۱۱ دی ۱۳۸۸

در نقد مکتب کاکلیسم

گشت‌وگذاری «جامعه‌شناختی – تفریحی» در باب ظهور و افول امپراطوری گنجشک‌ها
این نوشته از دو بخش تشکیل شده است. در بخش اول حادثه‌ای را که به شکل‌گیری امپراطوری منجر می‌شود از دیدگاه جامعه‌شناسی مورد بررسی قرار می‌دهیم، و در بخش دوم برپایه شناختی که از مناسبات و ساختارهای امپراطوری کسب کرده‌ایم و اشتقاق گمانه‌ها و گزاره‌های منطقی از این شناخت، سعی خواهیم کرد با سبقت‌گیری از زمان، تصویری از آینده امپراطوری ترسیم کنیم.
از اهمیت شکل‌گیری امپراطوری گنجشک‌ها همین بس که مقامات نهادهای آموزش و پرورش کشور شکل‌گیری اولیه آن را جهت تعلیم به کودکان در کتاب فارسی دوم دبستان، تحت عنوان «راه پیروزی ١ و ٢» جای داده‌اند. به این ترتیب برای شروع لازم است، در هر سنی که هستیم، به گذشته رجوع کرده و در کنار دانش‌آموزان هشت‌ساله این «درس‌ها» را دوباره و با دقت بخوانیم. لینک‌های زیر عکس‌هایی از صفحات کتاب فارسی کلاس دوم دبستان است که بایستی به ترتیب روی آن‌ها کلیک کرد:

١- صفحه اول
٢- صفحه دوم
٣- صفحه سوم

بخش یک مقدمه:
مطالب این داستان که مجموعا از ٥٤ جمله تشکیل شده است، امکان تحلیل همه‌جانبه را به ما نمی‌دهد. اما پرداختن به آن به نیت ایجاد حساسیت نسبت به مجموعه‌ای از معضلات به هم پیوسته اجتماعی که در جامعه ما در طول هزاره‌ها بدون تغییر محسوسی تکرار و بازتولید شده‌اند، خالی از لطف نیست.
داستان جدال مابین عده‌ای قلیل که بر حق اما از نظر قدرت مادی ضعیف هستند و نیرویی ناحق اما پرزور، در طول تاریخ، پنهان و آشکارا حضوری مستمر داشته است. این جدال‌ها اغلب به نفع صاحبان زور تمام شده است، اما نه همیشه. تاریخ استثنائاتی را نیز می‌شناسد. پیروزی گروه کوچک حق‌گرا بر دشمن ناحق و قدرتمندی که به کلیه ابزار اعمال قدرت مجهز بوده است به تاریخ شخصیت و حرمتی انسانی داده و در طول هزاره‌ها همیشه مایه دلخوشی و امید دوستداران حق و عدالت‌جویان واقعی بوده است.
چنان‌چه پیداست، هدف از این درس، آموزش این اصل مهم به دانش‌آموزان است كه اتحاد در جمع، حتی اگر تك تك اعضای آن هم‌چون گنجشگ ضعیف باشند باعث نیرومندی آن می‌گردد كه اصل درستی است و تاریخ به درستی آن گواهی می‌دهد.البته جنگ می‌توانست بین دسته گنجشک‌ها و کلاغ‌ها باشد، اما توجه به ذهنیت کودکان هشت‌ساله که مخاطبان این ماجرا هستند، انتخاب «گنجشک – فیل» را قابل فهم می‌سازد. تفکر کودکان هشت‌ساله هنوز به مرحله‌ای از رشد نرسیده است که تناقض‌ها و مکانیزم‌های ظریف و سایه‌روشن را شناسایی کند. اما مرزهای بین سیاه و سفید و تناقض‌های کلی را به راحتی درک می‌کند. هرچقدر که گنجشک‌ها کوچک، ظریف و ناتوانند، در مقابل حریف آن‌ها تنومند، بزرگ و قدرتمند است. (جمله‌هایی نظیر «کوچولوی بابا!» یا «عزیزدل مامان!» برای "نامیدن" فرزندان خردسال در همه فرهنگ‌ها یافت می‌شود. جالب این‌که در آلمانی در کنار «پرنده کوچک من» عبارت دیگری هم مرسوم است که به بحث ما می‌خورد: «گنجشک من»).
نکته دیگر این‌که کودکان از لحاظ جسمی به خوبی به ناتوانی و ضعف خود آگاهند. جثه کوچک آن‌ها مانع خیلی از کارها است، که یا باید از انجام آن‌ها صرف نظر کند، یا با خواهش و تمنا از بزرگترها کمک بخواهند. این یکی از واقعیت‌های سرسخت زندگی کودکان است. آرزو و میل به «بزرگ‌شدن» هرچه سریع‌تر را می‌توان حتی در رفتار و گفتار کودکانی که تازه زبان باز کرده‌اند مشاهده کرد. به همین خاطر است که جمله‌هایی نظیر «به به ... پسر نازم، تو دیگر بزرگ شده‌ای»، به منزله «رشوه»ای که اغلب پدرومادرها برای پیشبرد مقاصدشان به فرزندان خردسال خود می‌دهند اغلب کارساز است.
کوچکی، ظرافت و ناتوانی صفات گنجشک هستند. درست برعکس فیل. در واقع بزرگی فیل و کوچکی گنجشک اولین و قابل دسترس‌ترین ویژگی‌هایی است که با دیدن این حیوانات و یا شنیدن نام آن‌ها به ذهن خطور می کند. به این ترتیب دور از واقعیت نیست اگر این فرض را بپذیریم که دانش‌آموزان کلاس دوم خود را با گنجشک‌ها هم‌داستان احساس کرده و خود را در «خوشی آخر شاهنامه»، در شادی و سرودخوانی حاصل از پیروزی گنجشک‌ها بر فیل ستمکار، سهیم بدانند.
من شخصا هنوز درس‌های متعددی از کتاب‌های دبستانی را به خاطر دارم. همراه دهقان فداکار در تاریکی هولناک شب کنار ریل‌های قطاری که به سوی فاجعه می‌راند، دویده‌ام و از نیمروهای «کوکب‌خانم» که زن واقعا پاکیزه و با سلیقه‌ای بود، چشیده‌ام. شما هم حتما صدایی بع بع گوسفندان که حسنک را صدا می‌کردند، ازیاد نبرده‌اید. دندان‌شیری هما را یادتان هست؟
کودکان با عقل و احساس خود حضور دارند. اما «ما»، که امروز دیگر «بزرگ» شده‌ایم قبل از این‌که احساس غرور و شادمانی حاصل از پیروزی حق بر باطل فکر ما را از کار بیاندازد، بایستی مقداری تأمل کنیم و ببینیم آیا دلیل کافی برای شرکت در جشن گنجشک‌ها موجود است یا خیر. برای این‌کار می‌باید به داستان راه پیروزی نگاهی دوباره کنیم. در زبان آلمانی مشهور است که «یک عکس بیشتر از هزار کلمه چیز می‌گوید». پس در ابتدا ببینیم تصاویری که این داستان را همراهی می‌کنند به ما چه می‌گویند.
نمادهای قدرت
یکی از ابزارهای روش‌های تحقیقاتی کیفی در جامعه‌شناسی مدرن «مشاهده» یا «نظاره» است. اولین پرسش محققی که می‌خواهد به کار میدانی بپردازد، در بدو ورود به "میدان" این است: «چه می‌بینم؟». و در صورتی که موضوع تحقیق او گروهی انسانی باشد، نشانه‌ها و علایمی که حاکی از طریق تقسیم قدرت در گروه مورد پژوهش است، در کانون دید و «نظاره» او جای می‌گیرند. زیر او می‌داند که قدرت هیچ‌گاه بدون نماد‌ها وجود نداشته است. از انگشتری سلیمان و تمثال‌هایی که زیور خیابان‌هاست تا تخت كه در فرهنگ ما هم‌قافیه «بخت» است و تاج كه رابطه آن با «باج» بیشتر از رابطه‌ای صرفا شاعرانه است، همه واقعیاتی عینی هستند که تأثیر آن‌ها در ذهنیت ما کمتر از تأثیر رفتارهای صاحبان قدرت در عرصه اجتماع نیست.
اگر در ساختمان وزارت‌خانه‌ یا اداره‌ای، در ساعاتی که هیچ‌یک از کارکنان حضور ندارند تابلوهای اطاق‌ها را برداریم و از شخصی بخواهیم فقط با توسل به آن‌چه که می‌بیند، اتاق رئیس، معاون، کارمندان عادی و ... را پیدا کند، بی‌تردید او در این کار موفق خواهد بود. بخصوص اگر شخص مذکور ایرانی باشد، زیرا ماشااله از هر سه ایرانی دست کم دو نفر جامعه‌شناس هستند و حداقل صندلی و میز «بزرگ» رئیس و میزکار خیلی با اهمیت‌تر یکی دیگر از کارکنان وزارت‌خانه، یعنی میزکار آقای آبدارچی را بی‌زحمت خواهند یافت.
حال به همین منظور به گروه گنجشک‌ها نگاه می‌کنیم:
در بین دو تصویر، اولی از دومی با اهمیت‌تر است. تصویر دوم صحنه‌ای است که (تعداد ٤٥) گنجشک‌ به صورت گله‌ای به فیل حمله‌ور شده و چشم‌های او را کور می‌کنند. در این تصویر گنجشک‌ کاکل‌به‌سر دیده نمی‌شود، حال آن‌که در تصویر اول او فیگور اصلی است. چه می‌بینیم:
وطن گنجشک‌ها صحرایی است که در آن چند قطعه سنگ، چند بته گل و دو آشیانه دیده می‌شود که در یکی چند تخم و در دیگری چند بچه‌گنجشک به چشم می‌خورند. تعداد گنجشک‌های بزرگسال ٩ نفر است که در رنگ و درشتی هیکل با یکدیگر متقاوت هستند. اما تمایز یکی از گنجشک‌ها با دیگران اهمیتی یگانه دارد. او کاکل به سر دارد.
تاج، کلاه (پاپ)، عمامه، دستار و نمادهایی نظیر این‌ها برای ذهن فرد دارای این پیام است که صاحبان این نمادها چیزی «فراتر» از دیگران دارند. با وجود این‌که موضوع تحقیقی ما جامعه گنجشک‌ها است، معرفی کاکل به عنوان نماد قدرت در جامعه انسانی ما، ابداع من نیست، بلکه تا جایی که تحقیقات من قد می‌دهد، ابداع خواجه شیراز است. حافظ در شعری به قصد ثبت سال وفات ابواسحاق اینجو دستار سیاه‌رنگ او را به کاکل تشبیه می‌کند:
بلبل سروسمن یاسمن لاله گل/ هست تاریخ وفات شه مشکین‌کاکل
(جایی دیگر روابط بالاـ پایینی حاکم بر بخشی از جماعت هنری ایران را در کتاب «یک‌هفته با شاملو» اثر اخوان لنگرودی بررسی کرده‌ام. از دیدگاه جامعه‌شناسی هیرارشی قدرت، هیرارشی قدرت است و روابط بالاپایینی از خصوصیت‌های اصلی مناسبات هرمی است. این که این روابط بین شاهنشاه تاجدار و شهروندان باشد، یا بین شاملو که تاج «شاهنشاعران» برسر دارد و پی‌روان شعر معاصر، بی‌تفاوت است. اخوان لنگرودی نامه‌ای دارد به احمد شاملو که این‌طور آغاز می‌شود: «گل کاکل، شاملوی عزیزم!». (در: اسماعیل جنتی. ستاره باران جواب یک سلام- نامه های احمد شاملو به مهدی اخوان لنگرودی، ص١٢٩).



باری، از نظر کارکرد (فونکسیون)، کاکل مانند تاج، کلاه تیمسار یا عمامه به ارتفاع قد صاحب آن نیز می‌افزاید و او را بلندتر از آن‌چه که هست می‌نمایاند. اصولا «بلندی»، چه در قامت شخص، چه در ارتفاع ستون‌ها و درهای قصرها و ... از ارکان قدرت است. معماران خوب می‌دانند که می‌توان قدرت را با «متر» سنجید. آشنایان به معماری سنتی ایران فضایی را که در خانه‌ها شاه‌نشین نام داشته است می‌شناسند. از نشانه‌های شاه‌نشین این است که کف آن کمی از سطح زمین بالاتر است. پرداختن به همه نمادهایی که با «بزرگی» و «بلندی» یا ارتفاع مرتبط هستند کار را به درازا می‌کشد، اما از بلندی قد و قامت، با این‌که موضوع ما قدوقامت یار نیست، نمی‌توانیم بگذریم. پیش از هرچیز به یک نمونه در امپراطوری هخامنشی توجه کنیم.
تاریخ‌نویس یونانی کزنفون گزارشی دارد از سلوک کورش، که بخشی از آن برای بحث ما مفید است. می‌گوید کورش پس از تکیه‌زدن به تخت شاهی لباس مادی را اقتباس کرد و نزدیکان خود را برآن داشت که این لباس را بپوشند. «حسن این لباس آن است که معایب بدن را می‌پوشد و اشخاص را بزرگتر و شکیل‌تر می‌نماید. کفش‌های مادی چنان ترتیب شده بود که شخص می‌توانست در آن چیزهایی بگذارد تا بلندتر بنماید، بی‌این‌که کسی ملتفت آن شود»(ص٤١٧).



تاریخ، کورش را به ما شاهی دانا معرفی می‌کند. با این‌که سرزدن این گونه رفتار از اشخاص عادی را معمولا «حقه‌باز»ی می‌نامیم، در مورد کورش که صاحب قدرت است تعبیر این رفتار به دانایی البته مناسب‌تر است (!)، زیرا رفتار او نشان می‌دهد که او از تأثیر بلندی قامت در ذهن زیردستان خودبه خوبی آگاه است.
این مقدمه تاریخی را نقل کردم که وقتی به خط‌کش رجوع می‌کنم، خواننده متأمل به رفتار من خرده نگیرد و به استفاده از «خط‌کش» به عنوان یکی از ابزارهای جامعه‌شناسی اعتراض نکند.
جدول "سوسیومتریک"زیر نتیجه اندازه‌گیری فاصله نوک تا تیزی دم (جثه) و فاصله سر تا زمین (ارتفاع) هشت گنجشک و گنجشک کاکل‌به‌سر را نشان می‌دهد:

ارتفاع
اندازه جثه
Soziometrie
٢٢ تا ٣٠
٢٠ تا ٤٤
گنجشک‌ها
٣٤
٥٢
گنجشک کاکل به سر

می‌بینیم که گنجشک کاکل‌به‌سر به قول معروف «یک سروگردن از دیگر گنجشک‌ها بزرگ‌تر است». این بزرگی با این‌که گنجشک‌ کاکل‌به سر کفش به پا ندارند که در آن چیزی بگذارد که کسی ملتفت آن نشود، با بزرگی کورش کبیر از یک جنس است.
اما «مقام» گنجشک‌کاکلی کجاست؟ در اندازه‌گیری ارتفاع او، ارتفاع جایی را که او روی آن ایستاده است، ارتفاع «جای»گاه او را که تخته‌سنگی به ارتفاع ١٥ میلیمتر است به حساب نیاوردم. با افزودن این ارتفاع به قامت کاکلی، خطکش ما این فرضیه را که او «والا مقام» است تصدیق می‌کند. حداقل این‌که تفاوت در ارتفاع «جایگاه» نزد کاکلی و گنجشک‌های دیگر به اندازه‌ای هست که نگاه کردن به کاکلی مترادف با نگاه کردن به «بالا» باشد.



بازگشت به ماجرای گنجشک‌ها و فیل و تأمل جامعه‌شناسانه در گزارشی که کتاب فارسی دوم دبستان از مخاصمه آن‌ها میدهد، به هدف کشف ناگفته‌های میان خطوط و دست‌یابی به فهمی عینی از ماجرا:
پاراگراف یک: شرح ماجرا و خساراتی است که از فیل به جامعه گنجشک‌ها واردآمده است.
پاراگراف دو: گنجشک‌ها به مشورت می‌نشینند.
پاراگراف سه: یکی از همین گنجشک‌ها که کاکل دارد و از همه دوستان خود به دلیلی که برای خواننده معلوم نیست، با هوشتر و دلیرتر است در این جلسه مشورتی سه شعار مطرح می‌کند:
آ ـ این صحرا وطن ماست
ب ـ نگهداری از وطن وظیفه است
پ ـ باید در مقابل دشمن از وطن دفاع کرد [فیل که در پاراگراف او ل داستان «زورمند» بود، در شعار کاکلی به «دشمن» تبدیل می‌شود].
باید توجه داشت که وجود دشمن برای ایجاد اتحاد و یگانگی در جبهه «ما» ضروری است و این یکی از پدیده‌های کهن در جوامع انسانی است که هنوز هم کارآیی خود را کاملا حفظ کرده است.
اتفاق جالب دیگری که در این پاراگراف حادث می‌شود، این است که گنجشک کاکل‌دار لقب «کاکلی» گرفته و از دیگران متمایز می‌گردد، حال آن‌که بقیه اعضای گروه هیچ‌گونه شخصیت فردی ندارند. همان‌طور که تا آخر داستان گنجشک کاکل‌به‌سر «کاکلی» نامیده می‌شود، آن‌ها همه‌جا «گنجشک‌ها» هستند.
در باره شعارها می‌توان گفت که دوشعار اول نوعی اعلام شکل‌گیری «وطن» است که تا پیش از آن «صحرا» نامیده می‌شد، درحالی که شعار سوم «فراخوان» است و از جمع «فعالیت» مشترک می‌طلبد. باید در مقابل دشمن از وطن دفاع کرد. این شعار بی‌اختیار خواننده ایرانی را به یاد شعارهای بخشی از روشنفکران و صاحب‌قلمان جامعه می‌اندازد: «تا تک تک مردم ایران خود را درست نکنند، وضعیت اجتماعی ما درست نخواهد شد»، یا (آن‌طور که در یکی از روزنامه‌ها ایران خوانده‌ام) «چراغ عقل را باید روشن نگه‌داشت». خاصیت اصلی این نوع از شعارها این است که مورد موافقت عمومی و یک‌پارچه قرار می‌گیرند و کسی با آن‌ها هیچ مخالفتی نمی‌کند، و این خود جماعت شنونده را در نشئگی «وحدت»ی موهوم که نفع آن به هیچ‌کس جز به شعاردهنده نمی‌رسد، غرق می‌کند.
خواننده متأمل در پاراگراف چهار به شباهت بین ذهنیت کاکلی و "روشنفکران" جامعه و همچنین به شباهت حیرت‌انگیز ذهیت «ما» با گنجشک‌ها پی می‌برد. ببینید گنجشک‌ها در واکنش به سخنان کاکلی که شعار می‌دهد: ما باید دشمن را از وطن دور کنیم، چه می‌گویند:
«حرف کاکلی درست است. کاملا هم درست است».



جوابی غیر از این البته برای من هم که گنجشک نیستم قابل تصور نیست. هیچ‌کس در دنیا نیست که با دفاع از وطن در مقابل دشمن مخالف باشد. بیانات ملوکانه و واکنش زیردست‌منشانه همیشه دوروی یک سکه بوده‌اند.
در پاراگراف پنج، گنجشک‌ها (با جابجایی دو سه کلمه) همن شعارهای پیشین کاکلی را تکرار می‌کنند. «ما باید از بچه‌های خود نگهداری کنیم. همه ما باید از وطن خود دفاع کنیم». کاکلی اضافه بر این گفته بود: ما باید دشمن را از آن (وطن) دور کنیم، اما گنجشک‌ها در واکنش به این بند از بیانات کاکلی سؤالی مطرح می‌کنند: «ولی چه کسی می‌تواند با این فیل زورمند مبارزه کند؟».
در این سؤال یک پیام دوگانه موجود است. اول به صورت عام، یعنی همان‌طور که در زبان روزمره مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این حالت تأکید روی قدرت بلامنازع فیل است. یعنی: «این فیل از آن‌چنان قدرتی برخوردار است که هیچ‌کس نمی‌تواند با آن مبارزه کند». و البته یک چنین سخنی وقتی که از زبان گنجشکی بیان شده باشد، قابل فهم است. کدام گنجشکی می‌تواند از پس فیل برآید؟
این سئوال تبلور آرزوی دیرینه‌ای است که نزد «ما» و گنجشک‌ها مشترک است. آرزوی ظهور «کسی که مثل هیچکس نیست»، کسی که می‌تواند ما را نجات دهد. جالب توجه این‌که، کسی که قرار است مایه نجات گردد شبیه هیچکس نیست، یعنی فردیت مخصوص خودش را دارد. اگر مثل ما ناتوان، حقیر، عاجز و بی‌شعور باشد و عقلی به اندازه عقل یک گنجشک داشته باشد که نمی‌تواند از عهده این امر مهم برآید. پس باید کسی فرای ما باشد و چیزی فرای ما داشته باشد. و دست بر قضا کاکلی در عین‌حال که گنجشک است، به خاطر وجود کاکل مثل هیچ‌یک از گنجشک‌های دیگر نیست.
اما سؤال مذکور در حالت خاص معنی دیگری دارد. پرسنده‌ه می‌خواهند بطور مشخص بدانند چه کسی از عهده کار ایکس برمی‌آید. گنجشک‌ها با این سؤال دنبال کاندیدایی می‌گردند که بتواند بلا را از آن‌ها دور کند. به سخن این «شخص» در پاراگراف بعدی توجه کنیم:
«کاکلی گفت: ما گنجشک‌ها! وقتی که ما همه با هم متحد باشیم، هرکاری می‌توانیم بکنیم».
در مورد بکارگیری ضمیر اول شخص جمع («ما») از سوی کاکلی در آینده سخن خواهیم گفت، اما این‌که گنجشک‌ها نمی‌پرسند: «چه‌طور می‌توانیم با این فیل زورمند مبارزه کنیم»، بلکه در جستجوی کسی هستند که با دشمن مبارزه کند، نشان دهنده ذهنیتی است، که بین گنجشک‌ها و اعضای جوامعی مانند جامعه ما مشترک است. این لفظ هراسناک «چه‌طور» منشاء اختلافات و تضادهاست که بیان آن «وحدت کلمه» مقدس را بلافاصله زایل می‌کند.
اگر گنجشک‌ها می‌پرسیدند: «چگونه می‌توانیم با چنین دشمنی مبارزه کنیم؟»، خود بخود وارد روندی می‌گشتند که مراحل «شناخت مشکل»، «گفتگو و تبادل نظر»، «جستن بهترین راه‌حل» را طی کرده و به وحدت محکمی که لازمه موفقیت در «اجرای راه حل پیداشده» است می‌رسیدند. اما یک چنین سؤالی هرگز نمی‌تواند در گروهی که اعضای آن مثل گروه گنجشک‌ها از تفکر و رأی مستقل برخوردار نیستند مطرح شود.
ممکن است کسی بگوید که هدف کاکلی نیز ایجاد وحدت است. و البته درست می‌گوید. اما وحدت مورد نظر او در اثر تأمل در مشکل و راه حل‌های مختلف آن و همفکری عمومی بدست نمی‌آید. کاکلی «شعار وحدت» را طرح می‌کند. اما اتحادی که کاکلی از آن سخن می‌گوید، اتحادی نیست که بین افراد هم ارزش، متساوی‌الحقوق و مستقل، و در چهارچوب شراکت فعال همگانی و تبادل نظر همه‌جانبه حاصل شده باشد، بلکه اتحادی است که محتوی آن را همیشه کاکلی‌ها مشخص می‌کنند و با شعارهایی نظیر «درست است، کاملا هم درست است» از سوی «ما» تأیید می‌شود.
«ما گنجشک‌ها! وقتی که ما همه با هم متحد باشیم، هرکاری می‌توانیم بکنیم». واکنش گنجشک‌ها به این سخن کاکلی، برای هر آدم، که چه عرض کنم، برای هر گنجشک عاقلی تأسف‌انگیز است.
گنجشک‌ها می‌گویند:«حاضریم. بگو چکار کنیم».



در روم باستان وقتی در موقعیت‌های جنگی شهر در محاصره قرار می‌گرفت، فرد بالیاقتی را برای مدت شش‌ماه به عنوان رهبری مطلق انتخاب می‌كردند كه در مدت مذكور مورد پرسش و حسابرسی قرار نمی‌گرفت. وظیفه او این بود كه فرمان بدهد، بگوید چكار باید كرد و اوامر او برای همگان و بی‌چون و چرا لازم‌الاجر بود. به این خاطر، از آنجایی كه او دستورات خود را دیكته می‌كرد، او را دیكتاتور یعنی دیكته‌گو می‌نامیدند. (جالب این‌که در طول مدت مذکور دیکتاتور اجازه تصویب هیچ قانونی را نداشته است).
گنجشک‌ها از کاکلی می‌خواهند که رفتارها را به آن‌ها دیکته کند. از او دعوت می‌کنند که: دیکتاتور ما باش.
قدرت در اثر تعامل اجتماعی بوجود می‌آید. اگر دقت کنیم می‌بینیم که شکل‌گیری قدرت‌های خودکامه پیش از این‌که به قدرت‌دوستی فرد خودکامه مربوط باشد، به وجود توده‌ای مشروط است که عبارت «بگو چکار کنیم» حداکثر تقلای فکری آنان است. بی وجود عده‌ای که بگویند: حاظریم بگو چکار کنیم، هیچوقت آن کسی که مثل هیچ‌کس نیست در رأس هرم قرار نمی‌گیرد. بدون وجود خیل زیردست‌منش‌ها وجود مرجع قدرت خودکامه ناممکن است. این‌که گفته می‌شود، هر ملتی سزاوار حکومتی است که بر او حکم می‌کند، راستی که سخنی دقیق است. همه حکومت‌ها، چه از طریق رأی‌گیری روی کار آمده باشند و چه از طریق کودتا یا کمک قدرت‌های خارجی، به هر ترتیب به نوعی «منتخب» مردم هستند.
ماکس وبر اطاعت را نوعی «کیفیت» رفتاری می‌داند. اطاعت به رفتار فردی اطلاق می‌شود که با بی‌توجهی به نظرات و اندیشه خود نظریات (یا فرمان) دیگری را به عنوان نرم متعالی می‌پذیرد. در این‌گونه موارد، انگیزه فرد مطیع را یا سنت تعیین می‌کند، یا عوامل غریزی و آفکتیو، یا نیت‌های مادی و منفعت‌طلبانه.
عبارت «بگو چکار کنیم» در ماجرای شکل گیری امپراطوری گنجشک‌ها نقطه عصف با اهمیتی محسوب می‌شود. این‌جمله در واقع پیش شرط سلطه کاکلی است. ماکس وبر البته در مورد مناسبات قدرت در میان گنجشک‌ها چیزی ننوشته است، اما در تعریف سلطه می‌گوید: «سلطه اقبال یامکان یافتن گروهی حرف‌شنو است. گروهی که در آن اوامر فرد مسلط مورد اطاعت قرار می‌گیرد. وجود سلطه بدون کسانی که می‌خواهند یا مجبورند که اطاعت کنند، ناممکن است».
وقتی دهان همگانی باز می‌شود و جملات «حاضریم، بگو چکار کنیم» از آن بیرون می‌ریزد، نقش‌های اجتماعی به خود شکل نهایی می‌گیرند. هم زیردستان و هم رهبری مشخص می‌شوند. در این‌جا هرم قدرت شكل اصلی خود را می‌یابد. جواب کاکلی این ادعا را روشن می‌کند:
«کاکلی گفت: من اول باید با فیل حرف بزنم. ...».
باید دقت کرد که این اولین بار است که در داستان گنجشک‌ها از ضمیر اول شخص مفرد استفاده می‌شود. تا این‌جا همیشه صحبت از «ما» بود. اگر چند پری ر که روی سر کاکلی روییده است نشانه تمایز ظاهری او از عامه یک‌شکل بدانیم، استفاده از ضمیر اول‌شخص مفرد «من» نشانه هویت شاخص و تمایز شخصیت او از شخصیت عامه است. کاکلی با این جواب هم جای خود را و هم جای گنجشک‌ها را در هرم قدرت مشخص می‌سازد.
باری فراموش نشود که گردهم‌آیی گنجشک‌ها نوعی جلسه بود. پیش از این آمده بود که: «گنجشک‌ها با هم نشستند و مشورت کردند ...». اما نتیجه جلسه نشان می‌دهد که مشورتی در کار نبوده است. به این پارادوکس توجه کنید: کسانی که به مشورت می‌نشینند جبرا بایستی که به این اصل معتقد باشند که کاربرد تجمع افکار بهتر و بیشتر از فکر یک فرد واحد است. حال اگر حاصل مشورت این باشد که فرد واحدی انتخاب شود که بی‌توجه به افکار جمع بگوید که چکار کنیم، آیا مجاز نیستیم که این‌گونه جلسات مشاوره را نمایشی کمدی بدانیم؟
کاکلی می‌گوید: «من اول باید با فیل حرف بزنم. ...». اما آیا او می‌خواهد به فیل چه حرفی بزند؟ نه ما و نه گنجشک‌ها جواب را نمی‌دانیم. کاکلی در ادامه می‌گوید: «اگر حرف حق را قبول کرد که دعوا نداریم. اگر قبول نکرد، روزگارش را سیاه می‌کنیم».
به راستی که باید به «هوش» کاکلی آفرین گفت. باید اعتراف کنم، طوری که او با تبحر زبانی حرف خود را با «حرف حق» منطبق می‌سازد، خود من هم مثل گنجشک‌ها باهوشی او را باور می‌کنم.
«اگر حرف حق را قبول نکرد ...» یعنی «اگر حرف من را قبول نکرد ...».
نکته قابل تأمل این‌که علی‌رغم این‌که از محتوای حرف کاکلی کسی چیزی نمی‌داند، اما در این‌که حرف او حرف حق است در جوامعی شبیه جامعه گنجشک‌ها هیچ شکی روا نیست. باید توجه داشت که سرنوشت همه گنجشک‌ها به حرف‌هایی بسته است که قرار است کاکلی به فیل ستم‌کار و قدرتمند بزند. اما هیچ‌کدام از گنجشک‌ها حتی یک لحظه تردید نمی‌کند که نکند حرف‌های کاکلی درست نبوده و منجر به نابودی زندگی من گردد. چرا؟، چون پیش‌تر از این پذیرفته بود که کاکلی از همه با هوش‌تر و دلیرتر است. به این ترتیب در وقت مواجهه با این نوع تردید، به خود می‌گوید: «چطور ممکن است به عقل گنجشکی من چیز درستی برسد که به عقل کاکلی نرسیده باشد!».
باری، کاکلی به نظر مانند سیاست‌مداران و حکام ورزیده قرن‌بیستمی ترجیح می‌دهد که بجای جنگ و خونریزی مشکل را از طریق مسالمت‌آمیز و دیپلماتیک حل کند. اما برای ناظری که در مناسبات جوامعی شبیه جامعه گنجشک‌ها تأمل کرده است، مانند روز روشن است که برای حل این مشکل راه حل مسالمت‌آمیز موجود نیست. نمی‌تواند موجود باشد. با کسی که «حرف‌حق» را قبول نمی‌کند، راه مسالمت بسته است. همین‌که یک طرف متخاصم خود را صاحب حرف حق بداند، مذاکره منتفی است. مذاکره در یک همچنین مناسباتی چیزی بیشتر از یک مانور سیاسی تبلیغاتی جهت آمادگی افکار عمومی برای جنگی که «متأسفانه علی‌رغم بهره‌گیری از تمامی امکانات مسالمت‌جویانه قابل پیشگیری نبود» نیست.
کاکلی پس از این‌که به این وسیله خود را از جمله هواداران تسامح و همزیستی مسالمت‌جویانه جامی‌‌زند،
بدون توضیح حرف‌هایی که قرار است با دشمن بزند:
«پرزد و رفت. فیل را پیدا کرد. روی شاخه درختی نشست و حرف‌هایش را با فیل زد».
ما نمی‌دانیم او به فیل چه گفته است، اما داستان جواب فیل را در اختیار ما قرار می‌دهد. فیل با بی‌اعتنایی می‌گوید: «زورم زیاد است. هیچکس زورش به من نمی‌رسد. هرکاری که دلم بخواهد می‌کنم».
تنها قسمت از مذاکرات او با دشمن که داستان «راه پیروزی» ما را از آن با خبر می‌کند، شامل تهدیدات کاکلی است. به فیل می‌گوید:
«درست است که زورت زیاد است، ولی اگر بخواهی به ما ستم کنی، ما هم آرام نمی‌نشینیم و با تو مبارزه می‌کنیم».
فیل نیز عصبانی شده و تهدید می‌کند که «همین حالا می‌آیم و خانه‌های شما را خراب می‌کنم».
تصادم:
در قسمت دوم داستان، کاکلی وقتی می‌بیند که فیل حرف او را گوش نمی‌کند، باز گشته و گنجشک‌ها را از جنگ قریب‌الوقوع باخبر می‌سازد.
«کاکلی وقتی دید فیل حرف حق را گوش نمی‌دهد ... برگشت و گفت: دوستان من آماده باشید! فیل دارد می‌آید. باید نشانش بدهیم که این‌جا جای زورگویی و ستمگری نیست».
واکنش گنجشک‌ها به این صحبت کاکلی اصلا غیرمترقبه نیست:
«ما همه آماده‌ایم. بگو چه کار کنیم».

کاکلی برای جنگ نقشه‌ جالبی کشیده است: «این گودال را می‌بینید؟ خیلی سریع همه با هم پرواز می‌کنیم و او را تا کنار این گودال می‌کشانیم و آن وقت هرچه من گفتم، فورا انجام دهید».
اول این‌كه این «من» با «من»ی كه دفعه پیش مورد استفاده كاكلی قرار گرفت، متفاوت است. «من» قبلی با این‌كه از «ما» جدا شده بود، اما هنوز در كنار «ما» بود. من اول باید با فیل حرف بزنم... «من» فاعل جمله‌ای گزاره‌ای بود. در حالی كه من دوم در رابطه با یك جمله امری مطرح می‌شود.
جالب توجه این‌که کاکلی به عنوان یک تاکتیکر زبده فقط بخشی از نقشه خود را با گنجشک‌ها در میان می‌گذارد، نه همه آن را. در نبرد با دشمنی که نیرویش عظیم و نابود کننده است، خطایی هرچند کوچک و ناچیز می‌تواند فاجعه‌آمیز باشد. آیا عقل و هوش کاکلی برای اجرای نقشه‌ای که کشیده است کافی‌ست؟ امثال این سخن در میان جماعت گنجشک‌ها چیزی شبیه کفر است. مهمترین نقش تاریخی آن‌ها همیشه هم‌صدا فریاد کشیدن جمله‌هایی نظیر «درست است، کاملا هم درست است» یا «حاضریم، بگو چکار کنیم» بوده است. توقع این‌چنین پرسشی از آن‌ها توقع بیجاست. ذهنیت گنجشکی اصولا خود را مجری اراده و عقل برتر از خود می‌داند و حتی خطرات بزرگ و سرنوشت‌ساز این چنینی که دفع آن به هم‌فکری و تشریک مساعی فعالانه نیازمند است، او را به چند و چون کردن وانمی‌دارد، برعکس، هرچه خطر همه‌جانبه‌تر و سهمگین‌تر باشد، فکر او مختل‌تر و اعتماد کور او به هوش و تبحر کاکلی‌ها کامل‌تر می‌گردد.
باری «همه با هم پرواز می‌کنیم و آن وقت هرچه من گفتم ...».
پیش از این وقتی برای اولین بار از ضمیر «من» استفاده کرده بود، گفته بود: اگر حرف من را قبول نکرد، روزگارش را سیاه می‌کنیم. یعنی همه با هم روزگارش را سیاه می‌کنیم. اما حالا می‌گوید، «هرچه من گفتم، فورا انجام دهید». او خود را از شرکت در جنگ معذور می‌دارد.
دلیری و شجاعت کاکلی که زبانزد عام و خاص بود، ظاهرا فقط به این درد می‌خورد که روی شاخه بلندی نشسته و از فاصله احتمالا بی‌خطری با فیل حرف بزند. اما در وقت رویارویی با دشمن قدرتمند، یعنی در موقعیتی که کاکلی می‌توانست در آن ما را نسبت به شجاعت خود واقعا قانع سازد، به میدان نمی‌آید. هرچه من گفتم، فورا انجام دهید!
گنجشک‌ها همان‌طور که کاکلی گفته بود عمل کرده و فیل را به سمت گودال می‌کشانند. وقتی که فیل به نزدیک گودال می‌رسد، کاکلی بخش دوم نقشه خود را اعلام می‌کند.
«کاکلی با صدای بلند به گنجشک‌ها فرمان حمله داد».
«حال همه با هم بر سر فیل بریزیم و هر دو چشمش را درآوریم».
اگر فکر می‌کنید این «فرمان» امپراطور کاکلی عظیم‌الشأن است، مطلقا اشتباه می‌کنید. این جمله از كاكلی نیست، از نگارنده این سطور است. این جمله در «مکتب کاکلیسم» بی‌معنا است و با منطق كاكلی خوانایی ندارد و او نمی‌تواند گوینده آن باشد. آنچه کاکلی می‌گوید این است:
«همه با هم بر سر فیل بریزید و هر دو چشمش را درآورید». وظیفه‌ فرمانده فرمان دادن است، و وظیفه سرباز، سر باختن.
فرو چون چکد خونم از قلب پاک، خدا شاه میهن نویسد به خاک. این شعر سرتیتر سایت اینترنتی «سرباز» است صحبت‌هایی نظیر: ما باید از وطن دفاع کنیم، ما باید چنین کنیم، ما باید چنان کنیم، اگر ما همه با هم متحد شویم روزگارش را سیاه می‌کنیم، حرف‌های کهنه شده قدیمی است. معمولا وقتی این حرف‌ها قدیمی می‌شوند، دیگر برای این‌گونه حرف‌ها دیر شده است.
کسی اجازه ندارد جیک بزند! هرکه جیک بزند نکش را می‌چینند.
بریزید و چشم‌هایش را درآورید!
«گنجشک‌ها بلافاصله (!) بر سر فیل ریختند و ... هر دو چشمش را کور کردند ... و فیل در گودال افتاد. فیل هرچه سعی کرد نتوانست از گودال بیرون بیاید. گنجشک‌ها سرود شادی و پیروزی خواندند و با هم گفتند: این سزای کسی است که بگوید زورم زیاد است و هرکاری دلم بخواهد می‌کنم. این سزای کسی است که به دیگران ستم کند».
*
خوب «بحمداله» بخیر گذشت. در این درگیری سهمناک معلوم نیست احیانا چند عدد از گنجشک‌ها «شهید» شدند، اما مهم نیست. آن‌چه اهمیت دارد وجود مبارک کاکلی در میان «ما» است که می‌تواند امنیت «ما» را که همگی سربازهای او هستیم حفظ کند. مگر نمی‌گوییم «سرباز»؟ سربازه به دنیا می‌آیند و تربیت می‌شوند تا در وقت نیاز «سر» خود را که حق تعالی جهت تفکر به آن‌ها مرحمت فرموده است، در قماری که گذشته از استثنائات نادر عموما مسخره و جنایت‌کارانه است، ببازند.
درس «راه‌پیروزی ١ و٢» در کتاب فارسی کلاس دوم دبستان در این‌جا به پایان می‌رسد. اما در صحرای ناامنی که خطرهای بی‌شمار «ما» را از همه سو تهدید می‌کند، آیا مجاز هستیم هرکدام به سویی پرواز کرده و به آغوش آزادی خویش بازگردیم، یا بهتر است با «حفظ وحدت» ایجاد شده حول اعلیحضرت کاکلی در مقابل خطرات آتی ایمن باشیم؟
کسانی که در رفتار کودکان تأمل کرده‌اند، می‌دانند که عبارت «خودم! ... خودم!»، از عبارت‌های مورد علاقه کودکان سه یا چهارساله است. می‌خواهد «خود»ش همه کارها را انجام دهد. می‌خواهد خودش با قاشق غذا بخورد، خودش لباس بپوشد، خودش در یخچال را باز کند. این جمله تکان‌دهنده گواهی خلقت آزاد و فطرت آزادی‌دوست اوست. اما متأملین در رفتار کودکان همچنین موقعیت‌هایی را می‌شناسند که کودک آزادانه از خودمختاری خود دست می‌کشد. و آن موقعیت‌هایی است که رنجی پیش می‌آید یا خطری او را تهدید می‌کند. این‌جاست که به آغوش مادر پناه می‌گیرد و خود را به او وامی‌گذارد.


منطق فیل این بود که «زورم زیاد است و هرکاری دلم بخواهد می‌کنم» و همان‌طور که گفته شد، گنجشک‌ها او را به سزای رفتار وحشیانه‌اش رساندند و در شادی غرق شدند. اما این نوع شادیها به شدت گول‌زننده است و در موارد مشابهی در عالم واقع، عواقب پررنج و مصیبت‌باری داشته است. چیزی که در این ماجرا نادیده گرفته می‌شود شباهت منطق کاکلی با فیل است. مگر نه این‌که در وقت مذاکره «هر حرفی را که دلش می‌خواست به فیل زد»؟
سرود شادی و پیروزی گنجشک‌ها به شادی حاصل از اتکا به نفس و همکاری آگاهانه و خردمندانه گروهی که از توانایی خود برای دفع هرگونه تجاوز اطمینان دارد، نمی‌ماند. شادی اصیل را گروهی تجربه می‌کند که می‌تواند از حداکثر قابلیت‌های اعضای خویش در زندگی اجتماعی و به تبع در روبرویی با خطرات استفاده نماید. در چنین موردی است که جامعه یا گروه در جشن پیروزی به صورت واقعی سهیم است. یک چنین گروه یا جامعه‌ای تا حد امکان هیچ مسئله‌ای را به اتفاقات و قضاو قدر وانمی‌گذارد و امید خود را به رویدادهای غیرمترقبه و پیش‌بینی نشده که امور را بر وفق مراد بگرداند، نمی‌بندد. اما جشن و شادمانی گنجشک‌های ما بیشتر شبیه به جشن‌های پرسروصدا و پرزرق و برقی است که به افتخار «باهوش‌ترین و والاترین» مرد تاریخ برگذار می‌شود، که با فراست خود یک بار دیگر «وطن ما» را از شر دشمن رهانیده است. آن‌ها پیروزی خود را مدیون سیاست این سایه عظیم‌الشأن پرودگارند که بدون شرکت مستقیم در جنگ دشمن را شکست. دیگران ابزارهای این جدال، مجریان حلقه بگوش فرمان‌های او بودند. این پیروزی پیروزی آنان نیست، زیرا آن‌ها بدون «او» هیچ هستند و وجود آن‌ها در گرو و مدیون وجود اوست.
آبانماه ۸۶