نامجو به کسی میگویند که جوینده نام است. در جامعه هنری ما آنقدر آدم تشنهی نام پیدا میشود که تعداد قلیلی که دنبال چیزهایی غیر از نام میگردند، گموگور میشوند. تفاوت بنیادین محسن نامجو با این طایفه این بود که او نیت خود را از ابتدای کار پنهان نکرد. من بسیاری از کارهای او را دوست دارم، از همه بیشتر «زلف بر باد مده» را که دلم میخواهد در مورد آن جداگانه چیزی بنویسم، و بخصوص از آدمهایی که با ابزار محدود توانستند به طرز زیبا و هنرمندانهای فضای ویژه آن روزها را در ویدئوی مربوطه نگه دارد، به نوبهی خود تشکر کنم. تا همین چندوقت پیش نمیشد در مورد نامجو چیزی که بوی نقد بدهد گفت. به محض اینکه یک دوستدار موسیقی قطعهای از او را نمیپسندید، گلهای که در زندگی خود دهدقیقه به طور جدی به هیچ موزیکی گوش نکرده بودند، شبیه سگهای طرفدار رضا پهلوی به او حمله میکردند! خوشبختانه امروز در وضعیت بهتری به سر میبریم، و میتوانیم مثلا در عین علاقه به آثار نامجو بگوییم، از این یا آن قطعه خوشمان نمیآید، یا حرفهایی که نامبرده در مورد موزیک شهرامشپره و بلوز زده است، شروور خالص است (حتی اگر نباشد). (که البته هست!).
از بحث دور افتادم. در حالیکه نامجویان عرصه هنر با چنگ و دندان در پی نام بودند و کمافیالسابق هستند، و به نامجویی خود لباس تعهد، قدرتستیزی، مردمدوستی، عشق به وطن، به ادبیات والا، به کتاب و ... میپوشانند، محسن نامجو از همان ابتدای کار (حتی قبل از ابتدای کار! از وقتی که در قنداق بوده است) راستش را به ما گفته است.
و چه خوب که نامجو چیزی را که هنرمندانه میجست یافت.
و چه خوب که نامجو چیزی را که هنرمندانه میجست یافت.
هیچ نظری موجود نیست:
نظرات جدید مجاز نیستند.