۲۵ تیر ۱۳۹۴

فارغ‌التحصیل میکده

تو پیادهرو به آقای پرتوی برخوردم. خیلی تو خوش بود. سلانه سلانه میومد ...  وقتی صداش کردم، انگار از خواب بیدارش کردم. ... گفت، وقتی تو شیشه مغازه موهاشو دیده یاد توصیه آقا افتاده. «چون پیر شوی قاسم، از میکده بیرون آی» [اسم آقای پرتوی قاسم اه]. میگفت همیشه وقتی این جمله میومد تو فکرم به خودم میگفتم «خب، فعلا این به من ربطی نداره، امروز  تو ویترین دیدم نه، ربط داره. میگفت، ولی پرهیزدادن از شراب، اونم درست تو سنوسالی که نیاز بهش بالاستتو سنوسالی که آدم تازه فهمیده شراب چیه، چیکار میکنه - زبونم لال - عادلانه نیست.
طبیعتا طوری که قوانین دوستی اینجور موقعها حکم میکنه همدردی کردم، و رد شدیم. آقای پرتوی رو سیساله میشناسم. دوستی بخصوصی بین ماست. به این خاطر میگم بخصوص چون در طول این دوستی قدیمی، بیشتر از هفتهشتبار همو ندیدیم [برا اینکه تو زحمت نیفتید، میشه هر سهچهارسال یهدفه]. و هر دفعه هم  شاید یه ساعت یا نیمساعت با هم گپ زدیم، سرپایی یه قهوه خوردیم، یه کم راه رفتیم، دوتا سیگار دود کردیم. ما هردومون این‌و بلدیم که هر بار که به هم میرسیم، تو بیستدقیقه کلیه اتفاقات مهم زندگی سهچهارسال گذشته رو کلی ولی دقیق به همدیگه میگیم، تا به زمان حال برسیم. بقیه وقت معمولا به خندیدن به سلسله بدبختیها و فجایعی میگذره که تو این مدت سرمون اومده. به نظرم این کلا یکی از خاصیتای زمان حال اه که آدم می‌تونه توش به دردهای خودش بخنده
[باز دارم داستان می‌بافم! ناتوانی من تو نوشتن اصلا همینه که هی میبینم هر چی میخوام بگم، باید قبلش یه چیز دیگهای بگم. این نت هم قرار نبود داستان بشه، میخواستم یه موضوع کوچیکو تو چارخط بنویسم، ولی الان میبینم، برا شرح این دوستی باید رمان بنویسم. من این آدمایی رو که میتونن موضوعات بزرگو به اختصار بگن همیشه ستایش میکنم. البته همونطور که گفتم، صحبتای من و آقای پرتویم به اختصاره، ولی اون یه اختصار خصوصیاه که برا نفر سوم قابل فهم نیست].
خلاصه(!) ... تو راه وقتی داشتم برمیگشتم خونه، دوسه بار به خودم گفتم: «چون پیر شوی مانی، از میکده بیرون آی». میخواستم ببینم چطوری صدا میده!
دیدم ای بابا، دستور بیرون شدن از میخانه، اونطور که آقای پرتوی فکر کرده بود، نهی از نوشیدن نیست. نمی‌دونم چطور براش سؤتفاهم شده. دیدم دستور حضرت - کاملا واضح و شفاف - توصیه به «ترک میکده»س. نه بیشتر. اینم در واقع، یه امر واقعا حکیمانه به دوریگزیدن از جمع اه - یعنی کاری که آقای پرتوی لازم نیست برا انجامش زحمت بکشه.
با خودم فکر کردم کاش تلفنشو داشتم بهش زنگ میزدم.
ولی شاید دفعه‌ی بعد

هیچ نظری موجود نیست: