گشتی در وب زدم. همه ساکت شدهاند. توجه کردهاید؟ این در حالی است که چهارماه دیگر انتخابات است [این برای من یعنی چهارماه دیگر قرار است زلزله بیاید!].
این وضعیت ناآشنا نیست: گذشته از استثنائات، فکر «ما» برای به راه افتادن به استارت احتیاج دارد. در صورتی که فاجعهای اتفاق بیافتد، اتفاق ناگواری رخ دهد، یکی از صاحبان قدرت (داخلی یا خارجی) موضعی بگیرد، جملهای بگوید و ... دست به قلم میشویم. اگر اتفاقی نیافتد و بالاییها چیزی نگویند (بالاییها هرچه بگویند «چیز» است!) اینسو هم نسبتا ساکت است. در این وضعیت اگر یکی هم پستی بنویسد، معمولا پست سیاسیاجتماعی نیست، بلکه خاطرهای را نقل میکند، یا در مورد عکس، فیلم (حتی هریپاتر!)، شعر، رمان، و دیگر چیزهای مفرح مینویسد. او در زنگتفریح خود به سر میبرد. اما کسی که به هدف اصلاح مینویسد اگر ایدهای از آنچه مناسب است داشته باشد، برای حرکت به استارت نیازی ندارد (بخصوص استارتی که دکمه آن دست طرف دیگر باشد).
مثل یک جنگ تراژیککمیک است. تا از آن طرف تیری پرتاب نشود، این طرف هم در خط مقدم جبهه بساط قرمهسبزی، دریدا، کیارستمی و دیگر خوراکیها(!) برپامیشود. هر آدم منصفی که نگاهی به صف این لشگر بیاندازد، میبیند که «ما» یا چیزی نمیخواهیم/ یا نمیدانیم چه بخواهیم!
اما انتخابات در راه است. یک حادثه مهم. و انتخابات به فکری احتیاج دارد که از وقایع روزمره پیشی بگیرد/ در این جهت بکوشد.
برای من شخصا تناسب نیروها و جریانهای داخل کشور نامعلوم و وهمآلوداست. «جریان انحرافی که با چراغهای خاموش حرکت میکند» برای من صحنهای از یک فیلم پلیسی پررمز است. برعکس شما داخلنشینها که به طور طبیعی(!) دوربین شبدید دارید!
میخواهید چکار کنید؟ تئوریهای شما کجاست؟ «اگرمگر»های شما کداماند؟ منتظر چه اتفاقاتی میتوان بود، منتظر چه اتفاقاتی نمیتوان بود؟
این وضعیت ناآشنا نیست: گذشته از استثنائات، فکر «ما» برای به راه افتادن به استارت احتیاج دارد. در صورتی که فاجعهای اتفاق بیافتد، اتفاق ناگواری رخ دهد، یکی از صاحبان قدرت (داخلی یا خارجی) موضعی بگیرد، جملهای بگوید و ... دست به قلم میشویم. اگر اتفاقی نیافتد و بالاییها چیزی نگویند (بالاییها هرچه بگویند «چیز» است!) اینسو هم نسبتا ساکت است. در این وضعیت اگر یکی هم پستی بنویسد، معمولا پست سیاسیاجتماعی نیست، بلکه خاطرهای را نقل میکند، یا در مورد عکس، فیلم (حتی هریپاتر!)، شعر، رمان، و دیگر چیزهای مفرح مینویسد. او در زنگتفریح خود به سر میبرد. اما کسی که به هدف اصلاح مینویسد اگر ایدهای از آنچه مناسب است داشته باشد، برای حرکت به استارت نیازی ندارد (بخصوص استارتی که دکمه آن دست طرف دیگر باشد).
مثل یک جنگ تراژیککمیک است. تا از آن طرف تیری پرتاب نشود، این طرف هم در خط مقدم جبهه بساط قرمهسبزی، دریدا، کیارستمی و دیگر خوراکیها(!) برپامیشود. هر آدم منصفی که نگاهی به صف این لشگر بیاندازد، میبیند که «ما» یا چیزی نمیخواهیم/ یا نمیدانیم چه بخواهیم!
اما انتخابات در راه است. یک حادثه مهم. و انتخابات به فکری احتیاج دارد که از وقایع روزمره پیشی بگیرد/ در این جهت بکوشد.
برای من شخصا تناسب نیروها و جریانهای داخل کشور نامعلوم و وهمآلوداست. «جریان انحرافی که با چراغهای خاموش حرکت میکند» برای من صحنهای از یک فیلم پلیسی پررمز است. برعکس شما داخلنشینها که به طور طبیعی(!) دوربین شبدید دارید!
میخواهید چکار کنید؟ تئوریهای شما کجاست؟ «اگرمگر»های شما کداماند؟ منتظر چه اتفاقاتی میتوان بود، منتظر چه اتفاقاتی نمیتوان بود؟
میخوام تا اردیبهشت صبر کنم، ببینم کی میاد وسط
پاسخحذفانتخابات؟؟؟؟؟
پاسخحذفمن آخرين انتخابي كه توي اين مملكت كردم منتخبم هنوز توي حصره و برادرم به خاطر حمايت از اون زنداني شد و لخت مادر زادش كردن كه تحقيرش كرده باشن.مادرم داشت دق مي كرد از شدت غصه ي حبس برادرم.خودم هم كتكش رو خوردم خواهرم يه شب تو خونه ي يكي از مردم بعد از تظاهرات گذرونده بود و يكي از دوستام رو مردي توي مغازه اش پناه داده بود كه دستگير نشه.از روي يكي از دوستام با موتور گذشتن و آقاي ابطحي توي تلويزيون اعتراف كرد.همكارم رو با لباس باتوم به دست در حال كتك زدن مردم ديدم و ديدم كه نيرويهاي لباس شخصي زني رو با نوزادي توي بغل به باد فحش ناموسي و كتك گرفتند.ديدم كه پيرمردي رو سه مرد تنومند گوشه ي ديوار تنها گير آوردن و كتك زدند.استاد سابقم از رياست دانشگاه براي مدت يك روز استعفا داد و چهرهي واقعي خيلي ها مشخص شد.ديماه بعضي همكارانم حماسه ي 9 دي رو خلق كردند و من فقط نگاه كردم.خيلي ديدم و از آخرين انتخابم توي اين مملكت ياد گرفتم كه انتخابي در كار نيست.بهتره خودم رو مسخره نكنم.
پاسخحذفیعنی چه کار می کنید؟
پاسخحذفمنظورتون بایکوت اه؟
من راي نميدم.دوباره وارد اين بازي نميشم. در نتيجه واقعا برام فرقي نداره كي كانديد بشه يا چرا كانديد بشه يا چرا يكي كانديد نشه و چه شعرايي منتخبين بدن و از اين حرفا.به ايجاد تغيير معتقدم اما نه با 4 سالي يه بار اونم پاي صندوقي كه رايش توي كتابخونه ملي پيدا ميشه و پلمبه و هنوز شمارش نشده. :)
پاسخحذف