هیچ ناراحت نباشید که معنی این عبارت آلمانی را متوجه نمیشوید. توضیح به درد همینموقعها میخورد(!). تصور کنید ماشین شرکت دست شماست و بایستی در یک روز تعطیل آن را نزدیکی فرحزاد به همکارتان تحویل بدهید. کمی زودتر راه میافتید، دوستی را با خود برمیدارید، و با هم نان داغ و کباب میخورید، قلیانی دود میکنید و دست آخر اتومبیل را به همکارتان میدهید. یا معلم هستید و ورقههای بچهها را در گردشی در طبیعت با خود برداشتهاید، و هنگامیکه دوستان زیر سایه درخت درازکشیده و چرت/ یا تختهنرد میزنند شما زیر سایه درخت درازکشیده و ورقهها را تصحیح میکنید. یا، خانمجان را راضی میکنید با شما پیاده به دیدن نوههایش بیاید. هم دلها به دیدار شاد میشود، هم برای پاهای خانمجان خوب است. یا گروهی آدم تنها را راه میاندازید در دشتهای خارج شهر و با هم آشغالهای پلاستیکی جمع میکنید [تنهایی آدم را به چه کارها که وانمیدارد!]، یا به عنوان یک پولدار باشرف یک کارگاه تولیدی در منطقهای فقیر راه میاندازید، یا ...
ما اینجور مواقع میگوییم شما با یک تیر دو نشان را زدهاید. واکنش ما هم معمولا به تیرانداز ماهری که با یک تیر دو نشان را میزند (سم آهو را به گوش او میدوزد) این است که برای او دست بزنیم.
البته ... اگر در زندگی روزمره خود تأمل کنیم، میبینیم هر یک از ما نیز مکررا به «پیوند امر فایده دار به امر دلپذیر» دست میزنیم. یعنی در واقع ـ به زبان دوستداران احکام کلی: کلن زندگی تشکیل شده است از امور فایدهدار و امور دلپذیر، و ما هیچوقت هیچ کار عقلانی دیگری نداشتهایم و نداریم جز پیوند امر فایدهدار به امر دلپذیر!
گلشیفته فراهانی در پاریس زندگی میکند. او هنرپیشه است. زندگی در پاریس جبر میکند که زندگی او از استاندارد مناسبی برخوردار باشد. او نمیتواند مانند یک دختر مراکشی کارگر سوپرمارکت در پاریس زندگی کند. و استاندارد مناسب او خرج دارد. به تصور من گلشیفته در مقابل پول خوب، برای تبلیغ یک قطعه جواهر از شرکت «شومه» (chaumet) بدن خود را به تماشا گذاشته است. شومه شرکت معتبری است با چندقرن تاریخ و بسیار ثروتمند که نمایندگیهای آن در چهار قاره پراکندهاند. این بحث که هنر و تبلیغات با هم چه نسبتی دارند، آیا تبلیغات هنر است یا نه و ...، مدتی است به پایان رسیده است. یادم هست در دوران دانشجویی ما هنوز صداهایی به گوش میرسید. اما در همین یکیدودهه اخیر زور کسانی که به این پرسش پاسخ مثبت میدادند، به نیروی جمعی انتلکتوئل هنرمند ایدهآلیست موبلند که سرمایهشان یک عالمه ایده و افکار انسانی بود، چربید و موجب پیروزی اولیها شد. امروز تبلیغات هنر است. و کسی دیگر در این مورد با کسی بحثی ندارد. صنعت تبلیغات با جابهجایی سالیانهی چهارصد و پنجاه میلیارد دلار یکی از صنایع پردرآمد و قدرتمند جهان است که کثیری از هنرمندان ریز و درشت را در استخدام موقت یا مستمر خود دارد.
[چندسال پیش همینطور که در پیادهرو میرفتم، ناگهان از گوشهچشم احساس کردم از کنار یک گوریل عظیمالجثه رد شدم! با دقت بیشتر، دیدم آنچه که به نظرم گوریل رسیده بود، مرحوم پاواروتی است که در یک پلاکات تبلیغاتی بزرگ در حالی که کارت اعتباری «MasterCard» را با دو انگشت گرفته است، چیزی شبیه این میگوید: آدم باید یکی از اینا حتما داشته باشه!
یا، یک فیلم مستند دیدم که در آن با یک کارگردان ایتالیایی مصاحبه میشد. مصاحبه کننده از او میپرسید، چه اتفاقی افتاده است؟ نسل بعدی پازولینی، فلینی، برتولوچی کجا هستند؟ جواب او جالب بود. میگفت درآمد کارگردانی یک فیلم کوتاه تبلیغاتی که در مقایسه با ساختن فیلم سینمایی آنچنان دردسری هم ندارد آنقدر زیاد است که کارگردانان جوان را جذب میکند].
با این که در کشورهای مختلف حد و مرزهایی قانونی برای نشاندادن تن عریان وجود دارد و بعضیجاها استفاده نابجا از تن زن در تبلیغات را ممنوع کردهاند، زن لخت هنوز یکی از عناصر جدایی ناپذیر تبلیغات، از مواد اولیه تبلیغات است. این کار اول گلشیفته در این دم و دستگاه است.
برای من چند نکته جالب توجه در ارتباط با عکس و فیلم ویدئویی از گلشیفته وجود دارد. یکی این که دهان گلشیفته در این فیلم برعکس دیگران بسته است، اما در حین عریان شدن او صدای گویندهای به گوش میرسد که: «من به رویاهای تو جان میبخشم». و دیگر اینکه گلشیفته بیشتر از زنهای دیگر بدن خود را نشان میدهد. در فیلم نکپستان او (به آلمانی/ انگلیسی: Nipple/ Warze) دیده میشود. چیزی که در تبلیغات تصویری در اتریش تا مدتی پیش ممنوع بود، و امروز هم زیاد معمول نیست.
و دیگر این که گلشیفته فراهانی نه خالق این "آثار"، بلکه بازیگر نقشی است که به او محول شده است. قریب به یقین، هم پز ایستادن جلوی دوربین عکاسی، و هم طرز عریانشدن او در مقابل دوربین ویدئو به او پیشنهاد شده است، و او اجرای آن را پذیرفته است. به این فیلم ویدئویی میتوان به عنوان رزومه به روز شده گلشیفته فراهانی نگریست، که به دستاندرکاران عالم هنر این امکان را می دهد که با ارزیابی کار او، بفهمند که این زن هنرپیشه حاضر است تا کجا برود. حداقل: فعلا حاضر است تا کجا برود.
این فیلم ویدئویی همچنین به مطرح شدن وسیعتر او در محافل هنری غربی منجر میشود، که فاکتور فوقالعاده مهمی در آینده شغلی و زندگی هر هنرمندیست. کم نیستند هنرمندانی در رشتههای مختلف که به خاطر «مطرح نشدن» در محافل معتبر هنری زندگی خود را میبازند. اهمیت مطرح شدن را بهتر درک میکنیم، اگر توجه داشته باشیم که صحبت ما در باره یک هنرپیشهی خارجی است که تازه پا به محافل هنری غرب گذاشته است و قصد دارد زندگی جدیدی را در غرب آغاز کند. تصمیمی به غایت دشوار. و در صورتی که به این فاکتورها اجرت بازیگری او را نیز اضافه کنیم، سروکار ما با یکی از آن پیشنهادهاییست که نمیشود آن را رد کرد. عامل جبر اینجا لوله طپانچه گانگسترها نیست، بل که واقعیات زندگی هنری و جدید این هنرپیشه جوان ایرانی، در خارج از ایران است. واقعیتی که میتواند خیلی بیرحم باشد.
این تصور من از «امرفایدهدار» گلشیفته فراهانی بود. حال باید دید دلپذیره نامبرده چیست و چگونه این دلپذیره به امرفایدهدار او پیوند خورده است.
«امر دلپذیر» گلشیفته کمی پیچیده است. این حرف را البته میتوان کلا برای تمام امور مربوط به دل زد، اما فکر نمیکنم راه دوری رفته باشیم اگر «محبوبیت» را یکی از دلپذیرههای کسانی بدانیم که مانند گلشیفته به زندگی جلوی دوربین و زیر نورافکنها عادت دارند. اگر ژان باپتیست موندینو یا ناشران مجله مادام لافیگارو "نمیدانند" که لختشدن گلشیفته فراهانی موردی عادی و روزمره مانند لختشدن سایر زنان بازیگر در فیلم ویدئویی نیست*، خود گلشیفته به عنوان یک ایرانی خوب میداند که او یک مورد استثنایی است. میداند که عمل او سروصداهایی را در پی خواهد داشت. او میداند که قشری از دوستداران خود را از دست خواهد داد، اما این را هم میداند که در صورتی که عمل او به رنگ و لعاب اعتراضی آراسته گردد، میتواند جای خود را به عنوان یک هنرمند معترض در دل جماعت بزرگی تثبیت کند. و این تا حدی اتفاق افتاد. حتما شما هم شاهد حمایتها از این عمل جسورانه، اقدام شجاعانه و ویژگی شیرزنانه، و قدم محکم در راه آزادی زنان و ... بودهاید [و این جمله معروفینشان را که رو به گلشیفته گفته شده است خواندهاید : شما «حيای ايرانی را در حين رفتارتان به ما نشان داديد»!].
منظور این که پیوندی که به نظر ایجاد شده است، از آن جایی که تقریبا بدون دخالت خود گلشیفته بوده است، کاملا درست ایجاد نشده است.
خوانده ام که او شخصا تصویر خود را در فیسبوک گذاشته است. این تنها اقدام فعال او در این زمینه است. جالب اینکه این "پست" که بیش از ۸۵۰۰ کامنت برای آن نوشته شده است، بدون شرح است و هیچ توضیحی ندارد. بعضیها نابجا، رفتار گلشیفته را با رفتارعلیا ماجده مقایسه میکنند. عمل علیا ماجده یک اقدام عامدانه و هدفمند علیه بنیادگرایی اسلامی در مصر معرفی شده بود. او خالق و تعیین کننده فرم و محتوای تصاویری بود که از بدن عریان خود منتشر کرده بود. علاوه بر این، عالیا ماجده با تعریف رفتار خود در راستای "جنبش آزادیخواهی آنلاین"، قصد خود را از این عمل آشکارا بیان کرده بود. اما در مورد گلشیفته این طور نیست. او عکس را بدون هیچ توضیحی منتشر کرده است. به عبارتی دیگر دهان گلشیفته اینجا هم که میتوانست باز باشد بسته است. و من ندیدهام نامبرده عمل خود را عملی اعتراضی یا مبارزاتی معرفی کرده باشد. این شعر و شعار «دیگران»، متشکل از موافقان و مخالفان است که این شبهه را به وجود میآورد. [رئیس سازندگان جملههای عجیب(!) در نوشتهای با عنوان « آفرينش هنری الزام مبارزه را کم نمیکند» رو به گلشیفته فراهانی میگوید: «اسم من عباس معروفی است، با تمام طول و عرض و قد و قوارهاش، حالا محکم کنار شما میايستد»! ... بیتوجه که در کنار قد، قواره، طول و عرض/ یه چیزی هم هست به نام «عمق»!].
ـ دوستان گلم که عاشق همتون هستم. اینم عکسی که برای شرکت جواهرسازی شومه گرفتم و تو مجله مادام لافیگارو چاپ شده. مادام لافیگارو خیلی مجلهی مهمیه و شرکت جواهراتی شومه که توی عکس انگشترش دستمه از این شرکتهای سوپرلوکس ه. برید توی وبسایتشون کلکسیونها رو تماشا کنید. کلی کیف داره. نمیخواد زیاد دنبال لیست قیمت بگردید، این جواهرا رو کسایی میخرن که به قیمت نیگا نمیکنن:)) (اینترنت پرسرعت دارین اینجا). در مورد این عکس هم باید بگم با این که حتما تو ایران سروصدا راه میندازه، ولی بدونید، لخت شدن اینجا یه امر عادیه، و اگه تو گوگل بزنید «آکت» یک میلیون عکس میاد که در مقایسه با اونا، من تو این عکس یه خو بدحجابم :دی
یک چنین توضیحی ممکن میبود. اما اینجا جای سخنانی از جنس حرفهای علیا ماجده نیست: «نگاه کنید: من برهنه هستم». «من از زن بودن خود شرمنده نیستم، آن هم در جامعهای که زنان در آن چیزی نیستند جز ابژههای جنسی ...»، و الخ.
ما اینجور مواقع میگوییم شما با یک تیر دو نشان را زدهاید. واکنش ما هم معمولا به تیرانداز ماهری که با یک تیر دو نشان را میزند (سم آهو را به گوش او میدوزد) این است که برای او دست بزنیم.
[البته همه ما در بین هموطنان خود تیراندازان ماهری را میشناسیم که با یک تیر سه یا چهار نشان را میزنند! عباس معروفی در همین نامهای که برای گلشیفته فراهانی نوشته است چندین نشان را با یک تیر زده است!].
ولی آلمانیها برای معرفی موقعیتهای بالا از عبارت دیگری استفاده میکنند. در موقعیتهای ذکر شده، شما ـ به آلمانی اگر بگوییم ـ کسی هستید که «امر دلپذیر را به امر فایدهدار پیوند زده است». یک نگاه به این عبارت و کاربرد طعنهآمیز آن نشان میدهد که کمی بیشتر از عبارت فارسی «یک تیرودونشان» به عمق واقعیت فرو میرود. زبان آلمانی به ما می گوید، این «دونشان»ی که ما از آن حرف میزنیم همجنس و هموزن نیستند و ماهیتا با هم تفاوت دارند. «امر فایدهدار» غالبا با نوعی جبر همراه است و شخص این جبر را به عنوان امری مفید برای خود قابل قبول میسازد [مثل وقتی که آسانسور خراب است و آدم در حالی که در راهپلهها به نفس نفس افتاده است و زیر لب به مسئول ساختمان ناسزا میگوید یاد حرف دکتر میافتد که گفته بود «سعی کنید از پله استفاده کنید. این برای قلب شما فایده دارد»]. گذشته از این، «امرفایدهدار» اغلب به طریقی به «دیگران» مربوط میشود، دیگران در آن نقش دارند. و این در حالی است که نشانه دوم، یعنی «امر دلپذیر»، ناظر به ارضای نیاز فردی شخص است. [بهتر میبود همکارمان در این روز تعطیل اتوموبیل را لازم نداشت، اما حال که طور دیگری نمیشود، با یکی از دوستان صفایی هم میکنیم].البته ... اگر در زندگی روزمره خود تأمل کنیم، میبینیم هر یک از ما نیز مکررا به «پیوند امر فایده دار به امر دلپذیر» دست میزنیم. یعنی در واقع ـ به زبان دوستداران احکام کلی: کلن زندگی تشکیل شده است از امور فایدهدار و امور دلپذیر، و ما هیچوقت هیچ کار عقلانی دیگری نداشتهایم و نداریم جز پیوند امر فایدهدار به امر دلپذیر!
بدون شرح! |
گلشیفته فراهانی در پاریس زندگی میکند. او هنرپیشه است. زندگی در پاریس جبر میکند که زندگی او از استاندارد مناسبی برخوردار باشد. او نمیتواند مانند یک دختر مراکشی کارگر سوپرمارکت در پاریس زندگی کند. و استاندارد مناسب او خرج دارد. به تصور من گلشیفته در مقابل پول خوب، برای تبلیغ یک قطعه جواهر از شرکت «شومه» (chaumet) بدن خود را به تماشا گذاشته است. شومه شرکت معتبری است با چندقرن تاریخ و بسیار ثروتمند که نمایندگیهای آن در چهار قاره پراکندهاند. این بحث که هنر و تبلیغات با هم چه نسبتی دارند، آیا تبلیغات هنر است یا نه و ...، مدتی است به پایان رسیده است. یادم هست در دوران دانشجویی ما هنوز صداهایی به گوش میرسید. اما در همین یکیدودهه اخیر زور کسانی که به این پرسش پاسخ مثبت میدادند، به نیروی جمعی انتلکتوئل هنرمند ایدهآلیست موبلند که سرمایهشان یک عالمه ایده و افکار انسانی بود، چربید و موجب پیروزی اولیها شد. امروز تبلیغات هنر است. و کسی دیگر در این مورد با کسی بحثی ندارد. صنعت تبلیغات با جابهجایی سالیانهی چهارصد و پنجاه میلیارد دلار یکی از صنایع پردرآمد و قدرتمند جهان است که کثیری از هنرمندان ریز و درشت را در استخدام موقت یا مستمر خود دارد.
[چندسال پیش همینطور که در پیادهرو میرفتم، ناگهان از گوشهچشم احساس کردم از کنار یک گوریل عظیمالجثه رد شدم! با دقت بیشتر، دیدم آنچه که به نظرم گوریل رسیده بود، مرحوم پاواروتی است که در یک پلاکات تبلیغاتی بزرگ در حالی که کارت اعتباری «MasterCard» را با دو انگشت گرفته است، چیزی شبیه این میگوید: آدم باید یکی از اینا حتما داشته باشه!
یا، یک فیلم مستند دیدم که در آن با یک کارگردان ایتالیایی مصاحبه میشد. مصاحبه کننده از او میپرسید، چه اتفاقی افتاده است؟ نسل بعدی پازولینی، فلینی، برتولوچی کجا هستند؟ جواب او جالب بود. میگفت درآمد کارگردانی یک فیلم کوتاه تبلیغاتی که در مقایسه با ساختن فیلم سینمایی آنچنان دردسری هم ندارد آنقدر زیاد است که کارگردانان جوان را جذب میکند].
با این که در کشورهای مختلف حد و مرزهایی قانونی برای نشاندادن تن عریان وجود دارد و بعضیجاها استفاده نابجا از تن زن در تبلیغات را ممنوع کردهاند، زن لخت هنوز یکی از عناصر جدایی ناپذیر تبلیغات، از مواد اولیه تبلیغات است. این کار اول گلشیفته در این دم و دستگاه است.
برای من چند نکته جالب توجه در ارتباط با عکس و فیلم ویدئویی از گلشیفته وجود دارد. یکی این که دهان گلشیفته در این فیلم برعکس دیگران بسته است، اما در حین عریان شدن او صدای گویندهای به گوش میرسد که: «من به رویاهای تو جان میبخشم». و دیگر اینکه گلشیفته بیشتر از زنهای دیگر بدن خود را نشان میدهد. در فیلم نکپستان او (به آلمانی/ انگلیسی: Nipple/ Warze) دیده میشود. چیزی که در تبلیغات تصویری در اتریش تا مدتی پیش ممنوع بود، و امروز هم زیاد معمول نیست.
من به رویاهای تو جان میبخشم |
[از الان معلوم نیست که برنامه آینده گلشیفته چیست و قرار است در چه فیلمی بازی کند. و حالا شما هم لازم نیست حتما به آخرین تانگو فکر کنید، تا اونجا تابوهای دیگری هم برای شکستن موجودند :دی].
در مطلبی خواندم که تصویر نیمه عریان گلشیفته با مردی در تخت خواب، و همینطور بوسهای بین آنها پیش از این در صحنهای از یک فیلم به نمایش درآمده است. من این فیلم را ندیدهام و تصوری از «نیمه عریان» ندارم (نیمه یعنی چقدر؟). همینطور از نوع بوسه بیخبرم. اما یک بوسه ساده («خشک»وخالی البته!) از لحاظ جذابیت اروتیکی هم سطح «نکپستان» نیست، کما اینکه در برخی رسانهها که بوسه آزادانه به نمایش در میآید، این عضو توسط رسم ضربدری روی آن سانسور میشود (که مبادا به رویاهای پسرهای دبیرستانی دماغبادکرده جان ببخشد!). به هر حال این یک راز آشکار است که زن هنرپیشهای که راضی به لختشدن نباشد، مانند مهندس ساختمان خوبی که بگوید حوصله سرکله زدن با ساختمانهای بلندتر از دوطبقه را ندارد، از نظر شغلی در وضعیت خوبی به سر نمیبرد(!). گلشیفته فراهانی یک هنرپیشه زن است.این فیلم ویدئویی همچنین به مطرح شدن وسیعتر او در محافل هنری غربی منجر میشود، که فاکتور فوقالعاده مهمی در آینده شغلی و زندگی هر هنرمندیست. کم نیستند هنرمندانی در رشتههای مختلف که به خاطر «مطرح نشدن» در محافل معتبر هنری زندگی خود را میبازند. اهمیت مطرح شدن را بهتر درک میکنیم، اگر توجه داشته باشیم که صحبت ما در باره یک هنرپیشهی خارجی است که تازه پا به محافل هنری غرب گذاشته است و قصد دارد زندگی جدیدی را در غرب آغاز کند. تصمیمی به غایت دشوار. و در صورتی که به این فاکتورها اجرت بازیگری او را نیز اضافه کنیم، سروکار ما با یکی از آن پیشنهادهاییست که نمیشود آن را رد کرد. عامل جبر اینجا لوله طپانچه گانگسترها نیست، بل که واقعیات زندگی هنری و جدید این هنرپیشه جوان ایرانی، در خارج از ایران است. واقعیتی که میتواند خیلی بیرحم باشد.
این تصور من از «امرفایدهدار» گلشیفته فراهانی بود. حال باید دید دلپذیره نامبرده چیست و چگونه این دلپذیره به امرفایدهدار او پیوند خورده است.
«امر دلپذیر» گلشیفته کمی پیچیده است. این حرف را البته میتوان کلا برای تمام امور مربوط به دل زد، اما فکر نمیکنم راه دوری رفته باشیم اگر «محبوبیت» را یکی از دلپذیرههای کسانی بدانیم که مانند گلشیفته به زندگی جلوی دوربین و زیر نورافکنها عادت دارند. اگر ژان باپتیست موندینو یا ناشران مجله مادام لافیگارو "نمیدانند" که لختشدن گلشیفته فراهانی موردی عادی و روزمره مانند لختشدن سایر زنان بازیگر در فیلم ویدئویی نیست*، خود گلشیفته به عنوان یک ایرانی خوب میداند که او یک مورد استثنایی است. میداند که عمل او سروصداهایی را در پی خواهد داشت. او میداند که قشری از دوستداران خود را از دست خواهد داد، اما این را هم میداند که در صورتی که عمل او به رنگ و لعاب اعتراضی آراسته گردد، میتواند جای خود را به عنوان یک هنرمند معترض در دل جماعت بزرگی تثبیت کند. و این تا حدی اتفاق افتاد. حتما شما هم شاهد حمایتها از این عمل جسورانه، اقدام شجاعانه و ویژگی شیرزنانه، و قدم محکم در راه آزادی زنان و ... بودهاید [و این جمله معروفینشان را که رو به گلشیفته گفته شده است خواندهاید : شما «حيای ايرانی را در حين رفتارتان به ما نشان داديد»!].
منظور این که پیوندی که به نظر ایجاد شده است، از آن جایی که تقریبا بدون دخالت خود گلشیفته بوده است، کاملا درست ایجاد نشده است.
خوانده ام که او شخصا تصویر خود را در فیسبوک گذاشته است. این تنها اقدام فعال او در این زمینه است. جالب اینکه این "پست" که بیش از ۸۵۰۰ کامنت برای آن نوشته شده است، بدون شرح است و هیچ توضیحی ندارد. بعضیها نابجا، رفتار گلشیفته را با رفتارعلیا ماجده مقایسه میکنند. عمل علیا ماجده یک اقدام عامدانه و هدفمند علیه بنیادگرایی اسلامی در مصر معرفی شده بود. او خالق و تعیین کننده فرم و محتوای تصاویری بود که از بدن عریان خود منتشر کرده بود. علاوه بر این، عالیا ماجده با تعریف رفتار خود در راستای "جنبش آزادیخواهی آنلاین"، قصد خود را از این عمل آشکارا بیان کرده بود. اما در مورد گلشیفته این طور نیست. او عکس را بدون هیچ توضیحی منتشر کرده است. به عبارتی دیگر دهان گلشیفته اینجا هم که میتوانست باز باشد بسته است. و من ندیدهام نامبرده عمل خود را عملی اعتراضی یا مبارزاتی معرفی کرده باشد. این شعر و شعار «دیگران»، متشکل از موافقان و مخالفان است که این شبهه را به وجود میآورد. [رئیس سازندگان جملههای عجیب(!) در نوشتهای با عنوان « آفرينش هنری الزام مبارزه را کم نمیکند» رو به گلشیفته فراهانی میگوید: «اسم من عباس معروفی است، با تمام طول و عرض و قد و قوارهاش، حالا محکم کنار شما میايستد»! ... بیتوجه که در کنار قد، قواره، طول و عرض/ یه چیزی هم هست به نام «عمق»!].
شاید یادتان باشد که زمانی که علیا ماجده تصاویر خود را منتشر کرده بود، عدهای از ایرانیها برای حمایت از او یک صفحه در فیسبوک درست کردند، و یک خانم ایرانی هم انگار که منتظر چنین موقعیتی بوده باشد، تصاویری از خود را به صورت (نیمهعریان، تمامعریان، از جلو، از عقب، بالا تنه، پایین تنه و پا در هوا!) منتشر کرد. هیچ اتفاقی هم نیافتاد، و در وصف شجاعت او شاعران و پسردبیرستانیها شعر نبافتند و معروفی هم نرفت کنار او بأیستد :).
به گمان من گلشیفته آگاهانه عکس خود را بدون شرح منتشر کرده است. درواقع برای او سخت بوده است زیر این عکس چیزی بنویسد. زیر این عکس سخت است چیزی نوشتن. اگر گلشیفته میخواست توضیحی برای عکس خود بنویسد، چه مینوشت؟ـ دوستان گلم که عاشق همتون هستم. اینم عکسی که برای شرکت جواهرسازی شومه گرفتم و تو مجله مادام لافیگارو چاپ شده. مادام لافیگارو خیلی مجلهی مهمیه و شرکت جواهراتی شومه که توی عکس انگشترش دستمه از این شرکتهای سوپرلوکس ه. برید توی وبسایتشون کلکسیونها رو تماشا کنید. کلی کیف داره. نمیخواد زیاد دنبال لیست قیمت بگردید، این جواهرا رو کسایی میخرن که به قیمت نیگا نمیکنن:)) (اینترنت پرسرعت دارین اینجا). در مورد این عکس هم باید بگم با این که حتما تو ایران سروصدا راه میندازه، ولی بدونید، لخت شدن اینجا یه امر عادیه، و اگه تو گوگل بزنید «آکت» یک میلیون عکس میاد که در مقایسه با اونا، من تو این عکس یه خو بدحجابم :دی
یک چنین توضیحی ممکن میبود. اما اینجا جای سخنانی از جنس حرفهای علیا ماجده نیست: «نگاه کنید: من برهنه هستم». «من از زن بودن خود شرمنده نیستم، آن هم در جامعهای که زنان در آن چیزی نیستند جز ابژههای جنسی ...»، و الخ.
*البته به نظر ناآگاه نمیرسند. طوری که در وب فارسی خواندم، مادام لافیگارو زیر تصویر گلشیفته توضیح داده است که: «گلشیفته فراهانی ۲۹ ساله، منتخب بازی در فیلم اگر بمیری میکشمت از هینر سلیم. بازیگر ایرانی که در کشور خود به دلیل حضور بدون روسری بر فرش قرمز هالیوود اسمش در لیست سیاه رفته بود، هم اکنون در پاریس زندگی میکند. ...».