظاهرا بیماری «حرف مرد یک کلام است» به عالم زنانه نیز سرایت کرده است
پست مورد بحث در واقع اعتراض به بیاعتنایی و ایگنورانس این دوستان بود، و به سکوت جماعت عالمان خودآموخته زبانشناسی و همچنین متولیان دلسوخته(!) زبان پارسی.
در این‌جا باید اضافه کنم، با اینکه موضوع یادداشت من نشاندادن ایرادها نبود، اما ایرادهای اساسی در نت من آمده است. به عنوان مثال طوری که برای رضا شکرالهی نوشتم، یکی اینکه این مفهوم مردها را از صف مدافعین حقوق برابر زنها جدا میکند. به عنوان مرد شما یا من نمیتوانیم بگوییم: من خودم را بیدارزن میدانم! در صورتی که میتوانیم خود را فمینیست بدانیم. هر مردی برای اینکه نمیتواند بیدارزن باشد، حداقل یک دلیل محکم دارد :)

برای کسی که به موضوع توجه داشته باشد، خود همین یک مورد که به وضوح ناکارآمدی، نادرستی و نسنجیدگی خسارتبار مفهوم «بیدارزنی» را آشکار میکند، برای رد این مفهوم مطلقا کافیست. کسی که دلیل بیشتری میخواهد شبیه آدمیست که در مواجهه با سطلی که به علت سوراخهای آشکار به کار آبکشیدن نمیآید، میخواهد رنگ، حجم و جنس سطل را نیز در بوتهی نقد بیازماید. بیدارزنی برعکس فمینیسم، مرا را که زن نیستم از صف مدافعین حقوق برابر زنان خارج میکند. نقطه

اما در نوشتهی من به ایرادات دیگر هم اشاره شده بود. به قول آلمانیها «مضاعف بهتر نگه میدارد». از جمله یکی اینکه مسئله فمینیسم برابری است، نه بیداری. ( به نظرم «بید» به جای «است» به خاطر تشابه با سه حرف اول بیداری مناسب رسید، و میرسد).
یکی دیگر از ایرادها ادعای سخیف پنهان در مفهوم مورد بحث است که انگار کس یا کسانی با بیدار پنداشتن خود، این رسالت را برای خود در نظر گرفتهاند که زنان را از خواب غفلت بیدار کنند
و بالاخره استفاده از کلماتی مانند شیپورزن، حرفمفتزن و چیزی زدن و بانگ زدن، که طوری که سیمین کاظمی به خوبی شرح داده است، به نامأنوس بودن مفهوم بیدارزن اشاره میکند

سپینود ناجیان یادداشت مرا که به زبان محاورهای نوشته شده است، نشرعمومی کرده و از رسمالخط آن ایراداتی گرفته است که ممکن است حق داشته باشد یا نداشته باشد. من زبانشناس نیستم، و یقینا از بسیاری از ظرایف فارسی غافل هستم. به ویژه از رسمالخط/ رسمالخطهایجدید/ و شخصا از رسمالخطی که مورد اجماع قرار بگیرد، حتی اگر به نظرم ناصحیح برسد، پیروی میکنم، زیرا اهمیت فهم متقابل برای من بیشتر است.
خیلی دلم میخواست از چندوچون رسمالخطدرستسردربیاورم، اما با جستجو در وب به نوشتهی قابل اعتمادی برنخوردهام، و تا زمانی که مجهولاتم معلوم نشده است، از رسمالخطی التقاطی استفاده میکنم. (مثلا استفاده از «ه» به معنی «است» که گاهی به این صورت ( این چرخ خیلی روونه/ روان است)، و گاهی که ممکن است چسباندن «ه» به آخر کلمه روی معنا تأثیر بگذارد به این صورت (فلان چیز ضایع اه/ ضایع است). سپینود ناجیان اینها را غلط میداند. ادعایی که به دلایلی نامعلوم برای مریدان نامبرده وحی منزل است، و برای این نگارنده، تا هنگامی که اینگونه ادعاها به صورت عمومی و مستدل ارایه نشود، مانند بسیاری دیگر ازتولیدات فکریایشان بیاعتبار

همانطور که بالاتر آمد، ادعای من در آن پست این بود که مفهوم مغشوش بیدارزنی در صورتی که استفاده از آن رایج شود، دخالتی آسیبزننده در نظام فکری ماست. نتی که سپینود ناجیان همراه نوشته من همخوان کرده است، این است: «مگه ما تونستیم به شما حالی کنیم اینقدراه اهتو نوشتهها و یادداشتهات نیار؟ هر کس به طریقی و شما هم به طریق اولی». ادعا در واقع این است که استفاده این نگارنده از «اه» به جای «است»، خطایی شبیه به خطای سازنده مفهوم «بیدارزنی» است، و همانطور آسیبزننده.  

این ادعا صحیح نیست، و مجبورم در این مورد یادداشتی بنویسم، و مینویسم. اما فعلا نوشته را با تماشای گفتگوی سپینود ناجیان با بغبغوکنندهای که فهم خود را از نوشته به نمایش عمومیگذاشته است به پایان میبریم:

علی: من واقعن نوشتههای مانی ب رو دنبال نمیکنم ولی با توجه به ذهنیتی که ازش دارم هی میخوام بگم از مانی بعیده همچین نوشتهای. کل متن بجز این یه جملهی «در مورد فمینیسم این حداقل به گوشش خورده باشه که مسئله فمینیسم برابری بید، نه بیداریاضافیه. از جملهی اول نوشته منتظری بفهمی چرا این مفهوم «بیدارزنی» به عنوان معادل فارسی فمینیسم خیلی ضایع اه* ولی دریغ از توضیح. انگار نویسنده قبل از طرح کامل موضوع برداشته هر انتقادی که به ذهن خودش رسیده رو با مبتذلترین زبان طنزی که حتی فکر کردن بهش هم مو به تن آدم سیخ میکنه جواب داده. تو همون یه جملهی توضیحی هم سوای ترکیب بد جمله (ترکیب افتضاح جمله توصیف صادقانهتریه) اون «بید» باعث میشه خواننده از شدت خوشمزگی نویسنده در دم جون بده

سپینود ناجیان: خب علی تو خوب گرفتی مغز حرف رو. ایراد زبانه آیا؟ واقعا مشکل چیه؟ و این زبان طنز که از طنز صبح جمعهی رادیو دهه شصت هم عقبتره چیمیخواد بگه؟ منم متوجه نشدم. خیلی «اه» بود برام

علی:
 نظر من همونیه که بالا هم گفتم، مانی کلن بیراه رفته. من باشم مطلب رو پاک میکنم جای یه عذرخواهی میذارم بابت نوشتهی بدم. تو کامنت قبلی هم گفتم این نوشته از همهچیز حرف زده الا دلیل مناسب نبودن بیدارزنی به عنوان ترجمهی فمنیسم. اتفاقن من فکر میکنم که بیدارزنی معادل فمنیسم نیست و اصلن نیازی به ترجمهی فمنیسم هم نیست؛ ولی با این حال نوشتهی بالا ذرهای احساس همدلی تو من ایجاد نکرد
-----

البته سپینود ناجیان بیشتر از یک بار با نوشتههای من اعلام «همدلی» کرده است. اما همدلی سپینود ناجیان، مانند ناهمدلیهایی از این جنس برای من همارزش است