۳۰ آذر ۱۳۹۰

از این در و از آن در

خیلی ممنون از همه دوستان مهربان نادیده‌ای که از طرق مختلف از حال من جویا شدند، و از این طریق به روند بهبودی من شتاب دادند. احوالپرسی واقعا داروی مؤثری است. این را قدیمی‌های ما خوب می‌دانستند.
چند روز است که دوباره می‌توانم نفس عمیق بکشم. کسی که دنده هفتم‌اش نشکسته باشد این حرف را نمی‌فهمد: خیلی وحشتناک است که آدم چندین روز متمادی هنگام تنفس فقط بتواند از سی‌چهل درصد شش خود استفاده کند. دل آدم برای یک نفس عمیق که کل قفسه سینه را پر از هوا کند به معنی واقعی کلمه تنگ می‌شود.
اما شکر خدا، چند روز است دایما راه می‌روم و نفس عمیق می‌کشم. درد هم به مرور کم و کمتر شده است، طوری که الان که مشغول نوشتن این جملات هستم، در حالت‌های بخصوصی کمی آن را حس می‌کنم، اما دیگر از دردمندی آدم‌های دنده‌شکسته خلاص شده‌ام. و این احساس خوبی است. بیت:

چو عضوی شفا یافت از عیب و نقص/ دگر عضوها را درآرد به رقص.

خلاصه این‌که، این را از من به عنوان یک دوست سردوگرم‌چشیده، یک آدم درد دنده‌ی‌هفتم‌شکستگی کشیده بشنوید که هنگام استحمام، حواس خود را شش‌دانگ به شستن خود اختصاص بدهید، و در حین این کار از تفکر در مورد تحریم‌های اقتصادی، حمله بیگانگان به کشور، مسئله یارانه‌ها و ... بپرهیزید. و هم‌چنین از تصور مبارزه نرم عالیا ماجده علیه فوندامنتالیست‌ها که اصلا و جدا خودداری کنید، زیرا در غیر این صورت، اضافه بر خطر شکستگی دنده، خدای ناکرده، خدای ناکرده، ممکن است به معصیت هم دچار شوید! [حالا هی بگید در این ۴دیواری چیزی که به درد دنیا و آخرت آدم بخوره پیدا نمی‌شه!].

*

در این مدت یک سری چیزها به ذهن من گیر کرده‌اند که تنها در صورتی می‌توانم از شر آن‌ها خلاص شوم که آن‌ها را این‌جا بنویسم. موضوع‌هایی اغلب جزئی که بر کسی پوشیده نیست و همه از آن باخبرند.

ـ چند روز پیش یک ژنرال و یکی از مشاوران ارشد دولتی آمریکا به دولت پیشنهاد کرده‌اند که چند نفر را در ایران به قتل برساند. نه پشت درهای بسته و نه پشت پرده، کاملا رسمی. در کنگره.
این ادامه منطقی سیاست «هویج و شلاق» است. سیاست هویج و شلاق تکنیک رام کردن و مطیع ساختن حیوانات است. وقتی طرف مقابل به حیوان تقلیل داده شد، به قتل رساندن او دیگر مصداق نقض حقوق بشر و قوانین بین‌المللی نیست. وقتی می‌گویند «همه گزینه‌ها روی میز است» واقعا منظورشان «همه گزینه‌ها» است.

حقوق بین‌المللی اجازه نمی‌دهد یکی از کشورهای عضو سازمان ملل در یکی دیگر از کشورهای عضو دست به ترور مقامات دولتی بزند. این بساط سازمان ملل، شورای امنیت، حقوق بین‌المللی، اینترپل و ... به این خاطر راه انداخته شده است که رفتار اعضای خانواده جهانی را نسبت به یکدیگر مشخص کند. آیا جامعه جهانی این رفتار آمریکایی‌ها را می‌پذیرد؟ جامعه جهانی به کنار. ما چی؟ ما به عنوان اعضای یک ملت ضعیف می‌توانیم این رفتار را بپذیریم؟

محسن سازگارا می‌گوید، زیاد مهم نیست. با محسن اژه‌ای که از پلیس بین‌الملل خواستار تعقیب قضایی دو آمریکایی مذکور شده است، جدل می‌کند که: «به آقای اژه‌ای باید گفت اگه با این متر قرار به تعقیب باشه، اونوقت نمایندگان مجلس شورای اسلامی هر روز شعار مرگ بر اینو، مرگ بر اونو، یا حتی بعضی از اونا رهنمودهای حمله به پایگاه نظامی دیگرانو و زدن و کشتن و غیره میدن».

آمریکایی‌ها که کاری نکرده‌اند، فقط: «دونفر از آمریکایی‌ها به نام آقای رائول مارک گرشت عضو سابق سازمان سیا و ژنرال جک‌کین عضو سابق ارتش آمریکا ... به عنوان کارشناس در کنگره آمریکا شهادت داده بودند، نظر داده بودند، و نظرشون رو هم به عنوان دوتا آدم غیر دولتی و کارشناس آزاد، این بوده که باید چندنفر از سپاهی‌ها از جمله قاسم سلیمانی رو آمریکا بره و ترور بکنه» (ویدئو را ببینید).

دوتا آمریکایی که هردو «عضو سابق» بودند، به عنوان کارشناس، شهادت داده بودند(!)، نظر داده بودند، و نظرشون رو هم به عنوان دوتا آدم غیردولتی و کارشناس آزاد داده بودند! ­

ـ یک لیوان آب‌هویج برای آقای سازگارا لطفا.

*

ـ یک چیز دیگر که در این چندروز مثل یک زنبور در ذهن من گیر افتاده است، ماجرای کفش‌پرانی یک کارگر اخراجی به احمدی‌نژاد است. حتما شنیده‌اید. احمدی‌نژد مهمان مردم ساری بود، و یک آدم "بی‌فرهنگ" با زیر پا گذاشتن معیار انسانیت و بخصوص «مهمان‌نوازی» ایرانی به سمت او کفش پرتاب کرده است!
می‌گویند فقط به خاطر این‌که یک سال حقوق دریافت نکرده است، خشم‌گین بوده است. آیا آدم اجازه دارد به این خاطر شیئی را به سمت یک مهمان پرتاب کند؟ نه. «هروقت انسان یاد گرفت از اشیا برای خاموش کردن آتش خشم خود استفاده نکند اسمش می‌شود انسان». و باعث خوشحالی است که تنی چند از مردم "مهمان‌نواز" ساری با اقدام به موقع خود به این کارگر بی‌فرهنگ بی‌ادب، درس انسانیت و فرهنگ دادند.

او را زیر مشت و لگد گرفته‌اند. یعنی همان‌کاری که مزدوران امنیتی عراق با خبرنگار عراقی کردند: استخوان‌هایش را خرد کردند. آن‌جمله بالا را که در گیومه گذاشتم، عباس معروفی در مذمت رفتار خبرنگار عراقی گفته بود (+). و عباس معروفی آن روزها در این رفتار تنها نبود. روزنامه‌نگارانی هم بودند که به جای پشتیبانی از همکار خود، او را به بی‌فرهنگی و بی‌توجهی به آداب مهمان‌نوازی شرقی متهم می‌کردند.

همین است که هست