زمانی که عباس معروفی گردون را منتشر میکرد (یا آنطور که خود میگوید: زمانی که «مجله ادبیام در اوج رونق بود») زن ناشناسی مکررا به دفتر مجله زنگ میزده است.
مینویسد:
«از خود نشانه نمیگذاشت یا شمارهاش را نمیداد ... با خودم گفتم حالا باید ببینم او جزو کدام دسته است».
معروفی میخواهد بداند او کیست، به عبارتی: چگونه زنیست.
اولین گمانی که به فکر او میرسد این است:
«آیا از آن زنهاییست که با بزرگان وصلت کردن را افتخار میدانند»؟
بانو، و چشم اسفندیار، عباس معروفی
مینویسد:
«از خود نشانه نمیگذاشت یا شمارهاش را نمیداد ... با خودم گفتم حالا باید ببینم او جزو کدام دسته است».
معروفی میخواهد بداند او کیست، به عبارتی: چگونه زنیست.
اولین گمانی که به فکر او میرسد این است:
«آیا از آن زنهاییست که با بزرگان وصلت کردن را افتخار میدانند»؟
بانو، و چشم اسفندیار، عباس معروفی