۲۸ مهر ۱۴۰۴

جنگ طولانی علیه غزه

نوشته‌ی زیر برگردان مقاله "سارا روی"* محقق یهودیِ دانشگاه هاروارد است. با این‌که این نوشته سال پیش منتشر شده است، به فهم آن‌چه در سال‌های تحت اشغال بر ساکنان غزه رفته است کمک می‌کند.


*  *  *

۲۰۲۳- غزه در برابر چشمان ما در حال ویرانی است. هدف اعلام‌شده حمله اسرائیل که تاکنون بیش از ۱۹.۴۰۰ نفر را کشته است، نابودی حماس در تلافی حمله‌ی ۷ اکتبر است که به کشته شدن ۱۲۰۰ نفر در جنوب اسرائیل منجر شد. اما تعدادی از منتقدان، مانند حسام زملط سفیر فلسطین در بریتانیا، به‌گونه‌ای قانع‌کننده استدلال کرده‌اند که هدف اسرائیل کمتر شکست حماس – که به هر حال غیرممکن است – بلکه بیشتر اخراج نهایی فلسطینی‌ها از غزه بدون انتقاد یا تحریم بین‌المللی است. شواهد فزاینده‌ای برای این ادعاها وجود دارد. در اواسط اکتبر، وزارت اطلاعات اسرائیل پیش‌نویس سندی را تهیه کرد که پیشنهاد انتقال اجباری و دائمی۲.۳ میلیون نفر از ساکنان غزه را به شبه‌جزیره سینا مطرح می‌کرد. این وزارتخانه نسبت به آنچه از نام آن برمی‌آید تأثیر زیادی ندارد، اما ایده‌های سیاسی آن در میان سرویس‌های دولتی و امنیتی پخش می‌شود. در ماه نوامبر، یک مقام آژانس توسعه جهانی ایالات متحده (USAID) در طی تماسی با یکی از همکاران من، درباره امکان‌سنجی برپایی اردوگاهی از چادرها درصحرای سینا پرس‌وجو کرده بود که قرار بود بعداً با سازمان‌های دائمی‌تر در بخش شمالی شبه‌جزیره تکمیل شود. بعدتر در همان ماه، روزنامه اسرائیلی هیوم فاش کرد که بنیامین نتانیاهو در صدد کاهش تعداد شهروندان فلسطینی در نوار غزه به حداقل ممکن است.


ویرانی کنونی غزه مرحله جدیدی در فرآیندی است که با گذشت ۵۶ سال از اشغال، شکل‌های خشونت‌آمیزتری به خود گرفته است. در سال‌های پس از اشغال نوار غزه، اسرائیل غزه را از یک منطقه سیاسی و اقتصادی یکپارچه با اسرائیل و کرانه باختری به یک محدوده‌ی ایزوله تبدیل کرد  – از یک اقتصاد کارآمد به یک اقتصاد ناکارآمد، از جامعه‌ای با قابلیت تولید به یک جامعه فقیر. به همین ترتیب، اسرائیل ساکنان غزه را از حوزه سیاست خارج کرده و آن‌ها را از مردمی با ادعای ملی به جمعیتی تبدیل کرد که اکثریت آن‌ها برای بقا به کمک‌های بشردوستانه وابسته‌اند. ا

خشونت درغزه اگر نه فقط/ در درجه اول یک موضوع نظامی بوده است، همان‌طور که اکنون هست. این خشونت شامل اقدامات روزمره و عادی بوده است: تلاش برای دسترسی به آب و برق، تغذیه فرزندان، یافتن شغل، رسیدن ایمن به مدرسه، دسترسی به بیمارستان یا حتی خاک‌سپاری یک عزیز. برای ده‌ها سال، فشار بر فلسطینی‌ها در غزه عظیم و بی‌وقفه بوده است. آسیب‌های ناشی از آن – بیکاری و فقر گسترده، تخریب زیرساخت‌ها و تخریب محیط‌زیست، از جمله آلودگی خطرناک آب و خاک – به یک وضعیت دائمی تبدیل شده است.  


من اولین بار به عنوان دانشجوی دکتری به غزه سفر کردم، و بلافاصله عاشق مردم محلی آنجا شدم که مرا به عنوان یک یهودی، آمریکایی و زن با آغوش باز پذیرفتند. در آن روزهای اول، یکی از اولین سؤالاتی که معمولاً از من پرسیده می‌شد این بود که آیا مسیحی هستم. وقتی مردم متوجه شدند که یهودی هستم، ابتدا باعث شوک، سردرگمی و همچنین کنجکاوی شد. وقتی توضیح دادم که چرا آنجا هستم – برای تحقیق جامعه و اقتصاد غزه، و فهم تأثیر اشغال بر زندگی‌ آن‌ها – خیلی طول نکشید تا اعتمادشان را جلب کنم. در واقع، یهودی بودن به یک مزیت تبدیل شد. افرادی که به سختی مرا می‌شناختند، مرا به خانه‌ها و کسب‌وکارهایشان دعوت می‌کردند. بسیاری از آن‌ها بعداً در جمع‌آوری داده‌ها به من کمک کردند. آن زمان انتفاضه اول آغاز شده بود و من در غزه زندگی می‌کردم.  

از همان ابتدا مشخص بود که غزه از نظر تاریخی مرکز مقاومت فلسطینی‌ها علیه اشغال بوده است – نقطه‌ای افتخارآمیز برای کسانی که با آن‌ها کار و زندگی می‌کردم. غزه همچنین مدت‌ها مرکز ثقل حافظه تاریخی فلسطینی‌ بوده است. اکثریت قریب به اتفاق ساکنان از خانواده‌هایی هستند که از مکان‌هایی مانند وادي العوجا و ...  پاکسازی قومی شده بودند. برخی از اولین خاطرات من از غزه مربوط به کودکان پناهنده‌ای است که با جزئیات بسیار خانه‌ها و روستاهایی را که پیشترها پدربزرگ و مادربزرگ‌هایشان در آن‌ها زندگی می‌کرده‌اند، اما خودشان هرگز آن‌ها را ندیده بودند، توصیف می‌کردند. آن‌ها به طرز شگفت‌آوری با خانه‌های اجدادی خود آشنا بودند. به یاد دارم که آن‌ها از قدرت توصیفی خود لذت می‌بردند و این به آن‌ها عزت نفس می‌داد.  


اسرائیل هرگز نمی‌دانست با این باریکه زمین چکار کند. از آغاز اشغال، رهبران اسرائیل تشخیص دادند که غزه باید آرام شود تا از ایجاد یک دولت فلسطینی – هدف اصلی آن‌ها – جلوگیری شود و در صورت غصب کرانه باختری مقاومت فلسطینی‌ها را به حداقل برساند. در دو دهه اول اشغال، از جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷ تا آغاز انتفاضه‌ی اول، تاکتیک ترجیحی آن‌ها کنترل اقتصاد غزه بود. بیش از ۱۰۰هزار تن از فلسطینی‌های غزه و کرانه باختری در اسرائیل کار می‌کردند و این مناطق فلسطینی پس از ایالات متحده به دومین بازار بزرگ صادراتی اسرائیل تبدیل شده، و فلسطینی‌ها برای اشتغال و تجارت به شدت به اسرائیل وابسته شده بودند. نتیجه ترکیبی از رفاه فردی –  بهبود استانداردهای زندگی – و رکود جمعی بود. سرمایه‌گذاری در بخش‌های تولیدی غزه، از جمله تولید و کشاورزی تقلیل یافت و مانع توسعه شد.  


اولین انتفاضه نشان داد که استراتژی آرام‌سازی شکست خورده است. بهبود استانداردهای زندگی دیگر نمی‌توانست نبود آزادی را جبران کند. با توافق‌های اسلو ۱۹۹۳، که پایان اولین انتفاضه را رقم زد، سیاست اسرائیل به تدریج از تنظیم اقتصاد غزه به تضعیف و سپس غیرفعال کردن آن تغییر کرد، با ممنوعیت تجارت متعارف ومحدودیت حرکت کارگران بین غزه و بازارهای اصلی آن در اسرائیل و کرانه باختری. گفته می‌شود این استراتژی ۲۰۰۷ آغاز شد. زمانی که حماس پس از پیروزی بر فتح در انتخابات پارلمانی، کنترل غزه را به دست گرفت. در آن سال، اسرائیل محاصره‌ای را اعمال کرد که تجارت با غزه و ورود برخی محصولات غذایی خاص به این منطقه را به شدت محدود کرد. اما محاصره‌ای که اکنون ادامه دارد، تنها شکل شدیدتری از اقداماتی است که پیش‌تر، از ۱۹۹۱ قبل از حملات موشکی و بمب‌گذاری‌های انتحاری حماس، آغاز شده بود. اسرائیل شروع به محدود کردن تجارت و گاه مسدود کردن جابجایی کارگران کرد که اقتصاد کوچک غزه به طور نامتناسبی به آن وابسته بود. در ابتدا هدف مهار و سرکوب ناآرامی‌ها بود، اما همان‌طور که روزنامه‌نگار اسرائیلی Airas نوشت، این به زودی به چیزی بسیار گسترده‌تر تبدیل شد.  


پایان ژانویه ۱۹۹۱ اسرائیل مجوز خروج عمومی را که امکان حرکت آزاد فلسطینی‌ها در اسرائیل، کرانه باختری و غزه را فراهم می‌کرد، لغو کرد. از آن پس، فلسطینی‌ها برای خروج از غزه یا کرانه باختری، حتی برای سفر بین این دو، نیاز به دریافت مجوزهای فردی داشتند. با گذشت زمان، این مجوزها تحت معیارهای سیاسی و امنیتی سخت‌گیرانه‌تری قرار گرفتند. به گزارش حامت** جنگ خلیج فارس فرصتی را فراهم کرد تا وضعیتِ «حرکت آزاد برای اکثریت و ممنوعیت برای اقلیت» معکوس شود. از آن زمان، حق کلی برای همه فلسطینی‌ها رد شد و استثناهایی برای دسته‌های خاصی از کارگران، تجار، نیازمندان به درمان پزشکی، همکاران و شخصیت‌های مهم فلسطینی ایجاد شد. لغو مجوز رفت‌وآمد عمومی، آغاز سیاست بسته شدن اسرائیل بود. پس از مجموعه‌ای از حملات در داخل اسرائیل، فرمانده نظامی دستور دیگری صادر کرد که مجوزهای خروج شخصی را لغو کرد. به گفته حامت این دستور که مرتب تمدید شد، در عمل به بسته شدن کل مناطق منجرگشت که تا به امروز نیز ادامه دارد. طوری که بتسلم (B’Tselem گروه حقوق بشر در کرانه باختری و غزه) گفته است: «جدا کردن غزه از بقیه جهان، از جمله جدایی آن از کرانه باختری، بخشی از سیاست دیرینه اسرائیل است».

این سیاست جداسازی و مهار پس از توافق‌های اسلو در ۱۹۹۴ آشکارتر شد. اسرائیل حصاری دور غزه کشید و اولین منطقه‌ از مناطق محصور را ایجاد کرد. در سال ۲۰۰۰ با شروع دومین انتفاضه، محدودیت‌های سفر بر ساکنان غزه اعمال شد، از جمله بر دانشجویانی که از ادامه تحصیل در کرانه باختری منع شدند. ورود شهروندان فلسطینی اسرائیل به غزه برای دیدارهای خانوادگی ممنوع شد. به گفته بتسلم، بازدیدهای شهروندان فلسطینی اسرائیل و ساکنان اورشلیم شرقی از بستگان در غزه به حداقل کاهش یافت. علاوه بر این، اسرائیل امکان سفر به خارج را برای کل جمعیت غزه به شدت محدود کرد و بسیاری به طور کامل از این کار منع شدند. واردات و صادرات محدود و اغلب متوقف شد. اسرائیل همچنین اکثر ساکنان غزه را از کار در داخل اسرائیل منع کرد و منبع درآمد ده‌ها هزار نفر را گرفت. ۲۰۰۵ اسرائیل از نوار غزه عقب‌نشینی، و تمام شهرک‌ها و نیروهای نظامی خود را خارج کرد. مقامات اسرائیلی از آن زمان استدلال کرده‌اند که این اقدام به طور رسمی به اشغال غزه پایان داد. با این حال، طبق قوانین بین‌المللی، اسرائیل همچنان اشغالگر باقی می‌ماند، زیرا کنترل مؤثری بر مرزهای غزه، دسترسی به دریا، فضای هوایی و ثبت جمعیت دارد.  

با گذشت زمان، برای سیاست‌گذاران تصور یک راه‌حل سیاسی که نوار غزه و کرانه باختری را به عنوان یک کلِ واحد در نظر بگیرد، دشوارتر شد و برای خود فلسطینی‌ها نیز تصور یک آینده جمعی سخت‌تر شد. اثر مهم دیگر سیاست اسرائیل، که پس از به قدرت رسیدن حماس قابل‌توجه‌تر شد، تبدیل اشغال از یک مسئله سیاسی و حقوقی با مشروعیت بین‌المللی به یک اختلاف مرزی بود که قوانین درگیری مسلحانه بر آن اعمال می‌شود. اسرائیل در واقع رابطه خود با غزه را از اشغال به جنگ تغییر داد،  و متحدان بین‌المللی اسرائیل نیز به سرعت این تغییر را پذیرفتند. غزه صرفاً با حماس شناسایی، و به عنوان یک موجودیت خارجی خصمانه تلقی شد.  

حملات مرگبار متعدد اسرائیل به این منطقه در سال‌های گذشته [که در هریک از آن‌ها تعداد زیادی از ساکنان غزه قربانی شدند] این ادعا را تایید می‌کند، از جمله:

عملیات باران‌های تابستانی ۲۰۰۶

عملیات زمستان گرم ۲۰۰۸

عملیات سرب گداخته ۲۰۰۸/۹

عملیات ستون دفاع ۲۰۱۲

عملیات لبه حفاظتی ۲۰۱۴

عملیات نگهبان دیوارها ۲۰۲۱

عملیات سپیده‌دم ۲۰۲۲

و عملیات سپر و پیکان ۲۰۲۳

و ...

در این رویکرد جدید، اسرائیل کاملاً از این ایده که غزه می‌تواند برای خود یک اقتصاد بازار داشته باشد، دست کشید. مقامات آمریکایی از تل‌آویو نوشتند که مقامات اسرائیلی بارها تأیید کرده‌اند که قصد دارند اقتصاد غزه را در آستانه فروپاشی نگه دارند، بدون اینکه کاملاً آن را به ورطه فروپاشی بکشانند. به طور دقیق‌تر: هدف آن‌ها این بود که اقتصاد را درپایین‌ترین سطح ممکنی که منجر به یک بحران بشردوستانه نشود تضعیف کنند. هدف این نبود که زندگی مردم را از یک استاندارد بشردوستانه خاصی بالاتر ببرند، بلکه اطمینان از این بود که آن‌ها را در سطح آن استاندارد یا حتی پایین‌تر از آن نگه ‌دارند. اسرائیل از ۲۰۱۰ گاه‌گاه محدودیت‌ها را کاهش داده است، اما محاصره، پیش از درگیری امروز اقتصاد غزه را تقریباً به طور کامل نابود کرده بود. در آستانه درگیری کنونی، بیکاری بالا بود. در سال ۲۰۰۰  بیکاری ۴۶.۴ درصد بود، در حالی که این رقم قبل از محاصره ۱۸.۹ درصد بود. تقریباً ۶۵ درصد از جمعیت از ناامنی غذایی رنج می‌بردند، به این معنی که آن‌ها نمی‌توانستند به طور ایمن به غذای کافی و مغذی برای رفع نیازهای غذایی خود دسترسی داشته باشند، در حالی که ۸۰ درصد به نوعی به کمک‌های بین‌المللی برای تغذیه خانواده‌هایشان نیاز داشتند.  


شاید برجسته‌ترین نتیجه این سیاست، تبدیل وضعیت فلسطینی‌های غزه از جامعه‌ای با حقوق ملی، سیاسی و اقتصادی به یک “مشکل بشردوستانه” بود. نیازهای بیش از دو میلیون نفر به کیسه‌های آرد، برنج و شکر کاهش یافت – کمکی که جامعه بین‌المللی مسئول آن بود و هست. غزه تنها می‌توانست تسکین را تجربه کند، نه پیشرفت. بشردوستی از آن زمان به روش اصلی تعامل اهداکنندگان بین‌المللی با فلسطینی‌ها در غزه تبدیل شده است – در واقع، ابزاری که ارتش اسرائیل برای مدیریت یک جمعیت نامطلوب بدون چشم‌اندازی جز مدیریت بیشتر استفاده می‌کند. به گزارش بانک جهانی از سال ۲۰۰۸ کرانه باختری و غزه اکنون تقریباً کاملاً از هم جدا شده‌اند، در حالی که غزه به شدت از یک مسیر تجاری بالقوه به یک مرکز محصور کمک‌های بشردوستانه تبدیل شده است.  

به عبارت دیگر، اسرائیل یک مشکل بشردوستانه ایجاد کرده است تا یک مشکل سیاسی را مدیریت کند. این نه تنها مداخله بشردوستانه را اجباری کرده، بلکه زندگی روزمره را به جنگی با ابزارهای دیگر تبدیل کرده است، با استفاده از تهدید فاجعه به عنوان شکلی از حکمرانی و رنج به عنوان ابزاری برای کنترل. تا همین اواخر، هدف جلوگیری از فاجعه در مقیاس بزرگ مانند قحطی بود. اکنون این هدف کنار گذاشته شده است. در هفته‌های گذشته، به جز یک وقفه بشردوستانه یک‌هفته‌ای، غزه تحت محاصره کامل قرار داشته است. اسرائیل ورود سوخت را تقریباً متوقف کرده و ورود غذا و دیگر نیازهای حیاتی را محدود کرده است. به فلسطینی‌هایی که پس از هشدارهای اولیه ارتش اسرائیل در حمله از انتقال به بخش جنوبی نوار خودداری کردند، گفته شد که ممکن است به عنوان همدست یک سازمان تروریستی شناسایی شوند. معیار از گرسنگی به مرگ تغییر کرده است. «من هنوز زنده‌ام» معیاری است که دوستانم در غزه با آن زندگی می‌کنند.  


مسئله اشغال در غزه، یعنی در جایی که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت در یک باریکه زمین که اجازه خروج از آن را ندارند، محدود شده‌اند، مانع از ظهور هرگونه محیط اجتماعی عادی شده است. جوانان، که بیش از نیمی از جمعیت را تشکیل می‌دهند، هیچ تصوری از جهان فراتر از این نوار ندارند. آن‌ها نمی‌دانند سوار هواپیما، کشتی یا حتی قطار شدن یعنی چه. در آخرین سفرم به غزه، یک دوست و همکار به من گفت: «مردم [فلسطینی‌ها] از ورود به جهان یا می‌ترسند یا به صورت دفاعی با سلاح وارد آن می‌شوند. ورودی به جهان در حال تنگ‌تر شدن است و افراد بیشتری از ترک غزه می‌ترسند، زیرا نمی‌دانند چگونه با دنیای بیرون کنار بیایند – مانند زندانی‌ای که پس از سال‌ها حبس آزاد شده است.»  

زندگی روزمره در غزه به معنای تنگ شدن فضا و امنیت در آن فضا به عنوان مکانی برای زندگی، و همچنین تنگ شدن آرزوها، انتظارات و چشم‌اندازها است. با توجه به دشواری‌های عظیم زندگی روزمره، پس از آن سفر برای London Review of Books نوشتم که نیازهای روزمره – غذای کافی، لباس، برق – برای بسیاری تنها در سطح آرزوها وجود دارد. اکنون[۲۰۲۳] حتی این موارد روزمره تا حد زیادی دست‌نیافتنی شده‌اند. 

وایزمن، اولین رئیس‌جمهور اسرائیل، درباره قابلیت زنده‌ماندن پروژه صهیونیسم گفته بود: «ظرفیت جذب اقتصادی یک کشور آن چیزی است که مردم آن از آن می‌سازند.». این‌که شرایط طبیعی مانند مساحت، حاصلخیزی و آب‌وهوا تأثیر خود را دارند، اما به تنهایی نمی‌توانند نشان‌دهنده تعداد ساکنانی باشند که یک کشور در نهایت می‌تواند آن‌ها را تغذیه کند. نتیجه نهایی به این بستگی دارد که آیا مردم تحصیل‌کرده و باهوش هستند، آیا سیستم اجتماعی آن‌ها گسترش حداکثری تلاش اقتصادی را تشویق می‌کند، آیا از منابع طبیعی هوشمندانه استفاده می‌شود و در نهایت، به میزان زیادی به این بستگی دارد که آیا دولت برای افزایش قابلیت جذب کشور تلاش می‌کند یا نسبت به آن بی‌تفاوت است. 

دقیقاً این عوامل – جمعیت تحصیل‌کرده، یک اقتصاد و جامعه سالم و قدرتمند، استفاده تولیدی از منابع طبیعی و کنترل بومی بر قابلیت جذب زمین – است که اسرائیل از آغاز اشغال فلسطینی‌ها را از آن در حد زیادی محروم کرده است.  

این محرومیت دایمی، به عنوان موقت توصیف شده است، شرایطی که با وعده ی چیزی بهتر در افق دید فلسطینی‌ها به آن‌ها تحمیل شده است. هرگز فراموش نمی‌کنم آنچه دوست عزیزم، پزشکِ فلسطینی مرحوم دکتر حاتم أبو غزالة، در اولین سفرم به غزه به من گفت: «هیچ‌چیز دائمی‌تر از موقتی» نیست.


*  *  *



[توصیح:

از یک سو، به فلسطینی‌ها القا می‌شود که شرایط دشوار زندگی‌شان موقتی است و در نهایت، مثلاً از طریق مذاکرات صلح یا مداخله بین‌المللی راه‌حلی پیدا خواهد شد. از سوی دیگر، واقعیت - اشغال مداوم، محاصره و تضعیف سیستماتیک غزه - نشان می‌دهد که این محدودیت‌ها عملاً نامحدود هستند و هیچ پایان قابل تشخیصی ندارند. این اختلاف بین وعده و واقعیت همان چیزی است که نویسنده بر آن تأکید می‌کند. او با اشاره به گفته دوستش: "هیچ چیز دائمی‌تر از موقتی نیست" بر این طنز تأکید می‌کند. منظور او این است که اقدامات ظاهراً موقت در واقع به یک وضعیت دائمیِ ظالمانه تبدیل شده‌اند.]





*دکتر Sarah Roy، محقق یهودی در دانشگاه هاروارد

New York Review of Books


HAMET**

(ان‌جی‌اوی حقوق‌بشریِ حامی فلسطینی‌ها مستقر در اسرائیل)


منبع


برگردان: مانی‌ب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر