بهترین راه این است که آدم ناتوانی خود را به متد تبدیل کند. منظورم این است٬ حالا که فکر از پس ردیفکردن معلوماتی/ عناصر معلومی که اگر در یک چهارچوب منطقی درست پشت سر هم بیایند٬ احیانا به شناخت مجهولاتی راه میبرند٬ برنمیآید٬ بهتر است آدم به جای اینکه سعی کند فکر را مطیع خود سازد٬ افسار خود را به دست فکر بدهد و مطیع شود. حاصل کار میشود یک نوع نوشتن جدید ٬ یک ژانر نویسش به نام مثلا «پریشاننویسی». اجی مجی لاترجی٬ ناتوانی او به توانایی تبدیل میشود.
اخیرا نیروی جدیدی وارد عرصه واقعیت اجتماعی و افکار عمومی شده است که از آنها با عنوان «جوانانی که با تکنولوژیهای جدید آشنا هستند» یاد میشود. اگر فکر کنید حتما به این مفهوم «جوانانی که با تکنولوژیهای مدرن آشنا هستند» برخوردهاید. و حتما مثل من دیدهاید که اینجا و آنجا هم اشخاصی از این «جوانان آشنا با تکنولوژیهای جدید» تعریف و تمجید میکنند٬ لیلی به لالا/ و هندوانه زیر بغل آنها میگذارند و آستین آنها را باد میکنند.
گاهی ظرافتهای زبان فارسی آدم را به وجد میآورد. چطور میشود موجزتر و بهتر توانایییی را به فردی نسبت داد که فاقد آن است؟ چگونه میتوان ظریفتر گفت که: بازوی او مانند پهلوانان به نظر میرسد٬ اما ماهیچه نیست٬ باد است؟
من همینجا از این اشخاص ناآگاه که با تعریفهای بیجای خود به جوانان ما لطمه میزنند میخواهم٬ دست از بادکردن آستین آنها بردارند. دامنه تجربیات جوانان محدود است و به مقتضای سن خود کمی زودباور هستند٬ و امر به آنها مشتبه میشود. افراد وقتی در زندگی فردی و اجتماعی خود موفق خواهند بود که بتوانند تواناییهای خود را درست تخمین بزنند. و این بادی که شما در آستین آنها میدمید٬ مانع این کار است. برای آنها دوستان واقعبین باشید.
شاید شما یکی از این جوانهای مورد بحث را از نزدیک بشناسید٬ من نمیشناسم٬ اما در وب دیدهام. نشانهی آنها این است که هزارتا اکانت دارند و از طریق عضویت خود در شبکههای اجتماعی و به کمک تلفن همراه و کامپیوتر خود همه کار میتوانند بکنند الا پختن نیمرو.
فیلم میگیرند٬ مونتاژ میکنند٬ هک میکنند٬ چت میکنند٬ همخوان میکنند٬ به هزار جا وصلاند و تلفنشان را طور تنظیم کردهاند که به طور دایمی در جریان اخبار بیبیسی باشند (با این که معتقدم این آخری را باید بیشتر به حساب تواناییهای بیبیسی گذاشت).
البته وجود آنها٬ کنجکاوی و هوش نوشکفتهی آنها باعث خوشحالی هر ایرانیست. من خودم از نسلی هستم که در ایران حتی از آن نوع تلفنهایی که هندل دارند استفاده کرده است. دستگاهی جادویی که اگر امروز یکی از آنها را پیدا کنید٬ شیء بسیار مناسبی برای استفاده در دکوراسیون اتاق نشیمن است.
بچه نگفتم دست نزن به اون تلفن!
(توضیح: از این جمله دو نوع وجود داشت٬ یکی با پسگردنی و یکی بی پسگردنی. یه موقعی که شما یادتون نمیاد٬ اینطوری بود).
ما٬ یعنی کسانی که به نسل گذشته شما تعلق داریم بسیار خوشحال هستیم که شما طرز استفاده از این ابزار جدید را به خوبی فرا گرفتهاید٬ و از شما تشکر میکنیم اگر اطلاعات خود را در اختیار بقیه قرار دهید.
من خودم شخصا با پدیدههای وب بیش از حد یک کاربر عادی آشنا نیستم. حداکثر تخصص و شناخت تکنولوژیک من این است که اگر کسی بگوید «کلیدهای میانبر فایرفاکس»٬ میفهمم منظورش چیست!
هورا! کلیدهای میانبر فایرفاکس!
اینجا مرز من است. یک قدم آنطرفتر برای من دهکدهای ژاپنی است. اما به عنوان ناظر٬ جوانهای اروپایی را هم میبینم. و از این طریق فهمیدهام که این «توانایی»یی که بعضی اشخاص اهل قلم وامانده٬ متفکرین آبگوشتی ساکن کانادا و تئوریسینهای از ماشینزمان جامانده٬ آن را مورد تعریف و تمجید محترمانه قرار میدهند٬ متشکل از اطلاعاتیست که بچههای دهدوازدهساله اروپایی بیشتر از آن را داشته٬ و از آن در اوقات فراغت خود به عنوان سرگرمی استفاده میکنند.
این «تکنولوژیهای مدرن» هیچ چیز نیستند جز مشتی ابزار. شما اگر بیل بزنید دست شما طاول میزند٬ اگر با قلم و خودنویس سروکار داشته باشید٬ روی انگشت وسطی شما یک غضروف درمیآید٬ سروکار با رنگروغن٬ اگراتاق کارتان را به اندازه کافی هوا ندهید٬ روی شش و مجراهای تنفسی شما تأثیر میگذارد و ...
اما این ابزار مدرن با شما چکار میکند؟
موقتیت جوانان ما با جوانان آلمانی فرق میکند. ما برای بازی به اندازه آنها وقت نداریم. آنها میتوانند به اوقات فراغت خود بپردازند٬ چون تعداد کثیری متخصص آلمانی وجود دارند که تأثیرات تکنولوژی جدید را به طور دایمی بررسی میکنند٬ و نتیجه تحقیقات خود را در اختیار جامعه قرار میدهند. شما لازم نیست حتی برای دسترسی به آثار آنها به کتابخانه یا کتابفروشی مراجعه کنید. کافیست به طور مرتب وقتی که در خانه هستید رادیوی خود را روشن کنید. البته ایستگاههای غیرتفریحی از این نظر خیلی بهتر هستند٬ اما حتی ایستگاههای تفریحی هم در میان برنامهها این نتایج را با فیلم و شوخی و طنز و خنده به شما واگذار میکنند. این کاری است که جامعهشناسهای آلمانی برای جامعه خود انجام میدهند. ولی بدبختانه جامعهشناسی در جامعهی ما به تفریحی همگانی تبدیل شده است و جامعهشناسها آن را به ابزاری برای خودارضایی تقلیل دادهاند. گاهی که از راه وب از موضوعات رسالههای پایانتحصیلی آنها با خبر میشوم٬ حیرت میکنم. جامعهی ما با هزار مشکل و معضل اجتماعی روبروست٬ میبینید رساله او در مورد «بازشناسی مفاهیم جامعهشناسی دورکهایمی در اندیشههای ابن بطوطه» است. یا: «نقش زن در اندیشه کیارستمی!» (آخر این شد موضوع؟)کیارستمی اندیشهاش کجا بود که جامعهشناس ما دنبال نقش زن در آن میگردد؟/ یا خدانکرده٬ «تصویر زن در ذهنیت نویسنده معروف». مگر فکر کردهاید که تصور این نویسنده معروف از زن با تصور هریک از شوفرمینیبوسهای تهران از زن فرق میکند؟ من که هیچ فرقی ندیدم: برای هردوی آنها جذابترین بخش وجودی زنان٬ همان چیزی است که آنها زیر دامن خود پنهان کردهاند. این دیگر بررسی جامعهشناسی نمیخواهد. چرا عمر و انرژی دانشجویان ما بایستی با این موضوعات بیهوده و بی خاصیت تلف شود؟ مگر آنها را سرمایه جامعه نمیدانیم؟ کدام سرمایهداری سرمایه خود را اینچنین سهلانگارانه و بیفکر به باد میدهد؟ به راستی که جادارد در این دوران وحشتزا و در جامعهای با این همه معضل پیچیده و عاجل که سرنوشت ما در گرو حل آنهاست٬ از اینکه "اندیشه" کیارستمی و نویسده معروف در کانون توجه یک جامعهشناس این مملکت قرار بگیرد٬ از غصه بمیریم.
از موضوع دور افتادیم.
جامعهشناسهای غربی اینطور نیستند. «تعارضهای فرهنگی در عصر اینترنت»٬ «تأثیرات متقابل نظامهای متفاوت ارزشی در عرصهی مجازی»٬ «هنجارهای اجتماعی و اینترنت»٬ «تکنولوژی و لایفاستایل»٬ «تأثیر اینترنت در الگوهای رفتاری». «آرمانها در عصر مجازی». دین در عصر مجازی٬ خانواده در عصر مجازی٬ جنسیت در عصر مجازی٬ خشونت در عصر مجازی٬ سازماندهی مدنی/ اجتماعی/ سیاسی در عصر جدید٬ تعلیم و تربیت کودکان٬ تسامح و خشونت در عصر جدید ...
غیر از این بود مایه تعجب بود. وقتی «پدیده» نوظهوری در جامعه تبدیل به واقعیت میشود٬ واقعیت را تغییر میدهد. و جامعهای که میخواهد در این وانفسای همهجاگیر بداند که به کجا میرود٬ بایستی این پدیده را شناسایی کند و بداند این پدیده چگونه جامعه را تغییر میدهد٬ تا بتواند تا حد معقولی جهت آمادگی خود برای روبرویی با معضلات احتمالی٬ تا حدامکان عواقب این نتایج را پیشبینی کند.
خیلیوقت است که با دانشگاه رابطهای ندارم٬ اما کسی که فضای آکادمیک جوامع غربی را میشناسد میداند موضوعات رایج در انستیتوهای جامعهشناسی/ علوم ارتباطات و انسانشناسی («تحولات در کشورهای جهان سوم در اثر تکنولوژی جدید») از این قبیل موضوعات هستند.
همین دوسههفته پیش بود که از زور سرما گنجشکها هم از لانه خود بیرون نمیآمدند. اما چند روز است که آفتاب خوب و مطبوعی داریم. و پرندههای کوچک محلی لای شاخه درختها همدیگر را صدا میزنند. هوا ملایم شده است٬ طوریست که میشود با تیشرت آستینکوتاه رفت توی بالکن٬ توی آفتاب نشست٬ به اعصاب و پوست و استخوان اجازه داد کمی خود را ول کنند. بخصوص با یک فنجان چای یا قهوه. وای خدا ...
این فندک من کجاست؟
ادامه ...