۲۸ مهر ۱۳۹۰

ت ِ ت ِ پ ِ ت ِ

جدایی نادر از سیمین را دیدم. پیشترها در گودر به مطالب زیادی در مورد آن برخورده بودم. این نوشته‌ها در من توقعی را به وجود آورده بود که فیلم آن را برآورده نکرد.

از دست نویسندگان این نوشته‌هایی که احساس می‌کنم به من "اطلاعات" غلط و اغراق‌آمیز داده‌اند عصبانی هستم. حس می‌کنم مرا فریب داده‌اند. آیا جوگرفتگی٬ اغراق بی‌جا٬ خودشیرینی٬ عدم تأمل در توصیفات دور از واقعیت٬ خودارضایی فکری٬ یا پز روشنفکری دلیل رفتار آن‌ها بوده است؟ معلوم نیست.

از آن‌ها عصبانی‌ام٬ درحالی که می‌بایستی از راحت‌باوری خودم٬ از ضعف و ناتوانی در ساختن سپری که از ذهن من در مقابل دخالت‌ها و تأثیرات دیگران محافظت کند عصبانی باشم. وقتی آدم اعتماد می‌کند٬ دیگر حق ندارد از این که به راه گم رفته است بنالد. اگر آدم می‌خواهد سرخورده نشود باید فقط به چشم‌های خودش اعتماد کند. از قدیم گفته‌اند: اعتماد نکن تا غافلگیر نشوی. و این یعنی بی‌اعتمادی بهترین گارانتی برای غافلگیرنشدن است.

اما نه. اصلا این‌طور نیست. فیلم فرهادی حقیقتا یک شاهکار سینمایی‌ست. هیج اغراقی در کار نبوده است. و هرچه در باره آن نوشته‌اند٬ کم نوشته‌اند. هرچه گفته‌اند٬ کم گفته‌اند. خرس طلایی برلیناله این سخن را تأیید می‌کند.

وقتی آدم با یک خرس مواجه می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟
شما را نمی‌دانم. من زبانم بند می‌آید.