۲۷ فروردین ۱۳۹۴

چون دوست دشمن است

زنی را تصور کنید که آرزوی او رسیدن به مردیست که عاشق او باشد
زن قصد دارد در صورت برآورده شدن آرزویش، با دوریکردن از او، او را زجر و آزار داده، خوار کند
بعد با بوسههای آتشین و خندههای دلنشین، آتش خواستن را در او شعله‌ور کند
بعد، جلوی چشم او از دست مرد دیگری جام شراب بگیرد، تا او را از حسادت و غصه مریض کند.
آرزو دارد او را طوری بنده خود کند که بتواند خود را خدای او بنامد.   
بعد، هر شب در خانهی مرد دیگری برقصد تا مرد عاشق را کاملا از خود بیزار کند.
و بالاخره وقتی که دل مرد عاشق در اثر این رفتارها نسبت به او سرد شد، برای اینکه او را دوباره شیفته خود گرداند در همسایگی او ساکن شود!
زیبایی خود را به او بنماید، برای او گریه کند، او را هزار قسم بدهد   
و در صورت موفقیت در بدست آوردن دل مرد بیچاره، قصد دارد - روز از نو روزی از نو، دوباره به آزار و اذیت او بپردازد.

ممکن است مثل من بپرسید چرا؟ ممکن است بپرسید، انگیزه و هدف زن از این کارها چیست؟ از این رفتارها چه چیزی عاید او می‌شود؟
جواب زن این است، آزار او دل دیوانه مرا راضی میکند!



یا رب مرا یاری بده ، تا خوب آزارش کنم 
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم 
در پیش چشمش ساغری گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم از غصه بیمارش کنم
از خندههای دلنشین از بوسه های آتشین ،  
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم 
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم 
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم 
گوید میفزا قهر خود ، گویم بکاهم مهر خود 
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم 
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای 
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم 
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از سودای من 
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
گیسوی خود افشان کنم جادوی خود گریان کنم
با گونهگون سوگندها بار دگر یارش کنم
چون یار شد بار دگر، کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر