گاویست در آسمان و نامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین
حتما شما هم متوجه شدهاید که هر کس که این رباعی را میشنود، سرش را طوری تکان میدهد، زیر لب چیزی میگوید، یا آهی میکشد که یعنی: بله بله، واقعا مشتی خر!
یک مثال دیگر داستانیست از زبان حضرت مولانا. منظورم روایتیست که در آن آهویی به حکم تقدیرمجبور به زیستن در طویله/ میان خران شده است. سرنوشتی از همه نظر تکاندهنده.
اینجا هم هر کسی را دیدهام پس از شنیدن داستان آهی کشیده است، حرفهایی زده است، یا طوری سر تکان داده است که: این آهو من هستم! تا به حال ندیدهام کسی حاضر شود نقش یکی از خران را بازی کند. هیچکس را پیدا نمیکنید که تعریف کند، «بله ... روزی با عدهای از دوستان الاغ در طویلهای مشغول زندگی بودیم که ناگهان موجود غریبی که میگفت اسمش آهوست، به جمع ما اضافه شد ... و پس از مدتی ؚمخؚمخکنان گوشهی آغل مرد. از حرفهای او هیچ سردرنمیآوردیم، زیرا - خیلی ساده - خر بودیم، و کسی بین ما زبان خارجی(!) نمیدانست».
ما همه آهو هستیم! امروزه ازدحام آهو به قدریست که دیدن خر آدم را غافلگیر میکند. اینبار مجبوریم به جای شنیدن فغان و شکایت آهو، پای آه و ناله خری بنشینیم که در گله آهوان احساس تنهایی میکند. (آه یک خر تنهای دیگر!).
عزیز بومی، ای همطویله! هوشیار باشیم هیچ خری بین ما دق نکند!
+
عزیز بومی، ای همطویله! هوشیار باشیم هیچ خری بین ما دق نکند!
+
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر